نسخه آرشیو شده

چیزی به نام حُرمت
عکس از وب‌سایت فلش
از میان متن

  • چگونه از دانشگاه توقع می رود که علم تولید کند در حالی که عالمان‌اش به اتهامات غیرمنطقی، غیرقابل دفاع و غیرعلمی حذف میشوند
شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۹ - ۰۱:۳۲ | کد خبر: 56980

نویسنده وبلاگ ابر آبی از مقام علمی عباس کاظمی، استاد «بازنشسته شده» دانشکده علوم اجتماعی می‌نویسد.

پردۀ اول: «معلمی شغل انبیاست.» این جمله را پشت دفترهای سادۀ چهل برگ زمان مدرسه‌مان نوشته بودند. فقط هم این نبود: در خانه، همیشه تا صحبت از معلم مدرسه‌مان میشد، ضمیرها شکل جمع به خود می‌گرفت. در کلاس درس همیشه «معلم» برای‌مان واژه‌ای بود که با احترام  و فاصله همراه بود. در کتاب‌های‌مان، در «پیک‌های شادی» عید و تابستا‌ن‌مان، در موضوع‌های زنگ انشا، مدام در گوشمان خواندند: به معلمت احترام بگذار... حالا بزرگتر شده‌ایم و مدرسه تمام شده است. اما حرمت معلم برای ما تمام نمی‌شود.

پرده دوم: دکتر عباس کاظمی، استاد همیشه لبخند بر لب دانشکدۀ ماست. ندیدیم کسی را که حتی اگر انتقادی به روش تدریس او، یا کلاس‌هایش دارد، از او به خوبی و نیکی یاد نکند. بین دانشجویان‌اش مشهور است به وقت گذاشتن واهمیت قائل شدن برای شاگردانش. تعداد کسانی از دوستان‌مان که در کلاس‌های او یاد گرفتند که دست به قلم ببرند و بنویسند کم نیست.

او، علیرغم سن سال نه چندان زیادش، در برخی حوزه‌های جامعه‌شناسی مثل مطالعۀ زندگی روزمره صاحب‌نظر است. آثاری که از او چاپ شده، مانند کتاب «جامعه شناسی روشنفکری دینی» و یا مقالاتی چون «زندگی روزمره و مراکز خرید در شهر تهران» عمدتاً قابل توجه و مورد ارجاعند. همۀ اینها که گفتیم و آنهایی که نگفتیم برای ما دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی یک معنی دارد: دکتر کاظمی آموزگار برجسته‌ای است که دانشکده به بودنش احتیاج دارد.

پرده سوم: وقتی می‌گوییم «دانشگاه» اولین عناصری که به ذهنمان خطر میکند چیست؟ دانشجو و استاد. اینها پایه‌های ماهوی هر محیط دانشگاهی هستند. این هر دو پایه این روزها در دانشکدۀ ما آسیب دیده و مجروحند. دانشجویانی در زندان، دانشجویانی محروم از تحصیل، دانشجویانی محکوم و منتظر، دانشجویانی در صف دادگاه.. و حالا استادانی که از ورود به دانشگاه، جایی که خانۀ آنهاست محروم میشوند. آیا برای مای دانشجو، چیزی جز اینها که گفتیم میماند؟ آیا ما سرمایۀ دیگری هم داریم که برای از دست دادنش نگران باشیم؟

پردۀ چهارم: به چه دلیلی آموزگار ما را محروم کرده اند؟ می‌گویند در مراسم تشییع جنازۀ یک مرجع تقلید شرکت کرده است. آن هم مرجع تقلیدی که رهبری (یعنی بالاترین مقام قانونی کشور) به مناسبت رحلتش پیام داده اند. آیا این دلیل موجهی برای کنار بیرون کردن یک آموزگار از خانه‌اش به حساب می‌آید؟ مگر قرار نبود جمهوری اسلامی زمینۀ آزادی بیان و عقیده را برایمان به ارمغان بیاورد؟

مگر معلم شهید مرتضی مطهری (که امام گفت تمام آثارش بلااستثناء مفید و مورد تأیید است) دربارۀ حکومت جمهوری اسلامی نگفت: «هر کس می‌باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.» (1) تصویر ما از حکومت جمهوری اسلامی، همان بود که «بنا بر تفکر اسلام و تلقی ای که اسلام از انسان دارد، اصولاً انسان جز در یک محیط آزاد نمی‌تواند رشد کند. در هیچ گونه اختناقی از هر نوع که باشد- آن رشد و تکاملی که اسلام برای انسان سراغ دارد، مقدور نخواهد بود. تاریخ نشان می‌دهد که در صدر اسلام، داشتن تفکر غیراسلامی، و ضد اسلامی به هیچ وجه ممنوع نبود. حتی در خانۀ خدا از مادی‌گری بحث میکردند، بی آنکه با زور با آنها برخورد شود.» (2)

حالا آزادی کلام و بیان به کنار، آیا شرکت در یک مراسم تشیع جنازه دلیل موجهی است برای کنار گذاشتن استاد مورد علاقه و ممتاز ما؟ مگر قرار نبود دانشگاه جایی باشد برای کرسی‌های «آزاد»اندیشی و بحث و فحص در امنیت؟ بحث و فحص به کنار، خود آموزگاران‌مان را چرا از خانه‌شان بیرون رانده اند؟

پردۀ پنجم: در یکسالۀ اخیر، مدام از تولید علم بومی انسانی و اجتماعی سخن رفته است. علم اجتماعی و انسانی فعلی، «غربی» و «تقلیدی» خوانده شده است. حاکمان از عالمان خواسته اند که علم بومی اجتماعی تولید کنند. اما چه کسی باید این علم را تولید کند؟ کسی جز عالمان علوم اجتماعی مانند عباس کاظمی؟

چگونه از دانشگاه توقع می رود که علم تولید کند در حالی که عالمان‌اش به اتهامات غیرمنطقی، غیرقابل دفاع و غیرعلمی حذف میشوند؟ تولید علم، آن هم از نوع انسانی و اجتماعی، به آزادی فکر و بیان و اندیشه و حرمت قائل شدن برای صاحبان این ویژگی‌ها وابسته است. وقتی «عباس کاظمی»‌ها و دکتر «توفیق»‌ها را از محیط های دانشگاهی کنار می‌گذارید، چه کسی باید علم تولید کند؟

پردۀ ششم: اینجا دانشگاه تهران است. دانشگاه تهران حافظه و سابقه‌ای دارد که آن را از سایر دانشگاه‌ها و محیط‌های آموزشی جدا می‌کند. ما اینجا، علاوه بر تحصیل، آموخته‌ایم که از حقوق‌مان دفاع کنیم.

ما آموخته ایم که برای خودمان، همشاگردی‌هایمان، آموزگاران‌مان و خانه‌مان (دانشکده و دانشگاه) حرمت قائل باشیم. این حرمت فقط به محیط کلاس‌های درس محدود نمی‌شود. ما آموخته‌ایم که از کیان و حرمت و مرزهای معنوی خانه‌مان، گرچه با دستهایی خالی، اما با قلبی سرشار از امید، مهر و اطمینان محافظت کنیم.

دکتر کاظمی، استاد ماست. استادمان را برگردانید!


پانوشت:

(1) مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، ص 62 و 63 به نقل از گنجی1379،ص193
(2) گفتگوی آیت الله خامنه ای با روزنامه کیهان، سوم اسفند 1357، صفحه 5

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی