مهدی خلجی پژوهشگر ارشد موسسه مطالعات خاور نزدیک واشنگتن، در یادداشت خود برای مردمک، از ویژگیهای رهبری آیتالله خامنهای در دو دوره نوشته است.
آیت الله خامنهای دشمنانِ بسیاری دارد؛ برخی از آنان آشکارا در نقد و طعن او سخن میگویند و بدین دشمنی شناخته شدهاند؛ پارهای دیگر دشمنانِ نهاناند.
دشمنانِ نهان طیف گستردهای دارند: روحانیت سنتگرای ایران، مراجع بزرگ شیعه در عراق، بازاریان سنتی، طبقهٔ مذهبی فاقد منافع اقتصادی در جمهوری اسلامی، روشنفکران و دانشگاهیانی که توان یا ارادهٔ مبارزهٔ سیاسی ندارند و سرانجام بخش عمدهای از طبقهٔ متوسط که تحمیل ایدئولوژی اسلامی بر زندگی خصوصی آنان را به تدریج از نظام موجود بیزار و با آن بیگانه کرده است. کافی است حرف و گپ این افراد در نشستهای خصوصی را بشنوید. خواهید دریافت که آن خاموشانِ قلمرو عمومی در دل چه نفرت و کینهای از رهبر میپرورند.
رهبر میتواند عمر سیاسی طولانی داشته باشد بیآنکه از این دشمنان نهان بهراسد یا پروا کند. مادام که دشمنی در پستوی خانه نگه داشته میشود، سیطره و صولت ظاهری رهبر را میتوان حفظ کرد.
با این همه، گروه دیگری هست که دشمنی پنهاناش، هرچند برای مدتی طولانی پنهان بماند، میتواند ناگهان ظهور کند و بساط رهبری آیت الله خامنهای را فروپیچد: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. اگر بخشهای صاحب نفوذی در این سازمان پیچیدهٔ نظامی-اقتصادی-سیاسی طناب دشمنی «فرماندهٔ کل قوا» ی خود را در دل ببافد، در نقطهای بحرانی میتواند او را با اهرمهای فشاری که در دست دارد از حلقهٔ تصمیمگیری در امور مهم و سرنوشتساز بیرون براند.
آیت الله خامنهای در دو پرده
رهبری بیست و دو سالهٔ آیت الله خامنهای را باید به دو دوره تقسیم کرد: دورهٔ نخست از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ و دورهٔ دوم از ۱۳۸۴ تا کنون. در دورهٔ نخست آیت الله خامنهای در پی تثبیت قدرت خود بود. نه مقام مذهبی نه اقتدار سیاسی او در میان روحانیان و نیز نسل نخست سیاستپیشگان جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته نمیشد.
او که به شکلی تصادفی و در پی عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری به جانشینی آیت الله خمینی منصوب شد، دارای درجهٔ اجتهاد نبود. همچنین از نظر سیاسی طیف چپ جمهوری اسلامی با نمایندههای شاخص آن مانند میرحسین موسوی و محمد موسوی خوئینیها و نیز طیف مصلحتگرای نظام مانند اکبر هاشمی رفسنجانی از اقتدار و اعتبار سیاسی بسیار بیشتری برخوردار بود.
اما تکیه بر نیروهای نظامی، امنیتی و قضایی و به ویژه بسط و تحول سپاه پاسداران از سازمانی نظامی به دستگاه صحنهآرای پنهان حکومت و اقتصاد، آیت الله خامنهای را از رهبری ضعیف و تشریفاتی به عالیترین تصمیمگیر و سیاستگذار جمهوری اسلامی بدل کرد. در این فرایند او به تدریج از نفوذ هاشمی رفسنجانی و نسل اول سیاستمداران جمهوری اسلامی کاست. همچنین در برابر موج مردمی اصلاحات به رهبری محمد خاتمی نیز سدی محکم ساخت و از نقاط ضعف دولت خاتمی بهره گرفت و طعم ناکامی را به آن چشاند.
اگرگاه دربارهٔ احتیاط و دوراندیشی آیت الله خامنهای سخن گفته میشود معمولاً این خصلت او را باید به این دوره ارجاع داد. در تعیین سیاست هستهای جمهوری اسلامی تا سیاست برخورد با مخالفان، آیت الله خامنهای دشوار میتوانست به تنهایی تصمیم بگیرد. او ناگزیر باید دور میزی بسیار طولانی در کنار دیگر تصمیمگیران جمهوری اسلامی مینشست؛ اگرچه به آرامی او توانست از شمار یا نفوذ آن تصمیمگیران بکاهد و بر بُرد و بُرّایی ارادهٔ خود بیفزاید.
در این دوره، سیاست خارجی جمهوری اسلامی مبنی بر بازسازی ارتباط با غرب و تلاش برای حل مسالمتآمیز بحران هستهای بود. حملهٔ آمریکا به عراق یا کشته شدن دیپلماتهای ایران به دست طالبان هیچ یک واکنش تند و ناسنجیدهٔ آیت الله خامنهای را برنینگیخت.
در این دوره معمولاً کسانی در حلقهٔ او نشسته بودند که صرف حضورشان شتاب پیشرفت آرمانهای او را میگرفت. او که از آغاز رهبری از شبیخون فرهنگی سخن میگفت هرگز نتوانست سیاستهای مطلوب فرهنگی خود را به شکلی که بعدها تحمیل کرد، پیاده کند. در این دوره، معمولاً او از دولت فاصله میگرفت و در بسیاری اوقات خود منتقد آن بود و از بیان عمومی و علنی نقدهایش نیز نمیپرهیخت. دولت به رغم او بود و ناخرسندیهای او از سیاست توسعهٔ فرهنگی و اقتصادی رفسنجانی یا توسعهٔ سیاسی خاتمی پایان نداشت.
آیت الله بینقاب
دورهٔ دوم اما آغاز حکومت واقعی رهبر جمهوری اسلامی است. اکبر هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی محمد خاتمی و مهدی کروبی نمایندگان شاخص و مقتدر نسل اول مدیران جمهوری اسلامی هر یک به شیوهای به حاشیه رانده شدند. شیشهٔ مطبوعات آزاد به سنگ زده شد و صدها پروندهٔ گشوده برای فعالان سیاسی و دانشجویی و زن در دستگاه قضایی و امنیتی نفس را در سینه تنگ کرد. فاصله میان آیت الله خامنهای و دولت از میان رفت. محمود احمدینژاد برکشیدهٔ او بود و در مراسم تحلیف دست او را به نشان طاعت و تسلیم محض بوسید. آیت الله خامنهای که حتا در دوران ریاست جمهوریاش هم نتوانسته بود از دولتی دلخواه خود بهرهمند باشد، سرانجام با سر کار آوردن دولت سراسر وفادار به خود لبخند رضایت بر لب نشاند.
سیاست هستهای و بل سیاست خارجی جمهوری اسلامی از تعامل و تنشزدایی به تهاجم و تحریک تغییر یافت. دشمنی ایران و غرب بر سر بحران هستهای به اوج خود رسید. تحریمهای بیسابقهای علیه ایران از پی سیاست سازشناپذیرانهٔ آیت الله خامنهای شدت گرفت. به طرز شگفتآوری سفارت بریتانیا به دست بسیجیان تحت فرمان رهبری اشغال و تخریب شد. در سال ۱۳۸۸ تقلبی گسترده و بیپیشینه در انتخابات ریاست جمهوری رخ داد. مخالفان در خیابان و زندان به شکلی که یادآور دههٔ نخست جمهوری اسلامی بود سرکوب شدند. آیت الله خامنهای در یک سخنرانی بیپرده نظرات خود را به احمدینژاد نزدیکتر از رفسنجانی توصیف کرد. دیگر تردیدی نماند که دولت دولت اوست. اما همین دولت وقتی سرمست از بودن در کانون توجه رسانههای بین المللی و افزایش نجومی درآمد حاصله از فروش نفت در پی بسط امپراتوری خود مستقل از آیت الله خامنهای برمیآمد، بیدرنگ و دوراندیشی «جریان انحرافی» خوانده و پر و بالاش به دست دستگاهِ قضا و تیغ اطلاعات چیده شد. آیت الله خامنهای وقتی در سخنرانی چهارده بهمن امسال گفت «آن کسانى هم که در انتخابات رأى نمىآورند، مواظب باشند آن کلاهى که بر سر رأىنیاوردگان سال ۸۸ رفت، بر سر آنها نرود؛ فریب نخورند» مرادش آن بود که هر کس در خط رهبری نباشد از گردونهٔ قدرت حذف میشود. «کلاهی که بر سر رأینیاورندگان سال ۸۸ رفت» آن بود که گمان میکردند میتوان بر پشتوانهٔ رأیهای میلیونی مردم تکیه کرد و در عین حال در جمهوری اسلامی صاحب منصب و تصمیمگیرندهای مهم شد. آیت الله خامنهای بیابهام و ریا میگوید منشأ و منبع قدرت در نظام موجود اوست و هر که با او درافتد رأی مردم به کارش نخواهد آمد. نامهٔ تازه فاششدهٔ او به مجلس خبرگان نیز گواهی دیگر بر نوع نگاه آیت الله خامنهای به قدرت خود است. در این نامه آیت الله خامنهای با لحنی تحدیجویانه و برتریخواهانه به خبرگان مینویسد آنها حق مداخله یا نظارت در جزییات تصمیمگیریهای رهبری ندارند.
خطر برای خامنهای از کجا سربرمیآورد؟
به سرآغاز سخن بازمیگردیم. در میان دشمنان آشکار و نهان و ریز و کلانی که آیت الله خامنهای دارد، هیچ یک به اندازه فرماندهان (بالقوه یا بالفعل) ناراضی سپاه نمیتواند خطرناک باشد.
در سالهای اخیر، به ویژه در دو سه سال گذشته، انبوهی ستایشهای گزافگویانه از آیت الله خامنهای شنیده میشود. این چاپلوسیها و تملقها میتواند رسم کهنهٔ جامعهٔ استبدادی قلمداد شود. میتواند آمیزهای باشد از فرهنگ مذهبی - که مبالغه و تملق در آن ریشهدار است – و نظام پلیسی و امنیتی که کیش شخصیتپرستی را به اشکال گوناگون میپراکند. اما ممکن است از سیل آلودهٔ مبالغه و تملق در حق رهبری تعبیر دیگری نیز کرد.
آیت الله خامنهای به تدریج مسئولیت همهٔ سیاستهای نظام را به عهده گرفته است. او نهادهای جمهوری اسلامی جز سپاه، دستگاه اطلاعات و قوهٔ قضائیه را یکسره بیمعنا و خنثی کرده است. تنها این سه نهاد سه پایهٔ صندلی قدرت او هستند. نهادهای دموکراتیک به سود سه ستون برپادارندهٔ قدرت او از درون پوسانده شدهاند.
این ستایشهای گزاف و لافگونه از آیت الله خامنهای کار را برای دشمنان قدرتمند او که میتوانند در آیندهٔ نزدیک سربرآورند و برایش دردسر بسازند آسانتر میکند. آیت الله خامنهای میگوید که مسئول همه چیز اوست. چه چیز بهتر از این؟ سپاهیانی که آماج تحریمهایند و منافع اقتصادی و سیاسیشان در اثر سیاستهای هستهای آیت الله خامنهای آسیب جدی میبیند کاسه و کوزههای بحران را بر سر که باید بشکنند؟ بهتر است مسئولیت بحران فوق العاده شکنندهٔ اقتصادی و توفان در راهِ خشمِ عمومی مردم از بالا رفتن قیمتها و نایاب شدن اجناس به گردن آیت الله خامنهای باشد تا اگر روزی بازیگران پشت صحنه خواستند او را کنار بگذارند توجیه تغییر سیاسی نیاز به نیروی چندانی نداشته باشد.
آیت الله خامنهایِ دورهٔ دوم به تنهایی تصمیم میگیرد و از گفتن آن نیز پروایی ندارد. از وقتی چنین شده، تصمیمهای او دیگر مصلحتبینانه و دوراندیشانه نیست.
آیت الله خامنهای واقعی، همین آیت الله دورهٔ دوم است. او با اعتماد به نفسی خطرناک، هم در سیاست داخلی هم در سیاست خارجی دچار خطاهای سرنوشتساز شده است. چون فاقد کاریزما و مقبولیت عمومی آیت الله خمینی است توان بازگشتن از تصمیمهای اشتباه خود را ندارد. او ضعیفتر از آن است که جام زهر بنوشد و جان سالم به در برد.
آیت الله خامنهای به روند دشمنتراشیاش ادامه خواهد داد. بسیاری از کسانی که امروزه هواخواه او دیده میشوند به زودی در صف دشمنان آشکار یا نهاناش درخواهند آمد. این رادیکالیسم که در کام رهبری شیرین نشسته، اقتدار او را در ظاهر مطلق اما در باطن پوشالی مینماید. موقعیتی چنین رادیکال بسیار بعید است عمری دراز کند.