مصطفی خلجی، روزنامهنگار حوزه کتاب و ادبیات، به اشعار و ترانههایی اشاره کرده است که روایتی غیررسمی و تلخ از انقلاب بهمن ۵۷ ارائه میدهند و از سوی حکومت نادیده گرفته میشوند.
در ۳۳ سال گذشته، همواره بین روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن که از سوی جمهوری اسلامی «دهه فجر» نامیده شده، سرودها و ترانههایی با عنوان «سرود و ترانه انقلابی» در ستایش انقلاب سال ۱۳۵۷ از رادیو و تلویزیون پخش و یا روی اینترنت منتشر میشود.
در این ترانهها که همه چیز «بوی گل و سوسن» میدهد و «هوا دلپذیر شده» است، به خوبی میتوان هیجانات آنی انقلاب را که پایهگذار امیدها و آرزوهای آن روز بخش عمدهای از مردم ایران بود، مشاهده کرد.
این ترانههای انقلابی که اغلب خلقالساعه و ساخته گروههای مختلف سیاسی بودهاند، علاوه بر ستایش انقلاب، مرثیه برای شهیدان و تمجید آیتالله خمینی، به زعم خود از دستاوردهای انقلاب نیز سخن میگفتند: آزادی، نجات انسان، اتحاد، صلح و...
شاید از آغاز شکلگیری ترانه و تصنیف فارسی، به ویژه در دوره جدید آن یعنی پس از انقلاب مشروطه، هیچگاه این نوع ادبی این چنین «سرای امید» نبوده است. ترانه فارسی در این مقطع کوتاه، «لبش خنده نور» و «دلش شعله شور» است.
اما این ترانهها یک روی سکه است. انقلاب ایران تأثیر دیگری نیز بر ترانه معاصر فارسی داشته که بیشک بسیار عمیقتر و ماندگارتر است:
«رهایی ریشه ما بود
همه اندیشه ما بود
ولی در آن روی سکه
تبر بر ریشه ما بود»
ترانههایی که با مضمون انقلاب ایران سروده شده به دو دسته تقسیم میشود؛ دسته اول ترانههایی که در بحبوحه انقلاب شکل گرفت و شکل گرفتنشان هم امری طبیعی مینمود و دسته دوم ترانههایی که با اندکی فاصله زمانی و حتی مکانی، به روایت جنبههای دیگری از این انقلاب میپردازند.
گرچه دستگاههای تبلیغاتی جمهوری اسلامی طی سالهای پس از انقلاب همواره سعی کرده راه ترانههای دسته اول را ادامه بدهد و سرودهایی مشابه خلق کند، اما به سبب تصنعی و سفارشی بودن این آثار، نتوانست موفق باشد.
اما دسته دوم ترانهها با موضوع انقلاب، توانستند فورا جایگاه ترانههای قبلی را پر کنند. سازندگان این ترانهها که از همان ابتدا پی بردند که با مانع بزرگ سانسور دولتی مواجه خواهند شد راهی غربت شدند.
شاید در این زمینه ترانه «یار دبستانی من» جزو اولین نمونهها باشد. این ترانه که به بهانه یک فیلم، چند ماه پس از پیروزی انقلاب ساخته شد، با ممانعت جمهوری اسلامی مواجه شد و بعدها، در دهه هفتاد و هشتاد، این ترانه در تجمعاتی که معترضان به ویژه دانشجویان در ایران برگزار میکردند، دوباره بر سر زبانها افتاد.
شاعر ترانه «یار دبستانی من» گرچه در سالهای بعد دیگر ترانهای با این شهرت نسرود، اما ترانههایی که با مضمون انقلاب توسط ترانهسراهای دیگر در خارج از ایران ساخته میشد، با قوت ادامه یافت.
در میان ترانهسراهای معاصر، بعضیها از اهمیت بیشتری برخوردارند: زویا زاکاریان، ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز و شهیار قنبری.
این شاعران که اضلاع مستحکم ترانه در تبعید را هم شکل میدهند مضامینی را وارد ترانه فارسی کردند که پیش از آن سابقه نداشت: مضامینی مثل اعدام، سانسور، مهاجرت، حجاب اجباری و حتی قتلهای زنجیرهای.
در آثار این ترانهسرایان صورت دیگر انقلاب و تأثیراتش، که سخن گفتن از آن در داخل مرزهای ایران ممنوع است، با پرداختی ادیبانهتر بازتاب داده شده است.
این شاعران دیگر سخن از «بهار در زمستان» نمیگویند؛ بلکه زمستان آن سال را طولانیتر از همیشه میخوانند و از «کینه بهمن» میسرایند:
«زمستان هر چه بود تاریک و طولانی
دل ما هر چه شد سرد و زمستانی
زمین اما به دور از کینه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی»
همچنین در مقابل ترانههای اوایل انقلاب که رهبر انقلاب را میستودند، ترانههای این شاعران، در سالگرد مرگ آیتالله خمینی، وی را «جادوگر بدی» خواندند که «نشسته بر منبر خون عاشقها رو گردن میزد».
البته یکی از عوامل اصلی ماندگاری این آثار خوانده شدن آنها توسط خوانندگان محبوبی است که با جادوی صدایشان به راحتی از دیوارهای برافراشته جمهوری اسلامی عبور کردند و در خانههای ایرانی پیچیدند.
همچنین همانطور که در ترانههای دسته اول از اشعار شاعران فارسی مثل مولانا در ترانه «آب زنید راه را» استفاده میشد، در ساخت ترانههای دسته دوم نیز اشعار شاعران به ویژه شاعران معاصر فارسی مثل احمد شاملو، سیمین بهبهانی، نادر نادرپور نیز نقش ویژهای داشته است:
«دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم
دلت را میبویند
روزگار غریبیست نازنین...
ابلیس پیروز مست، سور عزای ما را بر سفره نشسته است.»
همچنین ترانههایی بر اساس اشعار شاعران کهن فارسی که متناسب با شرایط امروز ایران بود شکل گرفت:
«واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند»
درست است که ترانه فارسی پیش از انقلاب با موانعی مواجه بوده و «ترس از واژه» گاهی ساواک را مجبور میکرده که دست در ترانهها ببرد و مثلا «مترسک» را که فکر میکرده اشارهای به خودش است به «عروسک» تغییر دهد، اما با این حال برخی معتقدند که در دوره پهلوی نسبتا آزادیهای بیشتری در حوزه ترانه وجود داشت.
اردلان سرفراز در این باره گفته است که ترانهسرایان آن روزها فقط اجازه نداشتند که از مسایل سیاسی حرف بزنند، اما امروز آنها اصلا اجازه ندارند حرف بزنند.
با این حال این ترانهسرا درباره شرایط ترانه فارسی در سالهای اول انقلاب معتقد است ترانه در آن شرایط که سانسور بر تمام هنرها سایه افکنده بود، باید از نو میشد و بار تاریخی تمام هنرها را به دوش میکشید.
از سوی دیگر، در داخل مرزهای ایران، اگر چه ترانه پا به پای ادبیات و سینمای ایران پیش نرفت و نتوانست جامعه و سیاست ایرانی را به نقد بکشد، اما در سالهای اخیر ترانهسرایانی پدید آمدند که در لابهلای آثارشان میتوان کنایههایی به وضعیت سیاسی جمهوری اسلامی یافت.
شاید سرشناسترین این شاعران، عبدالحبار کاکایی باشد که در جریان انتخابات ریاست جمهوری گذشته نیز رسما «دستبند سبز» پوشید.
این شاعران که برآمده از نسل جوانان انقلابی سال ۵۷ هستند که تا همین سالهای پیش جزو دسته نویسندگان و شاعران نزدیک به حکومت محسوب میشدند، اما اکنون در رأی «آری» سی سال پیش خود تردید کردهاند:
آبادی من سوخت به ویرانی
سربازی من رفت به سرداری
ای کاش که عقل من و تو کمکم
برخیزد ازین بستر بیماری
سی سال به هر حادثه «نه» گفتم
تاوان پذیرفتن یک «آری»
البته این تردید، بیشتر از جنس «گلایه» از کارگزاران حکومت است تا تردیدی که ماهیت نظام را زیر سوال ببرد، اما مسئولان جمهوری اسلامی که تاب این گلایهها را ندارند، ترجیح میدهند عرصه برای کسانی باز باشد که ساز مخالف نمیزنند.
به نظر میرسد ترانهسرایان امروز، چه آنانی که در تبعیدند و چه آنانی که در وطن میسرایند، به این نتیجه رسیدهاند که تاریخ معاصر ایران را فارغ از هر گونه «دروغ» یا «انتظار معجزه» نوشت:
«به اعتماد دست هم باید گرفت از نو قلم
دو باره خط زد و نوشت از ابتدا قدم قدم.»