نسخه آرشیو شده

جهانبگلو: کرسی‌های آزاداندیشی با رفتار جمهوری اسلامی در تناقض است
از میان متن

  • فرض کنیم که حتی من را دعوت کنند، اولین شرط من این است که زندانیان سیاسی و کسانی را که آزادیشان زیر پا گذاشته شده است، آزاد کنند. مهم‌ترین نکته درباره کرسی آزاد اندیشی این است که بتوانید مباحث انتقادی را به صورت آزاد و شفاف مطرح کنید و کل نظام و دستگاه را وادار کنید که پاسخ‌گو باشد. چگونه ممکن است آزاد اندیشی بدون پاسخ‌گویی و مسئولیت‌یابی معنی داشته باشه. به همین دلیل فکر می‌کنم جلسه‌های آزاد اندیشی دستوری به هیچ وجه واقعی نیست.
مردمک
پنج‌شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۱ - ۰۶:۴۱ | کد خبر: 69474

از رامین جهانبگلو درباره کرسی‌های آزاداندیشی و نسبت آن با شرایط امروز ایران پرسیدیم. این منتقد جمهوری اسلامی معتقد است ایده برگزاری کرسی‌های آزاد اندیشی با رفتار حکومت ایران در تناقض است.

آقای جهانبگلو که در دهه ۷۰ شمسی در انجمن حکمت و فلسفه تهران حضور داشت، در دهه ۸۰ مجموعه‌ای از نشست‌ها با شماری از متفکران جهان را در تهران برگزار کرد. او همچنین از جمله متفکرانی بود که سال گذشته کنگره فلسفه را -که قرار بود یونسکو در تهران برگزار کند- تحریم کرد.

این فارغ‌التحصیل دکترای فلسفه از دانشگاه سوربن فرانسه در حال حاضر در دانشگاه تورنتو، علوم سیاسی تدریس می‌کند.

رامین جهانبگلو معتقد است ایده کرسی‌های آزاد اندیشی با رفتار جمهوری اسلامی در تناقض است. او در عین حال ابراز امیدواری می‌کند که اندیشه‌وران در ایران، در فضای محدود فعلی نیز بتوانند به اندیشیدن ادامه دهند.

این متفکر ایرانی همچنین می‌گوید در ایران برای برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی واقعی، اشتیاق و علاقه وجود دارد.

آقای جهانبگلو می‌گوید اگر فرضا از او برای کرسی‌های آزاداندیشی در ایران دعوت کنند، اولین شرطش این است که زندانیان سیاسی و کسانی که آزادیشان زیر پا گذاشته شده، آزاد شوند.

در این باره با حسین قاضیان، جامعه‌شناس، و محمدرضا نیکفر، متفکر ایرانی نیز گفت‌وگو کرده‌ایم.

آقای قاضیان معتقد است کرسی‌های آزاد اندیشی به سخنرانی مداحان حکومت تبدیل می‌شود.

این تحلیلگر مسائل ایران همچنین می‌گوید وقتی فضای آزادانه‌ای در درس و پژوهش احساس نمی‌شود، دانشجویان و استادان حق دارند که بدبین باشند و این دعوت‌ها را جدی نگیرند.

محمدرضا نیکفر نیز معتقد است کرسی‌های آزاد اندیشی به سخنرانی مداحان حکومت تبدیل می‌شود.

آقای نیکفر که از منتقدان جمهوری اسلامی و همین‌طور روشنفکری دینی است، می‌گوید طرح‌هایی مانند کرسی‌های آزاد اندیشی، برای پنهان کردن آزادی‌کُشی‌ها در ایران است.

***

نظر شما درباره این «کرسی‌های آزاد اندیشی» چیست؟

درخواست راه‌اندازی این کرسی‌ها با رفتار حکومت در تناقض و تضاد است. وقتی علوم انسانی در دانشگاه‌های ایران حذف می‌شود، بسیاری از استادان علوم انسانی و علوم دیگر یا اخراج می‌شوند یا بازخرید و بازنشسته‌شان می‌کنند و دانشجو‌ها را ستاره‌دار کنند، با راه انداختن کرسی آزاد اندیشی کاملا متضاد است.

وقتی که حقیقت را به طور کامل آزاد نگذارید، آزادی هم نمی‌تواند کامل باشد. وقتی درباره آزاد گذاشتن حقیقت صحبت می‌کنیم، یعنی آنکه بتوانیم حقیقت موجود و مسلط را مورد سوال قرار دهیم، یعنی برای رسیدن به اندیشه انتقادی، به پرسش‌گری برسیم.

اندیشیدن در حقیقت به معنای نقد است. به قول روزا لوگزامبورگ «آزادی اندیشه» آزادی کسی است که بخواهد آزاد و به نوع دیگری بیاندشید. خب اگر قرار باشد به نوع دیگری بیاندیشیم، یعنی این‌که باید از چهارچوب نظام فکری جمهوری اسلامی پا را فرا‌تر بگذاریم. این‌که یک حکومت بخواهد کرسی آزاداندیشی را در قالب خودش ایجاد کند، یعنی آزاداندیشی را زیر سوال برده است.

یعنی شرایط برای برگزاری کرسی‌های آزادی اندیشی فراهم نیست؟

پرسش‌گری یک اندیشه فلسفی است که می‌تواند در قالب‌های گوناگون و از جمله در قالب علمی وجود داشته باشد. بسیاری از استادان و فعالان مدنی که در ایران دارند به صورت فردی می‌نویسند یا تحقیق می‌کنند، برای حکومت نمی‌نویسند. آن‌ها می‌خواهند آزادانه بیاندیشند. پس به هر حال دارند پرسش‌گری می‌کنند ولی اینکه این پرسش‌گری چه‌قدر بتواند در ملا عام قرار بگیرد، به چاپ برسد یا به صورت سخنرانی‌هایی در تهران یا اطراف ایران برگزار شود، مسئله دیگری است.

ولی خب به هر حال روشنفکران، هنرمندان و دانشمندان در بد‌ترین شرایط - به خصوص در تاریخ معاصر- توانسته‌اند این آزاد اندیشی را داشته باشند، به شرطی که خودمختاری فکری خود را نگه دارند و اسیر و بنده بنیادگرایی نباشند. می‌دانیم که بسیاری از آن‌ها در نظام استالینی یا در نظام دیکتاتوری هم توانستند این کار را انجام دهند.

شما در دوره دولت محمد خاتمی نشست‌هایی را با حضور متفکرانی برگزار کردید که هنوز هم کسانی مثل حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان آنان را به فعالیت در عرصه جنگ نرم متهم می‌کند. چه‌طور آن جلسه‌ها برگزار شد؟ چه فضایی در حکومت وجود داشت که توانستید آن جلسه‌ها را برگزار کنید؟

اینکه آقای شریعتمداری و دیگران به آن جلسات برچسب جنگ نرم می‌زنند اشتباه است و بیهوده‌گویی بیش نیست. هر جا که بودم این جلسه‌ها را برگزار می‌کردم. در ایران هم در دوره‌های مختلف این کار را انجام داده‌ام. این جلسه‌ها را به خاطر علاقه ویژه خودم به اندیشه فلسفی و به خصوص بحث و گفت‌وگو در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی در سال‌های هفتاد هم برگزار کرده بودم. نشست‌ها در انتشارات فرزان روز برگزار می‌شد و خیلی از روشنفکران ایرانی می‌آمدند و صحبت می‌کردند. حتی فیلسوفانی مثل پل ریکور فرانسوی یا یا وی. اس. نایپول برنده نوبل ادبی ۲۰۰۱ هم آمدند. این قبل از انتخاب آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور بود.

ولی در دوره دوم که به ایران برگشته بودم باز هدفم این بود که به نوعی بتوانیم بحث و گفت‌وگو با دنیا را ادامه بدهیم. می‌خواستم با اندیشمندان کشورهای دیگر گفت‌وگو کنیم. همه این‌ها اندیشمندان غربی نبودند. آشیش ناندی از هند آمده بود. اندیشمندان عرب هم آمدند، چند نفر هم از آمریکای لاتین در جلسه‌ها حاضر شدند. این‌ها اندیشمندان جنگ نرم نبودند و این گفت‌وگو‌ها، امکانی بود برای برقراری رابطه میان جامعه مدنی با جامعه مدنی کشورهای دیگر که نمایندگان آن‌ها، فیلسوفان و متفکران بسیار مهمی مثل ریچارد رورتی و یورگن هابرماس بودند.

چه فضایی در آن سال‌ها وجود داشت که می‌توانستید این جلسه‌ها را برگزار کنید؟

من که همیشه زیر فشار بودم و فقط در مقاطعی به صورت موقت توانستم در دانشگاه‌های ایرانی درس بدهم؛ چه در دانشگاه آزاد، چه در دانشگاه شهید بهشتی. از گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی اخراج شدم. گفتند به خاطر این‌که شما یک فیلسوف سکولار هستید جایی در دانشگاه ندارید، ولی اعتقاد داشتم که باید این بحث‌ها را در فضای عمومی ادامه داد. جلسه‌ها دولتی نبود و کسانی که در جلسه‌ها حاضر می‌شدند به دعوت دولت نیامده بودند، به نوعی از طرف جامعه مدنی ایران دعوت شده بودند و می‌توانستند دانشجویان و روشنفکران و هنرمندان ایرانی را ببینند و با آن‌ها گفت‌وگو کنند. هدف اصلی این بود که این رابطه دو طرفه باشد و تصویری واقعی از ایران به آن‌ها بدهیم، تصویری متفاوت با آن چیزی که تمام فعالیت‌های روشنفکران و زنان و دانشجویان ایرانی را نادیده می‌گرفت. همین مسئله موجب شد گفت‌وگوهای پرثمری داشته باشیم. بعضی نشست‌ها آنقدر شلوغ می‌شد که مجبور می‌شدیم فیلم جلسه را برای کسانی که خارج از سالن نشسته‌اند پخش کنیم.

بار‌ها به من گفته‌اند نشست‌هایی که برگزار می‌کردم به نوعی مشروعیت‌بخشی به نظام بود و من همیشه پاسخ داده‌ام آن جلسه‌ها برآمده از جامعه مدنی ایران بود به این معنا که نه هزینه‌هایش را دولت و حکومت تامین می‌کرد و نه حکومت از نتیجه‌اش سود می‌برد. آن زمان فکر می‌کردم اگر می‌خواهیم جهانی باشیم باید با جهان ارتباط داشته باشیم و بهترین راه ارتباط هم برگزاری مجلس بحث و گفت‌وگو است، چه بهتر که بتوانیم این جلسه‌ها را آزادانه برگزار کنیم و درباره مسایلی چون فلسفه و جامعه‌‌شناسی و اقتصاد بدون ترس و واهمه حرف بزنیم.

فکر می‌کنید این اشتیاق هنوز هم وجود دارد؟ اگر فضایی مشابه آن سال‌ها فراهم شود، افکار عمومی و نخبگان همان‌قدر استقبال می‌کنند؟

بله، این اشتیاق وجود دارد. نه تنها بین جوانان داخل ایران که در میان جوان‌های ایرانی خارج از کشورهم این اشتیاق را می‌بینم. مشابه‌‌ همان فعالیت‌ها را با انجمن فلسفی آگورا ادامه می‌دهم. هفته‌ای یک بار جمع می‌شویم و درباره مباحثی مثل آزادی، دموکراسی، جامعه مدنی و همین‌طور مباحث فلسفی یا تاریخ ایران صحبت می‌کنیم.

من خیلی خوشبین هستم چون می‌بینم با وجود تمام گرفتاری‌ها و فشارهای اقتصادی و با وجود ناامیدی بسیاری از جوان‌ها که آینده را تاریک می‌بینند، از اندیشیدن باز نمی‌ایستند و ذهنشان را سیال و پویا نگه داشته‌اند. تا وقتی ذهن جوانان ایرانی پویا و سیال باشه، امکان ایجاد رویکرد انتقادی وجود دارد. وقتی تفکر انتقادی در جامعه وجود داشته باشد، قدم برداشتن به سمت نهادهای دموکراتیک هم امکان‌پذیر است.

وضعیت کرسی‌های آزاد اندیشی و فضای نقد و پرسش‌گری را در تاریخ یک‌صد ساله دانشگاه در ایران چه‌طور بررسی می‌کنید؟ به لحاظ تاریخی می‌توان فضای پرسش‌گری در دانشگاه را به دوره‌های خاصی تقسیم کرد؟

دانشگاه به معنی مدرن از وقتی در اروپا شکل گرفت، اندیشه فلسفی و انتقادی را با خود به ارمغان آورد. می‌توان گفت بخشی از فلسفه مدرن از درون دانشگاه‌ها بیرون آمد. به این معنا که در قرون وسطی کسانی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌کردند، از تفکر کلیسایی جدا شدند و فلسفه مدرن را همراه با دیگر علوم مدرن در دانشگاه پایه‌ریزی کردند.

دانشگاه همه جای دنیا از جمله در ایران نقش مهمی ایفا کرده است. در دوره رضا شاه ایجاد دانشگاه، گروه جدیدی از روشنفکران را به اجتماع وارد کرد که بیشتر آ‌ن‌ها شدند روشنفکران سیاسی. بهترین نمونه حزب توده است. از لابه‌لای خاطرات کسانی که در سال‌های بعد از شهریور ۱۳۲۰ به حزب توده پیوستند، می‌فهمیم که اکثر آن‌ها دانشگاه رفتند. اغلب آن‌ها مثل حسن کامشاد و شاهرخ مسکوب به آشناییشان با حزب توده و تفکرات کمونیستی در دانشگاه اشاره کرده‌اند.

بنابراین دانشگاه این ویژگی را داشته که افرادی را با ایده‌ها و عقاید تازه و دنیایی خارج از دنیای جامعه خودشان آشنا کند. در دوره‌های مختلف دانشگاه پایگاه ایدئولوژی‌های گوناگون بوده است. به عنوان مثال در دوران پهلوی دانشگاه پایگاه دو ایدئولوژی «اسلام انقلابی» و «کمونیسم و مارکسیسم» بود که تا انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد.

فضای دانشگاه در جمهوری اسلامی پس از پاکسازی دانشگاه‌ها و انقلاب فرهنگی با آنچه پیش از آن در جریان بود به کلی متفاوت شد. به نظر من کسانی که بعد از انقلاب فرهنگی دانشگاه رفتند، به خاطر فعل و انفعال‌های سیاسی، افرادی سیاست‌زده بودند که در فقدان احزاب سیاسی و تحت تاثیر شور و هیجان اول انقلاب که با زندان و تبعید و شکست‌های پی در پی همراه بود، به دانشگاه آمدند.

از انقلاب فرهنگی تا دوم خرداد ۱۳۷۶ مشی غیر سیاسی بر فضای دانشگاه حاکم است، به این معنا که حتی دانشجویان سیاسی و علاقه‌مند به سیاست غیر سیاسی می‌شدند درست برعکس دوران پهلوی. در سال ۱۳۴۵ اگر دانشجویی از خانواده‌ای غیرسیاسی به دانشگاه می‌رفت، سیاسی می‌شد. با آغاز دوران اصلاحات، فضای دانشگاه با شکل‌گیری و رشد گروه‌های دانشجویی مثل دفتر تحکیم وحدت سیاسی شد. این تغییر تا ظهور جنبش سبز هم ادامه داشت، در این دوران ۱۲ ساله دوباره دانشگاه به پایگاهی برای آزاداندیشی تبدیل شد و استادان و دانشجویان به دنبال اندیشه‌های انتقادی و طرح مباحث نوین بودند.

یعنی به نظر شما فارغ از محدودیت‌های حکومتی و امنیتی، هنوز محملی برای برگزاری چنین نشست‌هایی در ایران وجود دارد؟ دانشجویان و نخبگان علاقه‌ای به این اتفاق‌ها دارند؟

بله. فکر می‌کنم این محمل‌ها و محفل‌ها در حقیقت از طریق خود روشنفکر‌ها و هنرمندان ودانشجویان و فعالان مدنی ایجاد می‌شوند، نه از سمت حکومت. مبحث آزادی و آزاد اندیشی هیچ وقت از بالا به پایین دیکته نمی‌شود. این مباحث باید از میان خود مردم و از درون جامعه بیرون بیاید. به سختی می‌توان ادعا کرد که حاکمان به صورت دستور از بالا به پائین می‌خواهند کرسی آزاد اندیشی ایجاد کنند، بنابراین فکر می‌کنم که مباحثی که به طور خودجوش میان استادان و میان دانشجویان مطرح می‌شود، بهترین کرسی آزاد اندیشی در ایران امروز است.

فارغ از مسایلی که تا امروز با جمهوری اسلامی داشته‌اید بیایید فرض کنیم که فردا جمهوری اسلامی به طور رسمی از شما دعوت می‌کند که برای اداره بخشی از این کرسی‌های آزاد اندیشی به ایران بروید و جلسه‌هایی مثل نشست‌های در خانه هنرمندان را برگزار کنید. برگزاری چنین نشستی در یک فضای کنترل شده معنی‌دار و کارآمد است؟

بی‌معنی است. همان‌طور که فکر می‌کردم برگزاری کنگره فلسفه از طرف یونسکو در ایران بی‌معنا است. جمهوری اسلامی پس از وقایع انتخابات سال ۱۳۸۸، در جریان آن کنگره که به دلیل انصراف بسیاری از فیلسوفان مطرح در ایران لغو شد، به دنبال مشروعیت‌یابی بود. الان هم وضعیتی مشابه‌‌ همان زمان وجود دارد. جمهوری اسلامی در حال حاضر هم سعی می‌کند مشروعیت سیاسی و اخلاقی و فرهنگی برای خود دست و پا کند.

فرض کنیم که حتی من را دعوت کنند، اولین شرط من این است که زندانیان سیاسی و کسانی را که آزادیشان زیر پا گذاشته شده است، آزاد کنند. مهم‌ترین نکته درباره کرسی آزاد اندیشی این است که بتوانید مباحث انتقادی را به صورت آزاد و شفاف مطرح کنید و کل نظام و دستگاه را وادار کنید که پاسخ‌گو باشد. چگونه ممکن است آزاد اندیشی بدون پاسخ‌گویی و مسئولیت‌یابی معنی داشته باشه. به همین دلیل فکر می‌کنم جلسه‌های آزاد اندیشی دستوری به هیچ وجه واقعی نیست.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی