از حسین قاضیان، جامعهشناس، درباره کرسیهای آزاداندیشی و نسبت آن با شرایط امروز ایران پرسیدیم. این تحلیلگر ایرانی معتقد است کرسیهای آزاد اندیشی به سخنرانی مداحان حکومت تبدیل میشود.
آقای قاضیان در سال ۱۳۸۱ به خاطر همکاری در تهیه نظرسنجی بازداشت شد و به اتهام «همکاری با دشمن متخاصم» سه سال در زندان بود که یک سال از آن را در سلول انفرادی گذارند.
این تحلیلگر مسائل ایران معتقد است اگر شرایط فعلی ادامه پیدا کند، اساسا ایده کرسیهای آزاد اندیشی قابلیت عملی شدن ندارد؛ مگر اینکه منظور از برقراری این کرسیها صرفاً نمایش آزادی بیان در محیطهای محدود و برای انگیزه زدایی از تقاضا برای آزادی بیان گستردهتر باشد.
حسین قاضیان همچنین میگوید وقتی فضای آزادانهای در درس و پژوهش احساس نمیشود، دانشجویان و استادان حق دارند که بدبین باشند و این دعوتها را جدی نگیرند.
این جامعهشناس تاکید میکند: آزادی بیان و به این ترتیب آزادی اندیشه، در ساختاری معنی میدهد که حکومت «پاسخگو» و به این ترتیب «شفاف» باشد.
در این باره با رامین جهانبگلو و محمدرضا نیکفر، دو متفکر ایرانی نیز گفتوگو کردهایم.
رامین جهانبگلو در این باره به مردمک گفته که ایده برگزاری کرسیهای آزاد اندیشی با رفتار حکومت ایران در تناقض است.
آقای جهانبگلو میگوید اگر فرضا از او برای کرسیهای آزاداندیشی در ایران دعوت کنند، اولین شرطش این است که زندانیان سیاسی و کسانی که آزادیشان زیر پا گذاشته شده، آزاد شوند.
محمدرضا نیکفر نیز معتقد است کرسیهای آزاد اندیشی به سخنرانی مداحان حکومت تبدیل میشود.
آقای نیکفر که از منتقدان جمهوری اسلامی و همینطور روشنفکری دینی است، میگوید طرحهایی مانند کرسیهای آزاد اندیشی، برای پنهان کردن آزادیکُشیها در ایران است.
***
موضوع کرسیهای آزاد اندیشی بار دیگر از سوی رهبر جمهوری اسلامی مطرح شده و گروههایی از دانشجویان حامی آیتالله خامنهای، از او بابت عملینشدن این پیشنهاد عذرخواهی کردهاند. اساسا به نظر شما چنین ایدهای در اوضاع کنونی چه اندازه قابل اجراست؟
بستگی دارد به اینکه منظور از تعبیرِِ «اوضاع کنونی» به ویژه «کنونی»اش چه باشد. اگر مقصود اوضاع اقتصادی نابسامان، اوضاع بین المللی لرزان، و وضعیت سیاسی مبهم «کنونی» در داخل کشور است، باید گفت به نظر نمیرسد در این اوضاع و احوال، حال و احوالی برای راه انداختن کرسی آزاداندیشی باقی مانده باشد. چون وقتی مسائل و مشکلات مبرم تری مثل اینها که گفتم در کار باشد، بحث و گفتوگوی آزاداندیشانه بدل به کالای لوکسی میشود که در بازار خریدار ندارد. شاید یکی از دلایلی هم که تاکنون این موضوع آن چنان که ایده پردازانش میخواستهاند عملی نشده، همین موضوع باشد، چون اوضاع و احوال فضای عمومی جامعه، زندگی همه، از جمله ذهن و زندگیِ هواداران حکومت را هم بیش و کم زیر تاثیر خودش میگیرد و انگیزههاشان را برای چنین کارهایی کم رمق میکند.
اما اگر منظور از اوضاع کنونی نه اشاره به زمان حال نزدیک، بلکه اشاره به «حال استمراری» جمهوری اسلامی، دست کم در دوران رهبری دوم باشد، آن وقت باید گفت که این ایده هیچ وقت قابلیت اجرا نداشته، و اگر این «حال» استمرار بیابد در آینده هم قابلیت عملی شدن نخواهد داشت. مگر اینکه منظور از برقراری این کرسیها صرفاً نمایش آزادی بیان در محیطهای محدود و برای انگیزه زدایی از تقاضا برای آزادی بیان گستردهتر باشد.
آقای کاتوزیان، نماینده اصولگرای مجلس هشتم، گفته است که این طرح هنوز اجرا نشده چون در حال حاضر دانشجویان و استادان دانشگاه از بیان عقاید خود میترسند. به نظر شما فضای سیاسی فعلی دانشگاهها و دانشجویان ایران چه گونه است؟
اخبار دور و نزدیک نشان میدهد که فضای امنیتی کلی که در جامعه برقرار است در دانشگاهها هم با مراتبی دیگر اثر گذاشته است. گذشته از اینکه فعالیت انجمنهای دانشجویی (حتی انجمنهای مدافع حکومت) نسبتا راکد شده، فعالیتهای صنفی هم با تهدید روبروست. در حوزه درس و تحقیق نیز فضای بیان برای کسانی که در حوزههای علوم انسانی و اجتماعی درس میدهند و تحقیق میکنند، و البته نمیخواهند مجیز گوی حکومت باشند، بسیار تنگتر از همیشه شده است.
بنابراین نه دانشجویان نه مدرسان مطمئن نیستند که هدف از این کرسیها برخود با افراد ناراضی و متفاوت است یا فضا دادن به بیان اندیشهها. چون ممکن است پیش خودشان فکر کرده باشند که اگر منظور ایده پردازان کرسیهای آزاد اندیشی بیان آزادانه اندیشه هاست، بهترین و طبیعی تریناش در کلاسهای درس و در جریان سفارش و ارائه نتایج تحقیقات است. وقتی چنین فضای آزادانهای در درس و پژوهش احساس نمیشود حق دارند که بدبین باشند و این دعوتها را جدی نگیرند. حاصل ناگفته این بدگمانی ریشه دار هم میشود وضع راکد و منجمد کنونی که صدای صاحب عزا را هم درآورده است.
اساسا آیا ممکن است این کرسیهای آزاد اندیشی در فضایی ایزوله در دانشگاهها برگزار شود ولی چیزی از محتوای آن به جامعه درز نکند؟
راستش را بخواهید اصولا درک و برداشتی که نزد ارائه کنندگان این ایده از مساله آزاد اندیشی وجود داشته، خودش درک و برداشت ایزولهای است. اولا در این فکر و برداشت، «آزاداندیشی» جای «آزادی بیان» نشسته، که خودش کلی مشکل به وجود میآورد.
آزادی بیان با حکومتها ارتباط دارد، اما آزادی اندیشه خوشبختانه از آن دست مقولاتی نیست که حکومتها بتوانند مستقیما و در کوتاه مدت جلوی آن را بگیرند. البته نمیشود هم انکار کرد که اگر منع حکومتها برای آزادی بیان تداوم پیدا کند، و مهمتر از آن منع اجتماعی نیز برای آزادی بیان وجود داشته باشد، یا در اثر خواست حکومتها پدید بیاید، آزادی اندیشه هم به مرور محدود میشود. چون آزادی اندیشه وقتی بهترین زمینه رشد را دارد که اندیشه امکان بیان، اظهار، و در نتیجه گفتوگو، داشته باشد، اما اگر آزادی بیان وجود نداشته باشد، و اندیشه نتواند ریهاش را از هوای آزاد برای بیان خود پر کند، ریشههایش هم به مرور خشک و سترون میشود.
به علاوه، تصور حضرات این است که بقیه اجزای جامعه میتوانند کار خودشان را بکنند، آن هم در محیطی بسته و پر از بدگمانی و تهدید، بعد میشود در یک جای نسبتاً بسته کرسی آزاد اندیشی گذاشت و به این ترتیب همه شروع میکنند به آزاد اندیشیدن. این نشان میدهد که از اساس درک کژ و کوژی از موضوع آزادی بیان و حتی آزادی اندیشه وجود داشته است.
آزادی بیان نیازمند ترتیبات نهادی مستمری است که از ذهن ایده پردازان این حرکت غایب است. به علاوه، آزادی بیان و به این ترتیب آزادی اندیشه، در ساختاری معنی میدهد که حکومت «پاسخگو» و به این ترتیب «شفاف» باشد، آن هم به معنای نهادیش. پیداست که تا وقتی چنین تصویری از ذهن و ضمیر ایده پردازان کرسیهای آزاد اندیشی غایب باشد، و عملشان در مقام حکومت هم تصویری کاملا مغایر به نمایش بگذارد، نباید به برآوره شدن خواستهشان امیدی داشته باشند. تازه این وقتی است که این دعوتها را جدی تلقی کنیم نه نمایشی از جدیت.
فرض کنیم که آقای خامنهای بهراستی قصد برگزاری چنین فضایی را در دانشگاهها داشته باشد. نهادهای دیگری در ایران هستند که تاب چنین برنامهای را نداشته باشند؟
اگر نهادهای دیگر چنین تاب و توانی ندارند، که ندارند، ناتوانیشان در واقع حاصل و نتیجه خواستههای پیشین رهبری است که همواره در مسیر حمایت از محدود کردن این فضا حرکت کرده است.
این هم یکی دیگر از آن درکهای ابتدایی و بسیط از آزادی بیان است که تصور میکند آزادی بیان یعنی حرف زدن آزادانه یک عده در محیطی معین. در حالی که آزادی بیان سازو کارهای نهادی خوش را دارد. مثلا دسترسی آزادانه به اطلاعات و وجود رسانههای آزاد از ابتداییترین سازو کارهای نهادی برای آزادی بیاناند.
حالا رسانه آزاد پیشکش، وقتی حکومت اجازه نمیدهد حتی پاتوقی در حد یک کافی شاپ پا بگیرد یا حتی اجازه نمیدهد که شما در خانه خودتان به راحتی و منظم دور هم جمع شوید و با هم حرف بزنید، با بروید توی حسینهای که خودتان درست کردهاید دعای کمیل برگزار کنید، چطور میخواهد آزادی بیان را ترویج کند.
در واقع، روح آزادی بیان باید به کالبد نهادهای آزادی بیان ریخته شود تا به صورت واقعی در جامعه تحقق پیدا کند، والا تبدیل میشود به حرفهای قشنگ و بیفایده که اگر هم برای پز مترقیانه گرفتن خوب باشد برای آزادی بیان، حتی در حد راه انداختن کرسیهای آزاداندیشی فایده ندارد، و میبینیم که نداشته است.
در چه سالهایی از جمهوری اسلامی، فضای سیاسی به چنین شرایطی نزدیک بوده که بتوان چنین برنامههایی برگزار کرد؟
سالهای اول انقلاب یعنی ۵۷ و ۵۸ و تا حدی ۵۹ و نیز سالهای اولیه پیروزی اصلاح طلبان، در سالهای ۷۷ و ۷۸ ما شاهد فضای بازتری هستیم. به ویژه در سالهای ۵۷ و ۵۸ که کار از حد آزادی گذشته و ما عملاً شاهد نوعی آنارشی هستیم که ناشی از پتانسیل هنوز در حال آزاد شدن خود انقلاب بهمن ۵۷ و نیز عدم استقرار حکومت جدید است.
در این فضا البته همه گونه حرفی زده میشد، اما نه اسباب و ترتیبات نهادی آزادی بیان فراهم شد که آزادی را هم نهادمند کند هم مسولانه، نه بازیگران استبدادزده آن روزها درکی از رابطه مسولیت و آزادی داشتند. این هم بماند که در ان فضای پرشور، مفهوم «آزادی» به طور نسبتا کامل بر مفهوم «دموکراسی» غلبه داشت، چیزی که خوش مانع از درک نهادی و ساختاری از آزادی در قالب دموکراسی و یکی از محصولاتش، یعنی رفتار مسولانه میشد. در چنان اوضاع و احوالی، گذشته از به قدرت رسیدن تدریجی نیروهای مخالف آزادی، خود این رفتار بدون هر قید و بند مسولانه، آن هم به نام آزادی، به آزادی بیان صدمه زد و جلوی برقراریش را گرفت.
در سالهای ابتدایی دوره اصلاحات هم که درک پخته تری از آزدی به وجود آمده بود، اصلاحطلبان که دولت و بعد مجلس را در اختیار گرفتند ابتکار عملی برای نهادینهکردن آزادی بیان نداشتند، و رقیب اقتدارگرا هم به آنان مجالی برای این کار نداد.
به این ترتیب به نظر میرسد در هیچ کدام از این دو دوره تاریخ نزدیک ما، با وجود پدید آمدن زمینههای مناسبتری برای برقراری آزادی بیان، نیروهای سیاسی و اجتماعی موفق نشدهاند برای عدم استمرار آزادی بیان و فقدان ترتیبات نهادیش درمانی پیدا کنند. حالا کار به جایی رسیده که حکومت از بالا و با خواهش و تمنا میخواهد ادای آزادی بیان در بیاورد و کسی دعوتش را جدی نمیگیرد، حتی حامیانش.