نسخه آرشیو شده

اکتیویسم مجازی و سندروم فیس‌بوک
این تصویر ساختگی در روزهای گذشته بارها در فیس‌بوک به اشتراک گذاشته شده است. اصل تصویر را در مطلب ببینید.‏
از میان متن

  • فیسبوک در کنار تمام خدمتی که در پیشروی جنبش‌های دموکراسی خواهی اخیر در سراسر دنیا از بهار عربی تا جنبش اشغال وال استریت انجام داده است، مثل مسکنی عمل می‌کند که هرچه بیشتر اعتیادآور می‌شود چرا که بیرون آمدن از حباب آن و درگیر شدن با دنیای ملموس و واقعی را دشوار‌تر می‌کند.
گلاره خوش‌گذران
یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۸:۴۸ | کد خبر: 69008

گلاره خوش‌گذران، فارغ التحصیل رشته هنرهای زیبا از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، به فعالیت‌های کمپینی در فیس‌بوک پرداخته است و تصویری ساختگی از کنسرت مدونا که این روزها خیلی در شبکه‌های اجتماعی دیده شد.‏

هنگام در نظر گرفتن نقش یا کاربست فیسبوک در روند جنبش‌های اجتماعی اخیر، از جنبش سبز تا وال استریت نگاه غالب این است که این رسانه در کنار دیگر امکانات فضای مجازی امکانی را فراهم می‌آورد تا تاریخ بی‌واسطه و بدون جانبداری مستندسازی بشود. وقایع به سرعت—گاهی در حین وقوع با استفاده از امکان پخش مستقیم اینترنتی—در اختیار کسانی قرار می‌گیرد که دسترسی به اینترنت دارند. اطلاعات، از محل وقوع حادثه به خانه‌های مردم عادی مخابره می‌شود تا شاهد آن باشند و آن را قضاوت و تحلیل کنند. ظاهر غیر حرفه‌ای و غیر رسمی این مخابره ها—شامل ویدئو‌ها و عکس‌ها و پخش‌های صوتی—در مقابل ظاهر صیقل یافتهٔ آنچه در رسانه‌های جمعی رسمی مثل کانال‌های تلویزیونی دولتی می‌بینیم، به آن‌ها سیمایی باورپذیر‌تر و واقعی‌تر می‌بخشد. این امر از طرفی مقبولیت آن‌ها را به عنوان گواهی بر واقعیت و به طبع، تمایل افراد را به انتشار و اشتراک گذاشتن آن‌ها بیشتر می‌کند.

اما مثل هر پدیده یا فناوری جدید دیگری این فرهنگ «وظیفهٔ شهروندی خبرنگاری» القاگر عادات، اخلاقیات و رفتارهای ویژه‌ای در کاربران و مخاطبان خود است. عادت طبیعی و رایج «به اشتراک گذاری» تا جایی پیش می‌رود که امروز با نگاهی به صفحهٔ فیسبوک به شکل یک سندروم ظاهر می‌شود. سرعت بالای انتقال اطلاعات زمان و قدرت تامل را از آدم می‌گیرد و آنچه که بیشترین اهمیت را می‌یابد فشار دادن دکمهٔ «انتشار» یا «اشتراک» است. گویی از جادوی تکرار و تعدد این اشتراک گذاری‌‌ همان چیزی حاصل می‌شود که ما تمنای دیدنش را در دنیای واقعی داریم؛ خیالی باطل اما رضایتبخش که از نسیان لحظهٔ به اشتراک گذاری حاصل می‌شود.

فیسبوک در کنار تمام خدمتی (در ‌‌نهایت بدبینی و بی‌میلی این کلمه را به کار می‌برم) که در پیشروی جنبش‌های دموکراسی خواهی اخیر در سراسر دنیا از بهار عربی تا جنبش اشغال وال استریت انجام داده است، مثل مسکنی عمل می‌کند که هرچه بیشتر اعتیادآور می‌شود چرا که بیرون آمدن از حباب آن و درگیر شدن با دنیای ملموس و واقعی را دشوار‌تر می‌کند. فانتزی تلخ و شیرینی که در آن خوب و بد هر دو وجود دارند اما ما از کلیت آن‌‌ همان بخشی را که می‌خواهیم می‌بینیم، گوش می‌دهیم، باور می‌کنیم، «دوست می‌داریم» و با دیگران به اشتراک می‌گذاریم. در این گردش داده‌ها از فردی به فرد دیگر، زمینه، پیشینه و متنی که اطلاعات از آن برچیده می‌شوند تا جایی تحلیل می‌روند که گاهی کاملاً انتراعی و مجرد به نظر می‌رسند.

چند هفته پیش تقریباً هم زمان با حضور مدونا در نیمهٔ مراسم جام فوتبال آمریکایی و اتمام اجرایش با «پیام صلح»، صفحه‌ای در فیسبوک آغاز به کار کرد که در آن طرفداران اسراییلی مدونا از دولت اسراییل می‌خواستند که حمله به ایران را تا پس از حضور مدونا در اسراییل و کنسرت‌های او در این کشور به تعویق بیاندازد. طی این درخواست، مردمی از دولتشان می‌خواهند که نه از حمله به ایران خودداری یا در آن تجدید نظر کند بلکه آن را به اندازه‌ای عقب بیاندازد که سر راه ترقصشان در کنسرت مدونا که برایش چندصد دلاری خرج کرده‌اند یا خواهند کرد قرار نگیرد.

پیام ساده است: ما طرفداران هنرمند صلح طلب (خانم مدونا) ارجحیت را کنسرت او می‌دانیم و اینکه جنگی دربگیرد یا نگیرد فی نفسه اهمیتی ندارد تا جایی که مزاحم عیش ما شهروندان اسراییلی و طرفداران مدونا نشود. در این میان بدون آنکه قضاوتی بر حقانیت میزان خودخواهی این دسته از مردم اسراییل داشته باشم نمی‌توانم تناقض عظیم حمایت از هنرمندی «ضد جنگ» از یک طرف و درخواست «تعویق آغاز جنگ» از طرفی دیگر را نادیده بگیرم. اما آنچه ماجرا را دوچندان غم انگیز و هرچه مایوس کننده‌تر می‌کند استقبال و حمایت ایرانیان از این «جنبش» است!

در این میان عکسی از خانم مدونا در حین اجرای زنده پخش می‌شود و طبق معمول در فیسبوک شروع به گردش و «لایک» گرفتن می‌کند؛ عکسی که ظاهراً در یک کنسرت گرفته شده اما مثل خیلی چیزهای دیگر در فیسبوک که نمی‌دانیم از کجا آمده‌اند و چه هستند، هیچ زیرنویسی ندارد. اصلاً معلوم نیست این کنسرت کجا و کی اتفاق افتاده یا اصلاً اتفاق افتاده است یا نه! در دست یکی از رقصندگان مدونا کاغذی است که روی آن نوشته شده: نه به جنگ علیه ایران! این عکس به خامدستانه‌ترین شکل ممکن با فتوشاپ ساخته شده است و با نگاهی دقیق‌تر به خطوط دور دستان رقصنده‌ای که این علامت را در هوا گرفته و سایه‌های متناقض با جهت تابش نور به راحتی می‌توان ساختگی بودن آن را دید.

تصویر ساختگی اعتراض در کنسرت مدونا، از این دو تصویر ساخته شده است.‏

تصویر ساختگی اعتراض در کنسرت مدونا، از این دو تصویر ساخته شده است.‏

اما شتابزدگی به اشتراک‌گذاری، حلاوت باور اینکه «مدونا در کنسرتی علیه جنگ ایران با چنین پوس‌تر دست ساخته‌ای در دست یکی از رقصندگانش ظاهر شده» مجال حتی لحظه‌ای درنگ برای صرف نگاه کردن به این عکس را از ما می‌گیرد. نهایتاً عکسی شروع به گردش در حباب فیسبوکیمان می‌کند از لحظه‌ای که هیچ کس نمی‌پرسد کجا است؟ کی اتفاق افتاده است؟ چگونه به دستمان رسیده است؟ و اینکه آیا هیچ ارجاعی به واقعیت دارد؟!

این تعجیل از کجاست؟ (قطعاً پاسخ به همین سوال سال‌ها تحقیق از دیدگاه علوم مختلف اجتماعی می‌طلبد) اما آیا این به مثابهٔ الوداع ما با تفکر برای تمییز واقعیت، با درنگ، با ذره‌ای عمیق‌تر شدن در امور جهان است؟ این است محصول دورانی است که در آن آکتیویسم فیسبوکی توهم فعالیت رادیکال سیاسی می‌آفریند؟ عصری که اهمیت «دانستن» با «توهم دانستن» جایگزین می‌شود، «ویکی کردن» از پس «گوگل کردن» فعل می‌شود و در زمان‌های مختلف صرف می‌شود. هر شهروند یک خبرنگار است در حالی که هر شهروند خبرنگار سلامت روحی و عقلانی خود را در شیزوفرنی فضای مجازی به حراج می‌گذارد... هیچ کس هیچ مسئولیتی در قبال هیچ چیز ندارد و در ‌‌نهایت، هرکه طرفداران فیسبوکی‌اش بیش، لایکش بیشتر!

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی