نسخه آرشیو شده
نسخه ایرانی سکولاریسم

سکولاریسم به‌تنهایی نجات‌بخش نیست
کانون بیان
از میان متن

  • دولت احمدی‌نژاد بسیار بسیار شبیه دولت هاشمی رفسنجانی است و این چیزی است که افکار عمومی جهان و بسیاری از مردم داخل نمی‌دانند. به همین سبب است که در این تله افتاده‌ایم که سکولاریسم ممکن است نجات‌بخش باشد
فریبرز رئیس دانا
یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۰:۵۱ | کد خبر: 58311

فریبرز زئیس دانا، اقتصاددان می‌گوید که دموکراسی آن است که نیروهای مردمی بتوانند در تعیین سرنوشت اقتصادی، در روند قیمت‌ها، در روند توزیع درآمد و منابع مداخله داشته باشند

فریبرز رئیس دانا، فعال سیاسی و تحلیلگر مسائل ایران  به این سوال مردمک پاسخ داده‌است که  آیا سکولاریسم نسخه‌ دردهای جامعه ایران و نسخه نجات‌بخش است؟

سکولاریسم به‌تنهایی نجات‌بخش نیست. ما باید ببینیم جامعه‌مان از چه چیزی رنج می‌برد. جامعه ما در حال حاضر از نبود موازین دموکراتیک، نبود آزادی‌های اجتماعی و عدالت اجتماعی و از نبود سلامت اجتماعی، که همه از مسائل پایه‌ای هستند، رنج می‌برد. سلامت اجتماعی به معنای تأمین اجتماعی مردم است، به معنی رفع فساد و رانت‌خواری است.

ما آزادی‌های فردی و اجتماعی لازم داریم. این نیاز جامعه است و حقوق بشر در چارچوب این آزادی‌ها قرار دارد و دموکراسی و دموکراتیسم هم. به این معنا که جامعه بتواند در مورد خودش تصمیم بگیرد، نظارت کند، قوانین تصویب کند و معیار‌های فراگیر خودش را به‌ویژه در مورد بهره‌برداری از دو بخش متفاوت، یعنی منابع و حقوق انسانی، جلو ببرد. یک چنین دموکراتیسمی بدون عدالت اجتماعی اصلاً میسر نیست، حتی به لحاظ نظری، هم در ایران و هم در تجربه‌های دیگری که دیده‌ایم. زمانی‌که عدالت وجود ندارد و تبعیض هست، محرومیت و فقر هست، در‌ آن صورت آگاهی نیز پایین است و موازین دموکراتیک فقط در چارچوب صندوق‌های رأی و به‌قدرت رساندن نیروهای معینی از جامعه کار می‌کند. این مجموعه‌ای است که ما آرزویش داریم، می‌خواهیم که جامعه ما به این شکل دربیاید.

آنچه ما در وضعیت کنونی می‌بینیم، یعنی مداخله دین در حکومت به‌خاطر تفسیرهایی که از دین مطرح است و ایدئولوژی‌هایی که برخاسته از موازین دینی و مذهبی طرح می‌شود، موانع و چارچوب‌هایی را ایجاد می‌کند.

حال جمهوری اسلامی و طرفدارانش و شماری از مردم که به این جمهوری رأی می‌دهند و باید بپذیریم که شمارشان هم کم نیست، به این موازین اعتقاد اخلاقی و مذهبی دارند و باورمند هستند. ولی از سوی دیگر شمار زیادی از مردم خواسته‌هایی دارند، چه آن‌ها را آگاهانه بیان کنند و چه نتوانند، ما آن را استنباط می‌کنیم.

به نظر من، یکی از راه‌های این تناقض عبور از مرحله مداخله دین در حکومت است. اما آیا چنین عبوری به طور‌کلی ایدئولوژی را نفی می‌کند؟ یعنی دولت‌ها دیگر ایدئولوژی نخواهند داشت؟ یا گروه‌های اجتماعی فاقد ایدئولوژی می‌شوند، همان‌طور که لیبرال‌ها و نولیبرال‌ها می‌خواهند، یعنی جامعه‌ای کاملاً فارغ از ایدئولوژی؟ نه چنین نیست. ایدئولوژی دیگری جایگزین می‌شود و آن هم سعی می‌کند محدودیت‌های خود را اعمال کند.

. اگر سکولاریسم به این معنا است که دین از حکومت جدا شود و تصمیمات در عرصه‌ سیاسی، دموکراتیک و زمینی باشد، این به گمان من یکی از راه‌ها و ابزارهای رسیدن به آرمان‌هایی است که از آن صحبت کردم، ولی همه‌ آن نیست. چون بعد از آن، شما در تله‌ دیگری می‌افتید به‌نام مثلاً نولیبرالیسم یا به ‌نام حکومت‌های خودکامه‌ای که خودشان را در حد ایدئولوژی تعریف و توجیه می‌کنند. اما در حال حاضر جامعه ایران تنها جامعه‌ای است در سطح جهان که این‌چنین لایه‌هایی وابسته به دین و مذهب با تفسیر‌های خاص خود را دارد.

ایران تنها کشور و تنها جامعه‌ای است در جهان که به این صورت اداره می‌شود و درنتیجه سکولاریسم برای خیلی‌ها معنای نجات‌بخش پیدا‌ می‌کند، از اهمیت اصلی برخوردار می‌شود و تصور می‌کنند به محض این‌که به طور مثال روحانیون و ایدئولوژی دینی از صحنه کنار بروند، بلافاصله اوضاع رو به‌بهبود می‌رود. درحالی‌که چنین نیست.

اولاً تا زمانی که فرهنگ دینی و باورمندی عمومی وجود دارد ممکن است بار دیگر دین به گونه‌های مختلف وارد عرصه بشود. در‌ثانی، اگر فرض کنیم جدایی دین از حکومت شکل بگیرد، آن موقع جایگزین‌های حکومتی، کسانی که ماشین دولت را در اختیار می‌گیرند، ممکن است اصلاً قرار نباشد به آن آرمان‌ها پاسخ بدهند،‌ بلکه اتفاقاً ممکن است به این دلیل بر سر قدرت بیایند که احساس کنند بخش‌هایی در جامعه‌ دینی تفسیرهای مغایر لیبرالیسم مطرح می‌کنند و آن‌ها بخواهند یک حکومت مبتنی بر نولیبرالیسم را پیش ببرند که عملکردهای بسیار ناعادلانه‌ای دارد.

هم اکنون نیز مداخله حکومت در دین جدا از عملکردهای نولیبرالیستی نبوده. تناقض در همین جا است. دولت احمدی‌نژاد بسیار بسیار شبیه دولت هاشمی رفسنجانی است و این چیزی است که افکار عمومی جهان و بسیاری از مردم داخل نمی‌دانند. به همین سبب است که در این تله افتاده‌ایم که سکولاریسم ممکن است نجات‌بخش باشد. عده زیادی درست برعکس واقعیت فکر می‌کنند.

مبلغین و مبشرین نولیبرالیسم جهانی تبلیغ می‌کنند که احمدی نژاد چپ است، حالا مثلاً به‌خاطر این که با هوگو چاوز روابط خوبی دارد یا مثلاً پول‌هایی را در میان مردم نیازمند توزیع می‌کنند. درحالی‌که بخش دیگر آن را نمی‌بینند که دولت احمدی‌نژاد در طول تاریخ ایران هرگز به لحاظ راست‌گرایی مشابه خود را نداشته. نابود کردن و سرکوب کردن اتحادیه‌های کارگری، حذف یارانه‌ها، پیش بردن سیاست‌های تعدیل ساختاری، واگذاری‌های یکی‌یکی و سریع منابع ملی و دارایی‌های دولتی نشانه‌های آن است. هاشمی رفسنجانی بخش خصوصی خود را داشت و نوع سرمایه‌داری روحانی سالار را هدایت می‌کرد. الان سرمایه‌داری از نوع میلیتاریستی است و یک لایه‌ نوظهور سرمایه‌داری دارد. 

به این ترتیب، صحبت من این نیست که هر سکولاری حتماً می‌تواند، به هر شکل ممکن، از هر حکومت دینی در چارچوب این خواسته‌ها مترقی‌تر باشد. حتماً چنین نیست. مرحله عبور و جدایی دین از حکومت یک عبور تاریخی است و یک ضرورت است اما به نظر من لزوماً متضمن پیروزی‌مندی‌هایی با توجه به موازین و خواسته‌هایی که اشاره کردم نیست.

راه دموکراسی 
به نظر من، راه حل در تشکل‌های صنفی است، به ویژه تشکل‌هایی که گروه‌های آگاه‌تر و مسئول‌تر اجتماعی به طور عمده در چارچوب خواسته‌های صنفی و کارگری مطرح می‌کنند. آن‌ها هستند که هسته‌های یک جامعه دموکراتیک را می‌توانند پایه‌گذاری کنند. 

خرده‌سرمایه‌داری‌های مستقل در واحد‌های کوچک مثل کاسب‌کاری یا مثلاً واحدهای کوچک تولیدی می‌توانند تا بخشی برای دموکراسی پا پیش بگذارند. اما بار سنگین رهبریِ این قضیه را نمی‌توان بر دوش آن‌ها گذاشت. نه توانش را دارند و نه تا ته قضیه می‌توانند بروند.

به این ترتیب، به نظر من، راه گذار، تشکل‌های مردمی، کارپایه‌ و مردم‌پایه است. این‌ها هستند که می‌توانند به آزادی‌های فردی و اجتماعی گسترده و نظارت‌های اجتماعی بیندیشند و اگر این محوریت باشد و سپس بخش‌هایی از تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌ها و صاحبان صنایع کوچک جذب این محوریت بشوند، چیز دیگری است. اما اگر بخواهیم آن‌ها را مستقل منشاءِ حرکت بدانیم، به گمان من کار درستی نیست.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی