نسخه آرشیو شده

«دنبال نقاشی‌کردن کسانی بوده‌ام که دیده‌ نمی‌شوند»
خسرو حسن‌زاده در کارگاه نقاشی / عکس از وبسایت شخصی
از میان متن

  • شاید تنها پروژه‌ای که من با محوریت مرد‌ها کار کردم‌‌ همان پروژهٔ پهلوان‌ها یا هفت‌خوان باشد که بعد از فاحشه‌ها رویش کار کردم. چون هم می‌خواستم فضای ذهنی‌ام عوض شود هم اینکه فرهنگ پهلوانی ایران که رو به فراموشی و انحطاط است را دوباره زنده کنم. نتیجه پروژهٔ هفت‌خوان هم همین گنبد بزرگی است که ساخته‌ام و به زودی در دوبی به نمایش گذاشته خواهد شد.
فاطمه شمس
سه‌شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۲:۳۴ | کد خبر: 68880

خسرو حسن‌زاده، نقاش و هنرمند تجسمی ایرانی، در گفت‌وگو با مردمک از تجربه‌اش در نقاشی‌های خود می‌گوید؛ از نقاشی روی جعبه‌های میوه‌فروشی و پرتره‌های خانوادگی تا مجموعه‌های عاشورا و تروریسم.

پنج‌شنبه هفته گذشته مهمان دانشگاه آکسفورد بود. حسن‌زاده متولد تهران است و تحصیل‌کرده رشته هنر و ادبیات. او نقاشی را تحت نظر آیدین آغداشلو شروع کرد و بعد‌ها شیوه خاص و مستقل خودش را در پی گرفت. فرهنگ عامیانه و سنت‌های فراموش‌شدهٔ ایران و مسائل سیاسی اجتماعی روز از جمله مضامین مهم کارهای حسن‌زاده به شمار می‌روند. هنر فردی و در عین حال شدیدا اجتماعی-سیاسی حسن‌زاده به کار او وجهی دوگانه بخشیده است و توجه جامعه هنری بین‌المللی را در سال‌های اخیر به کار‌هایش جلب کرده است.

مصاحبه زیر حاصل گفت و گپ دو ساعتهٔ خسرو حسن‌زاده در آکسفورد است. دپارتمان شرق‌شناسی دانشگاه آکسفورد با همکاری دو تن از اعضای این دانشگاه اخیرا مجموعه‌ای سخنرانی با عنوان سیاست‌های جنسیتی و نسلی هنر و ادبیات معاصر ایران راه‌اندازی کرده‌اند. عبدی‌ بهروانفر، نوازنده و آهنگساز، خسرو حسن‌زاده، نقاش و هنرمند تجسمی، سوسن تسلیمی، بازیگر، شهریار مندنی‌پور، نویسنده و همایون کاتوزیان مورخ و ایران‌شناس از جمله شخصیت‌هایی هستند که نامشان در فهرست مجموعه سخنرانان این ‌برنامه دیده می‌شود

***
از کجا و کی نقاشی را شروع کردی؟

اول با نقاشی روی جعبه‌های میوه‌فروشی شروع کردم. چون آن‌ سال‌ها مدلی در کار نبود شب‌ها که خسته از کار بر می‌گشتم جلوی آینه می‌نشستم و روی‌‌ همان جعبه‌ها خودم را نقاشی می‌کردم. بعد پرترهٔ اطرافیانم را نقاشی می‌کردم

پس مجموعهٔ اولیهٔ نقاشی‌هایت که بیشتر پرتره اعضای خانواده‌ات را شامل می‌شود مال‌‌ همان روزهاست؟

بله. آن مجموعه که سرشار از رنگ هم هست و سوژه‌هایش هم خیلی شخصی هستند مال سال‌های اولیه جنگ است. البته بعد‌تر که به در مناطق جنگی به خدمت سربازی رفتم پرتره شهدا را می‌کشیدم. در دوره‌ای که من سرباز بودم، به نقاش شهدا نیاز داشتند، کار من را که دیدند خواستند که از خرم‌شهر یا خرم‌آباد را نقاشی کنم و من هم یک وانت رنگ تهیه کردم و شروع کردم به نقاشی کردن دیوار‌ها. ولی از آن کار‌ها عکسی ندارم. همه‌اش روی دیوارهای شهر بود که بعد‌ها به مرور زمان پاک شدند

چه طور شد که از نقاشی‌های دیواری شهدا و یا حتی آن مجموعهٔ اولیه سرشار از رنگ به کارهای سیاه و سفید مجموعهٔ جنگ رسیدی؟

دوره‌ای بود که احساس می‌کردم که به عنوان یک هنرمند می‌توانم راجع به خاطراتم در جنگ مجموعه‌ای را شروع کنم که کاملا شخصی‌ است، ایده اولیه بر آن بود که به صورت کتابی‌ غول پیکردر سینمایی در جنوب شهر به عنوان «یادداشت‌های جنگ» آن مجموعه را نمایش دهم که متاسفانه نشد، اما من این مجموعه را به هر حال تمام کردم که امیدوارم یک روزی در تهران آن را به نمایش بگذارم.

در مجموعه کارهای بچه‌محل، رفیق‌بازت ولی پرتره‌هایی که کشیده‌ای خیلی شبیه پرتره‌هایی هستند که در بهشت زهرا از شهدا هنوز هم وجود دارد یا آن سال‌ها روی دیوارهای شهر بودند. ولی به نظر می‌رسد این‌ها‌‌ همان شهدا نیستند و فرق دارند. ارتباطی بین این دو مجموعه هست؟

بله بین آن دو مجموعه اتفاقا ارتباط وجود دارد. من قضیه شهید زنده همیشه توی ذهنم بود و به همین دلیل هم همیشه فکر می‌کردم به اینکه اگر مثلا خود من شهید شوم یا رفقایم شهید شوند دلم می‌خواهد پرتره‌ام را چه شکلی نقاشی کنند؟ شروع کردم آدم‌های نزدیک خودم را مثل شهدا نقاشی کردن. مجموعه بچه‌محل همه دوستان من هستند که به شکل شهدا کشیدمشان. همه آدم‌های آن مجموعه هنوز زنده‌اند که شکل شهدا نقاشی شده‌اند.

در مجموعه کار‌هایت انگار تاکید خاصی داری که طرح کسانی را بکشی که چندان شناخته شده نیستند. این قضیه عمدی است؟

عمدی‌است بله. همیشه دنبال کشیدن آدم‌های گمنام و بی‌نام بودم. کسانی که دیده‌ نمی‌شوند و به هر دلیلی جدی گرفته نمی‌شوند. این را شما در کارهای مجموعه فاحشه‌ها به وضوح می‌توانید ببینید

کمی درباره مجموعه عاشورا بگو. چرا اینقدر اصرار داری روی المان‌های مذهبی و سنتی که در جامعه ایرانی هستند در کار‌هایت تاکید کنی؟

اول بگویم که پروژه عاشورا به پروژه جنگ خیلی مربوط است. در سال‌های جنگ تاکید زیادی روی شبیه‌سازی داستان جنگ ایران و عراق و جریان کربلا و عاشورا می‌شد. و برای همین هم بعد از جنگ، پروژه عاشورا را کار کردم. عاشورا هم اهمیت‌اش برای من از لحاظ ارتباطی بود که با جنگ داشت. آن فلاش‌های سفید مجموعه جنگ هم اشاره داشتند به آن تابلوهای واقعی زمان جنگ که مثلا نوشته‌ بود: بیست کیلومتر مانده به کربلا. در کتیبه‌های عاشورا هم همیشه سر بریده و دست بریده و خون است. ولی شما اگر به مجموعه عاشورای من نگاه کنید می‌بینید که زن نقش محوری دارد. چون عاشورا از زینب شروع می‌شود که در واقع با آن سنت مذهبی روایت شده و غالب خیلی فاصله دارد.

بعد از مجموعه عاشورا هم انگار این حضور و تاکیدی که روی زن در کار‌هایت داشتی ادامه پیدا کرد.

درست است. بعد از قضیه عاشورا پروژه «چادر» را کار کردم که روی گراف کار شده بود. من گراف را خیلی دوست دارم چون‌‌ همان بی‌ارزش بودن‌اش برایم ارزشمند است و صدایی که تولید می‌کند هم خیلی خوب است. آن موقعی هم که مجموعه چادر را شروع کردم مشکلم با نگاهی بود که به چادر وجود داشت. دنیا طوری برخورد می‌کرد که انگار کل مشکل جامعه ایران همین یک تکه چادری است که بر سر زن‌هاست. آن هم چادر سیاهی که در خیابان‌ها می‌بینید. در مجموعه چادر من چادری را نقاشی کردم که از کودکی با آن بزرگ شده بودم و سر نزدیکانم دیده بودم. برای من آن نوع چادر گلدار و رنگی بخشی از زندگی و سنتی بود که با آن بزرگ شده بودم.

مجموعه فاحشه را بعد از مجموعه چادر کار کردم. داستان تلخ قتل زنجیره‌ای آن زنان خیلی مرا تحت تاثیر قرار داد. محور اصلی آن مجموعه عکس‌هایی از زنان مقتول است که توسط اداره پلیس در روزنامه‌ها منتشر شده بود. یادم هست چیزی که برای من خیلی آزاردهنده بود این کوچک بودن قطع عکس‌های زنانی بود که به دست آن قاتل زنجیره‌ای در مشهد کشته شده بودند. من دلم می‌خواست این زنان که گویی هیچ حقی در جامعه نداشتند به چشم بیایند و دیده شوند و همین شد که این مجموعه را کار کردم. اینکه من کاغذدیواری این زنان را ساخته‌ام به خاطر این بود که کاغذ دیواری یک طور فضای خانه و حضور زن را ترسیم می‌کنند. در کارخانه‌ام ده متر کاغذ دیواری را گذاشتم روی زمین و شروع کردم به کشیدن زنان فاحشه. در برلین هم دیواری سه متر در سه متر را به این پرتره‌ها اختصاص دادم. کار کردن روی این پروژه خیلی سخت بود تا جایی که وقتی وارد کارگاهم می‌شدم و این نگاه زنان را می‌دیدم واقعا اذیت می‌شدم یک مدت هم مریض شدم. پرتره‌های پلیس خیلی جالب‌اند چون مستقیم در چشم شما نگاه می‌کنند و اگر به عکس‌ها نگاه کنید هیچ تفاوتی با زنان معمولی جامعه ندارند. من فقط می‌خواستم این زن‌ها دیده شوند.

علت خاصی دارد که زنان نقش محوری در کار‌هایت دارند؟

من از بچهگی با مادرم بزرگ شدم. پدرم را وقتی خیلی بچه بودم از دست دادم و مادرم بهترین رفیق‌ام بود. شاید تنها پروژه‌ای که من با محوریت مرد‌ها کار کردم‌‌ همان پروژهٔ پهلوان‌ها یا هفت‌خوان باشد که بعد از فاحشه‌ها رویش کار کردم. چون هم می‌خواستم فضای ذهنی‌ام عوض شود هم اینکه فرهنگ پهلوانی ایران که رو به فراموشی و انحطاط است را دوباره زنده کنم. نتیجه پروژهٔ هفت‌خوان هم همین گنبد بزرگی است که ساخته‌ام و به زودی در دوبی به نمایش گذاشته خواهد شد.

یکی از پروژه‌هایی که خیلی سر و صدا کرد و چشم‌ها به سمت‌اش برگشت پروژهٔ تروریست‌ات بود که در واقع پرتره‌هایی از نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌ات در لباس‌های خانگی یا پرتره خودت بود. یک جور حرکت ضدتروریستی ولی در عین حال منتقد به دیدگاه غربی مولد این مفهوم... چه شد که ایده این کار به ذهنت رسید؟

بعد از یازدهم سپتامبر بود که این پروژه ایده‌اش به ذهنم رسید. من برای نمایشگاه‌ها از ایران می‌آمدم بیرون و با این قضیه روبرو می‌شدم که از یک طرف غرب، خاورمیانه را به تروریسم متهم می‌کند و رهبران خاورمیانه هم غرب را به تروریسم متهم می‌کنند. سوالی که برای من ایجاد شده بود این بود که بالاخره این وسط تروریست کیست؟ من ساکن خاورمیانه ارتباطم با این پدیده چیست؟ به اطرافیان و نزدیکان خودم نگاه می‌کردم به مادرم، به خواهرم، به خودم... این شد که مثل تروریست‌ها به خانهٔ خانواده‌ام می‌رفتم و عکسشان را می‌گرفتم و بعد این طرح‌ها را می‌زدم (خنده)

چرا نقاشی‌های مجموعه تروریست به لحاظ ابعاد این‌قدر عظیم و بزرگ‌اند؟

می‌خواستم این طرح‌ها به چشم بیایند. این بود که سایزشان را هم سایز بیلبوردهایی که از رهبران مملکت بر دیوارهای شهر کشیده می‌شوند انتخاب کردم. خیلی هم کار سختی بود چون چاپ دیجیتال نبودند، در اصل نقاشی بودند. من به بک‌گراند کار تروریسم که فکر می‌کردم به این آتلیه‌های قدیمی تهران فکر می‌کردم که بک‌گراند دارند. در واقع در بک‌گراند کارهای تروریسم من فانتزی‌های آدم‌هایی که موضوع نقاشی‌ها هستند را آورده‌ام

واکنش جامعه هنری بین‌المللی به مجموعه تروریسم چه بود؟ از کار‌هایت استقبال کردند؟

پروژه تروریست در تهران خوب به نمایش در نیامد و حتا موزه معاصر تهران اثری که از این مجموعه خریده بود را پس داد! اما نمایشگاه‌های خوبی‌ خارج از ایران به خصوص در هلند برگزار شد و تروپن می‌وزیوم در آمستردام مجموعه کاملی از این سری به کلکسین خود افزود.

در مجموعهٔ جعبه‌هایی که ساخته‌ای تاکید اصلی‌ات انگار روی فرهنگ فولکلور ایران است.‌‌ همان مجموعه‌ای که از گوگوش، تختی، ام‌کلثوم و جواد یساری ساخته‌ای؟

آن مجموعه اسم‌اش هست: «سفارش پذیرفته می‌شود». و همین هم شد که گاندی و ‌ام کلثوم را با سفارش ساختم. شکل جعبه‌ها با الهام از حجله‌های شهدا و متوفیانی که در تهران خیلی باب بود ساخته شده‌اند و باز هم می‌توانید‌‌ همان خط ارتباطی را بین این مجموعه و مجموعه‌های قبلی ببینید. ایده آن جعبه‌ها این بود که کل دنیای یک آدم را بگذارم توی یک جعبه. مثلا جعبه‌ام کلثوم حتی صدایش را هم می‌توانید از داخل جعبه بشنوید.

مجموعهٔ «یا علی مدد» یا‌‌ همان «هفت‌خوان» هم ظاهرا با تاکید روی همین فرهنگ عامیانه ساخته شده‌اند

بله آن‌ها هم تاکیدشان روی‌‌ همان فرهنگ پهلوانی است. مثلا شما اگر به آن مجموعه دقت کنید می‌بینید که از وزیر و وکیل و پلیس و آیت‌الله مملکت یک زمانی با پهلوان‌ها عکس می‌انداختند. متاسفانه این بخش از فرهنگ ما کاملا فراموش شده است. در‌‌ همان طرح گنبد هفت‌خوان که در واقع یک گود برعکس است که همه پهلوان‌ها روی سقف‌اش نقاشی شده‌اند (حدود ۱۷۰۰ تکه سرامیک در آن کار استفاده کرده‌ام)، پهلوان‌هایی که کار خودشان را کرده‌اند و حالا دارند ما را نگاه می‌کنند و منتظرند که مردمی که می‌روند توی گود نقش خودشان را انجام دهند. این گنبد واژگون، بیرون‌اش شبیه یک کلاه‌خود جنگ هم هست. داستان‌های شاهنامه هم روی در و دیوار این گنبد نوشته شده. با این کار در واقع با پهلوان‌ها خداحافظی کردم

الان چند سالی هست که مقیم خارج ایران هستی. این فاصله با ایران چقدر برای کارت مفید و چقدر مضر بوده؟

والا من مدام بین ایران و لندن در سفرم. به خاطر همسر و فرزندم و نمایشگاه‌هایی که در شهرهای مختلف دنیا می‌گذارم فعلا خارج از ایران‌ام. ولی واقعیت این است که مثل یک تکه کش هر زمان که آزاد شوم سریعا برمی‌گردم ایران چون دل‌ام خیلی تنگ شده. ترجیح و آرزویم هم این است که یک روز تمام این کار‌ها را بشود توی ایران نمایش داد. همهٔ تلاشم را هم می‌کنم برای اینکه این اتفاق یک روز بیفتد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی