نسخه آرشیو شده
سیمین بهبهانی؛ خانم شاعر

ضرورت شعر كوتاه در ايران: مثل كافه‌ای متروک
از طرح جلد کتاب
از میان متن

  • شعر كوتاه زود خوانده می‌شود و با چند بار خواندن فهميده می‌شود و در زمان حاضر كه كم‌تر فرصت شعرخوانی برای همگان ايجاد می‌شود، شعر كوتاه اين فرصت را ايجاد می‌كند. البته رسيدن به زبانی مردمی با در برقراری ارتباط و پيوند سهل نيز كارآمد خواهد شد.
موضوع مرتبط

رضا آشفته
یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۳:۲۱ | کد خبر: 9239

سومين مجموعه شعر محمدهاشم اكبريانی، شاعر و روزنامه‌نگار «مثل كافه‌ای متروک» نام دارد كه بنا بر ضرورت حضور شعر كوتاه سپيد در ايران سروده شده است.

سومين مجموعه شعر محمدهاشم اكبريانی، شاعر و روزنامه‌نگار «مثل كافه‌ای متروک» نام دارد كه بنا بر ضرورت حضور شعر كوتاه سپيد در ايران سروده شده است.

اين ضرورت پيش از اين هم توسط برخی از شاعران لمس شده بود و حركاتی نيز در اين زمينه صورت گرفته است، اما هنوز جايگاه ويژه‌ای برای اين نوع شعر در ایران به وجود نيامده است. جايگاهی كه می‌تواند بخش عمده‌ای از مخاطبان از دست رفته شعر فارسی را به گردونه شعرخوانی و شعرخواهی برگرداند.

شعر كوتاه بنا بر كوتاهی مصرع‌ها و محدويت واژگان آن به عينيت می‌پيوندد، اما اين كوتاهی توام با شرايط و جوهره شعری است.

امروز مردم كم‌تر شعر می‌خوانند و اين نتيجه قطعی را از روی تيراژ 500، 1000 و در نهایت 3000 تایی كتاب‌های شعر می‌توان درک كرد. البته استثناهایی مانند شاملو، اخوان ثالث، سپهری و چندتایی ديگر وجود دارد كه آن نمی‌تواند قاعده مرسوم تلقی شود.

شايد به اعتباری شعر كوتاه بتواند پيوند دوباره‌ای را با مخاطبان شعر برقرار كند كه آن زحمات خاص خود را به دنبال دارد و تا شاعران ايرانی بر آن مسلط نشوند نخواهند توانست به اين مهم برسند.

شعر كوتاه زود خوانده می‌شود و با چند بار خواندن فهميده می‌شود و در زمان حاضر كه كم‌تر فرصت شعرخوانی برای همگان ايجاد می‌شود، شعر كوتاه اين فرصت را ايجاد می‌كند. البته رسيدن به زبانی مردمی با در برقراری ارتباط و پيوند سهل نيز كارآمد خواهد شد.

اكبريانی دو مجموعه قبلی‌اش «نيست تا نيست» و «نیم غبار دلخوشی» را با شعرهای بلند و پيچيده پر كرده بود كه آن ساختار باعث شد تا بفهمد ارتباطی ماندگار با مخاطب برقرار نمی‌كند. شايد عده‌ای اندک بتوانند با اين شعرها ارتباط بگيرند كه آن هم عميق و با دوام نيست.

او در شعرهای قبلی‌اش زبان را از متون سخت و پيچده دوره قاجار و ما قبل آن وام گرفته بود و ادبيات حاكم بر متن مانع از تبلور ارتباطی راحت می‌شد.

به همين دلیل در خلوت خود با مشق كردن شعرهای بسيار با اين نكته نظر كه زبانش به زبان مردم كوچه نزديک‌تر شود، او را به سمت سومين مجموعه‌اش سوق داده است. مجموعه‌ای كه در بر گيرنده 108 شعر كوتاه منثور است.

پس از نيما، محمد زهری و منصور اوجی بر آن شدند تا شعر كوتاه نيمایی بسرايند و در ايجاد شعر كوتاه منثور نيز بيژن جلالی پيشگام شد. جلالی متاثر از شعر فرانسه بود و در عين حال از گزيده‌گویی سعدی كه موجز گویی‌اش را از خواجه عبدالله انصاری گرفته بود، غافل نبود.

در زمانه معاصر دو بيتی و رباعی نمی‌توانست تمام مسائل دنيای معاصر را واگويه كند و اين خود زمينه‌ساز حضور شعر كوتاه نوين در ایران شد که البته با جديت همراه نمی‌شد تا اين كه پس از انقلاب با تغييرات روزافزون زندگی مردم، گرايش به شعر كوتاه كمی بيشتر شد.

در اين زمينه عده‌ای هم متاثر از هايكوهای ژاپنی در صدد برآمدند تا از اين شيوه برای انتقال مفاهيم و خاستگاه‌های درونی خود بهره‌مند شوند. البته هنوز هم استيلای رباعی و خسروانی‌ها بر اين اشعار حفظ شده است. حتی شاعرانی مانند اخوان ثالث بر آن شدند تا با سرودن نوخسروانی‌ها فضای تازه‌ای را بر شعر ايرانی تزريق كنند.
بنا بر اين پيگيری ضرورت بودن شعر كوتاه در جامعه فعلی را بايد به چند دهه پيش مرتبط دانست با اين انگيزه كه اين ضرورت بايد بيشتر مراعات شود و نياز به نقطه عطفی دارد تا تبديل به جريانی فراگير شود.

اكبريانی می‌داند كه شعر كوتاه بايد باشد و هست اما ميزان آن اندک است و البته هنوز راه‌های معرفی آن به مردم موجود نيست.

در زمانه قديم دوبيتی‌ها و رباعی‌ها توسط مردم و چوپانان در همه جا زمزمه می‌شد و برخی با آواز آن را برای ديگران دلنشين می‌كردند اما امروز هنوز راه انتقال شعر كوتاه به مردم پيدا نشده است.

شايد راديو و تلويزيون يک وسيله مناسب برای اين كار باشد. روزنامه‌ها، مجله‌ها و كتاب‌های درسی نيز می‌توانند در اين زمينه فعال شوند.

چند نمونه از اشعار كوتاه اكبريانی

آهای اسب بی‌سوار
رجز برای كه می‌خوانی
رستم قرن‌هاست كه رفته است

***

تفكر، گاهی
راهی است برای فرار از خود
و رسيدن به ميزی
كه انباشته از بی‌نقشی است

***

هی لب‌هايت هميشه به لبخند!
قيامت همين جاست
درست
ميان لب‌های تو

***

انتقادم به درخت
هميشه اين بوده كه يادكده خوبی نيست
كاش می‌شد
خاطره اولين سيب را
از شاخه پرسيد

این مطلب را به اشتراک بگذارید

سرور جوان

شعر کوتاه مثل یک صاعقه یک شهاب یا یک لحظه در غروب که خورشید ناگهان گر می گیرد می ماند. یک خراش می دهد اما عمیق... در این زمانه ضروریست...

سرور جوان | ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۰۱:۳۳
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی