مجید رفیعزاده، تحلیلگر ایرانی-سوری و پژوهشگر روابط بینالملل و سیاستهای آمریکا در خاورمیانه، در یادداشتی برای مردمک به تاثیر قیامهای عربی و مشخصا در سوریه بر موقعیت منطقهای ایران پرداخته است.
علی رغم تلاش شماری از کشورها برای تغییر توازن فوا در خاورمیانه به زیان حکومت ایران، موفقیت هیچ یک از تلاش های انجام شده، حتی اندکی به میزان موفقیت ابتدایی ترین قیام های فراگیر جهان عرب در راستای سرنگون کردن حکومت های اقتدارگرا نزدیک نبوده است.
جنبش های مردمی که به اصطلاح بهار عربی را شکل داده اند، تاثیر مهمی بر حضور ایران در منطقه دارند و پس از سقوط امپراطوری عثمانی در اوایل قرن بیستم، در نوع خودشان اولین شمرده می شوند.
حاکمان مستبد که برای دهه ها قدرت را در دست داشتند، مانند حسنی مبارک در مصر، زین العابدین بن علی در تونس، علی عبدالله صالح در یمن و معمر قذافی در لیبی همگی در طول مدتی کمتر از یک سال سرنگون شدند.
کشورهای عرب همسایه نیز هم اکنون در حال تجربه مقاومت مردمی انبوه از نوع خود در برابر حکومت های طویل العمر خودشان هستند. ولی ایران با توجه به اینکه حکومت همراه با نهادهای کنترلی اش، همچنان به اندازه همیشه قدرتمند است و هنوز مانده که چنین قیامهایی را به خود ببیند. با این وجود، ایران از تحولات مردمی خاورمیانه در امان نیست و اینجاست که این سوال به میان می آید که این وقایع تاریخی، چگونه موقعیت سیاسی و اقتصادی ایران در منطقه را تحت تاثیر قرار داده اند؟
برخی از تحلیل گفته اند که بهار عربی نفوذ ایران در منطقه را افزایش داده اند. برخی دیگر بر آناند که موقعیت ایران تضعیف شده است. هر دوی این نظرات، سادهطبعانه و سرسری تر از آن اند که بتوانند چشم اندازی به پویایی رو به فزونی خاورمیانه فراهم کنند.
از دید مذهبی و ایدئولوژیک هر جایی در جهان عرب که انتخابات دموکراتیک جدیدی در حال رخ دادن بوده است، جنبش های اسلامی پیروزی های انتخاباتی قابل توجهی به دست آورده اند. برای مثال، در انتخابات اخیر مجلس تونس، حزب اسلامی نهضت نزدیک به ۴۰ درصد رای ها و ۸۹ کرسی از ۲۱۷ کرسی مجلس را کسب کرد؛ یعنی بسیار بیشتر از هر حزب دیگری که در انتخابات اخیر مجلس شرکت کرده بود.
اگر بهار عربی را از این منشور بنگریم، می توان نتیجه گیری کرد که به دلیل جایگزینی حکومت های تحت سلطه اسلام با حکومت های سکولار، ایران در حال کسب قدرت بیشتری در منطقه است. به عبارت دیگر، فرض می تواند بر این باشد که حکومت های اسلامی در مقابله با حکومت های غربی، تمایل به جانبداری از ایران داشته باشند.
رهبران ایرانی، از جمله آیت الله خامنه ای، به کرات به جنبش های مردمی جهان عرب، با نام «بیداری اسلامی» اشاره کرده اند. با وجود اینکه احزاب اسلامی در حال برتری یافتن در انتخابات هستند، حیاتی است که نکات زیر را به یاد داشته باشیم:
اول اینکه ساختارهای جدید سیاسی، پلورالی هستند یعنی احزاب سکولار یا مستقل نیز در دولتهای ائتلافی که شکل میگیرند، حق رای دارند. این حکومتهای تازه شکل گرفته، حکومتهای تماما دینیای که مانند ایران توسط روحانیان اداره میشوند، نیستند. وجود این احزاب اسلامی در حال شکل گیری، مبتنی بر مخالفت یا خصومت با غرب و مشخصا ایالات متحده نیست.
حامیان این احزاب پلاکاردهایی با شعارهای «مرگ بر آمریکا» یا «آمریکا شیطان بزرگ است»، یعنی شعارهای اصلی اسلامگرایان در ایران، در دست نمیگیرند. در مقابل، این احزاب به حفظ رابطه با کشورهای غربی تمایل نشان داده اند.
آنها به خوبی میدانند که اقتصاد ملی شان بر روابط سیاسی و اقتصادی با غرب و آمریکا مبتنی است. آنها قصد ندارند این روابط برقرار و وضع اقتصادی خود را تضعیف کنند و در عوض ترجیح میدهند آنها را تقویت کنند. از زمان سرنگونی رئیس جمهور سابق تونس، زین العابدین بن علی در ژانویه 2011، ایالات متحده 40 میلیون دلار در حمایت از گذار دموکراتیک در این کشور هزینه کرده است.
علاوه بر این، حدود 65 درصد از صادرات و واردات تونس، با کشورهای منطقه اروپا از جمله فرانسه، ایتالیا و آلمان است. این کشورها عضو سازمان جهانی تجارت هستند و علنا به قواعد تجارت آزاد و رشد اقتصادی مبتنی بر صادرات متعهدند.
سوم این که بیشتر این احزاب اسلامی در حال شکل گیری در جهان عرب، سنی هستند. لازم به گفتن نیست که رقابت بین اسلام سیاسی سنی و اسلام سیاسی شیعه، در حال تشدید است. آخرین چیزی که احزاب سیاسی سنی جدید میخواهند با آن پیوند بخورند، حکومت اسلامی شیعی ایران است.
دوما یک اتفاق مهم دیگر که در اثر قیامهای عربی شکل گرفته، ماهیت و کارکرد اتحادیه عرب است. این اتحادیه خواستار قطعنامه سازمان ملل برای تحمیل یک منطقه پرواز ممنوع روی لیبی شده بود و میتواند در متوقفکردن برنامه هستهای ایران هم نقش ایفا کند. قابلیت اتحادیه عرب برای آن که به عنوان بستری برای حمله به تاسیسات هستهای ایران استفاده شود، مایه نگرانی مقامات ایرانی شده است.
سومین و مهمترین مسئله برای جمهوری اسلامی ایران، آینده سوریه است. وقتی پای سوریه در میان است، مقامات ایرانی از استفاده از اصطلاح «بیداری اسلامی» پرهیز کردهاند. در عوض به قیامها علیه حکومت اسد در سوریه برچسب تروریستی زدهاند و به عنوان گروههای مسلح و مزدورانی معرفی میکند که اسرائیل و آمریکا برای بیثباتکردن سوریه استخدام کردهاند.
خیلی از تحلیلگران میگویند سرنگونی اسد میتواند توازن قوا را به نفع طرف سنی-عرب تغییر میدهد و توانایی ایران برای آن که به قدرت منطقهای قویتری تبدیل شود را کم میکند.
بههرحال ایران میتواند همچنان سنگرهای خود را برای عملیات مستقیم در سوریه حفظ کند تا نفوذ ایران در منطقه را افزایش دهد. این سناریو بیشتر به نظر میرسد در صورتی محقق شود که در سوریه جنگ داخلی در بگیرد.
چنان که ناوی پیلای، مامور عالی سازمان ملل در حقوق بشر در نشست ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو گفته است، «سرکوب مداوم بیمحابا توسط مقامات سوری اگر اکنون متوقف نشود میتواند این کشور را به یک جنگ تمامعیار داخلی بکشاند». با در نظر گرفتن عوامل شرح داده شده در این یادداشت، میتواند ادعا کرد که نفوذ ایران در منطقه یه شکلی قابلتوجه کاهش پیدا کرده است.