در روزهای اخیر، انتشار رمان «دموقراضه یا دموکراسی» نوشته سید مهدی شجاعی در اینترنت، واکنشهایی را در برخی از سایتهای خبری و وبلاگهای ادبی داشته است.
انتشار اینترنتی این کتاب، به دنبال خبر توقیف آن از سوی دولت محمود احمدینژاد صورت گرفت که ناشر این کتاب را مجبور به موضعگیری کرد.
رمان «دموقراضه یا دموکراسی» سه سال پیش، به لطف نفوذ اسم نویسندهاش توانسته بود مجوز بگیرد و هفت بار و در مجموع در 125 هزار نسخه منتشرشد،اما به یک باره از توزیع آن جلوگیری شد. قائم مقام مؤسسه انتشارات نیستان، ناشر این کتاب میگوید، که نویسنده و ناشر از مدتها پیش به خواست خود از توزیع این کتاب جلوگیری کرده است.
اما اهل کتاب این توضیح ناشر را تأیید نمیکنند و دستهای دولتی را در جلوگیری از توزیع این کتاب مؤثر میدانند، زیرا همان سه سال پیش خبرگزاری ایسنا به نقل از ناشر این کتاب خبر داده بود که رمان «دموکراسی یا دموقراضه» با چند کتابِ تازه دیگر شجاعی در نمایشگاه کتاب تهران توزیع خواهد شد.
علت توقف ناگهانی، یا به عبارت بهتر «توقیف» این کتاب چیزی نمیتواند باشد جز محتوای سیاسیاش. گرچه ناشر تلاش میکند که محتوای این کتاب را از خطرات دولت کنونی مصون نگه دارد، به عنوان نمونه، علی شجاعی، فرزند نویسنده این کتاب و همچنین قائم مقام انتشارات نیستان گفته که «حرف این کتاب و طنز آن نیز کلی است و نباید با آن گروه یا فرد خاصی را کوبید.»
اما خواننده با خواندن این کتاب فورا به شباهتهای موجود در این کتاب و شرایط سیاسی کنونی ایران پی میبرد.
داستان این رمان چیست؟
داستان این رمان به سالهای بسیار دور برمیگردد. به زمانی که پادشاهی به نام ممول در سرزمین غربستان وصیت میکند پس از مرگش مردم حق انتخاب حاکم خود را داشته باشند و بتوانند از بین 25 فرزند پادشاه یکی را برگزینند.
منتخب مردم دو سال بر آنان حکمرانی میکند و پس از این مدت انتخابات دیگری برگزار میشود. وقتی همه 24 پسر اول پادشاه هرکدام یک بار انتخاب شدند و در زمان فرمانرواییشان مردم چیزی جز ظلم و ستم و دزدی از انها نمیبینند، در انتخابات بیست و پنجم ناگهان مردم تصمیم میگیرند برخلاف انتظار این 24 شاهزاده، پسر آخر پادشاه را که ناقص الخلقه، نابینا و فلج بوده و هیأتی کریه و قیافهای چندشآور دارد، انتخاب کنند تا به این شکل انتقام خود را از شاهزادهها و حکمرانان قبلی بگیرند.
شاهزاده بیست و پنجم که «دموکافیه» نام دارد، اما به خاطر سر و شکل ظاهریاش مردم او را «دموقراضه» مینامند، بلافاصله پس از انتخاب تصمیماتی میگیرد و اقداماتی میکند که مردم را از رأیشان پشیمان میکند، اما با خود فکر میکنند حکومتی که بنیانش بر جهالت و کوری و بیتدبیری است، بیش از چند روز دوام نمیآورد و از درون فرو میریزد.
دوران دو ساله حکومت دموقراضه در نهایت با حمله کشور همسایه خاتمه مییابد.
مرور و بررسی رمان مهدی شجاعی نشان میدهد که نویسنده در داستان خود با مشابهسازی واقعیت روزگار خود با وقایع داستانی سعی در نقد وضعیت موجود دارد.
شخصیت اصلی این رمان، «دموقراضه» پادشاه سرزمین غربستان با انتخابی که نتیجه دهن کجی مردم به حکام پیشین است با اینکه شرایط حاکم شدن را ندارد، اما بعد از انتخابات، اعتماد به نفس و رفتار حق به جانبش به گونهای است که او چنین واقعهای را نه تنها غیرمنتظره و شگفتانگیز تلقی نمیکند، بلکه آن را کاملا منطقی و طبیعی میشمارد.
وی پس از به قدرت رسیدن فقط افراد مشابه خود را به رسمیت میشناسد و سرونوشت مملکت را به دست آنان میسپارد. مثلا مقام دیوانی و مسؤولیت مکاتبات پادشاه با شاهان دیگر را به عهده فردی بیسواد مینهند و فرماندهی کمانداران و تیراندازان برای دفاع از مرزها را هم به کسی میسپرد که یک چشمش به کلی فاقد بینایی و چشم دیگرش چپ بوده و دو پا و یک دستش فلج است. به همین دلیل در تمرینهای رزمی و آزمونهای تیراندازی، کسانی مورد تشویق قرار میگرفتند که دقیقا به هدف نمیزدند.
ویژگیهای حکومت «دموقراضه»
اول: «مردم عادت میکنند.» این جمله کلید اجرای همه برنامهها، سیاستها و تصمیمات او میشود. دموقراضه معتقد است که مردم را باید به مرگ گرفت تا تب را بهترین سلامتی بدانند. او در اولین اقدام سعی میکند همه حکام پیش از خود را از چشم مردم انداخته و آبرو برای آنها نگذارد و به مردم بفهماند که اصلیترین مأموریت او نجات آنها از دست برادرانش بوده است.
دوم: «ادعای حمایت از ضعفا»؛ دموقراضه سعی دارد با به دست آوردن دل افراد معلول مثل خودش، خود را فردی مردمی و حامی مظلومان نشان دهد.
سوم: «عوامفریبی»؛ دموقراضه مردم را به دو دسته تقسیم میکند: عوام و خواص. و از آنجا که تعداد خواص نسبت به عوام بسیار کم است، پس از نظر او، این عوام هستند که سرنوشت خواص را تعیین میکنند و باید آنها را با خود همراه کند و البته همیشه به یاد دارد که خواص را نباید جدی گرفت اما خطرش را چرا.
چهارم: «ایجاد دشمن فرضی»؛ به عقیده دموقراضه دشمن فرضی، موجود مفیدی است چون میتوان همه ضعفها را به گردن او انداخت و مردم را مدام از خطر آن ترساند تا به خودش پناه بیاورند. همچنین با ایجاد هراس از دشمن، حواس مردم آنقدر پرت میشود که دیگر چیزی از پادشاه و حاکم خود نمیخواهند.
پنجم: «پادشاه به خدا بسیار نزدیک است» و به همین دلیل صاحب کرامات فراوان است و اطاعت از پادشاه هم اطاعت از خداست.
ششم: «باید طوری برنامهریزی کرد که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند.» چرا که به عقیده دموقراضه، حکومت اگر مرد مرا گرسنه و دست به دهن نگه ندارد یا پاچهاش را میگیرند یا تحویلش نمیگیرند.
هفتم: در نهایت اینکه «مردم همه گوسفندند و او چوپان» پس بزرگترین اشتباه در حکومت بها دادن به مردم یا ارزش قائل شدن برای آنهاست.
در همان اوایل حکومت دموقراضه وقتی مردم میفهمند که چه اشتباهی کردهاند، تصمیمهای مختلفی برای نجات از آن وضع گرفتند. عدهای ترک دیار و خانمان کردند و راهی ممالک دیگر شدند. عدهای خود را از دیدرس و تیررس حکومت کنار کشیدند و گوشه عزلت گزیدند. عدهای با جان و مال و هستی و آبروی خود، وارد میدان شدند و بنایشان را بر این گذاشتند که تا حد امکان، پادشاه و یارانش را هوشیار و متنبه کنند و آنان را به مسیر مستقیم و راه درست بکشانند. و بالاخره عدهای هم برای رسیدن به مقام و موقعیت، دست به هر خواری و خفت زدند.
هرچند شجاعی در پایان رمان داستان را این طور تمام میکند که دموقراضه آدم ابله و نادانی بوده که گول دشمنان را خورده و بدون آنکه بداند در جهت هدف آنها یعنی از دست دادن جایگاه مردمی اولیه خود گام برداشته است، اما به راحتی میتوان در این رمان عناصر بسیاری را یافت که نشاندهنده وضعیت روزگاری باشد که وی این داستان را نوشته یعنی بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و پیروزی محمود احمدینژاد.
اهمیت نویسنده
سیدمهدی شجاعی داستاننویس و روزنامهنگاری است که بیشتر به خاطر داستانهای مذهبی و ایدئولوژیکش شناخته میشود، و مسؤولیتهایی که او داشته مثل هشت سال مسؤولیت صفحههای فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی، سردبیری ماهنامهٔ صحیفه، داوری در جشنوارههای فیلم و تئاتر فجر به مدت ده سال، و عضویت در هیأت مدیره کانون پروشی فکری کودکان و نوجوانان، موجب شده او در زمره نویسندگان نزدیک به حکومت در نظر گرفته شود.
اما شجاعی با این کتاب، فاصله بسیاری از حکومت به ویژه دولت محمود احمدینژاد گرفته و یکی از معدود رمانهای سیاسی عصر حاضر ایران را پدید آورده است؛ شاید در هیچ رمان دیگری این گونه سیستم سیاسی جمهوری اسلامی به تصویر کشیده نشده باشد.
علاوه بر این، شجاعی طی سالهای اخیر در مناسبتهای مختلف اعتراض خود را به وضعیت موجود بیان کرده است؛ به عنوان نمونه سه سال پیش نامه اعتراضآمیزی به محمود احمدینژاد نوشت و در مراسم بزرگداشت خود نیز گفت: «ما در حال حرکت در سراشیبی اضمحلال فرهنگی هستیم.»
این انتقادات باعث شده که شجاعی مورد خشم نویسندگان نزدیکان آیتالله خامنهای نظیر محمدرضا سرشار قرار بگیرد. سرشار در گفتوگویی به شجاعی حمله و او را «روضهخوان ادبی» توصیف کرد.