نسبت جمهوری اسلامی با حقوق بشر و نگاه مسئولان آن به این موضوع از محلهای منازعه بین گروههای سیاسی است. اکبر گنجی به مرور دیدگاههای آیتالله در زمینه حقوق بشر پرداخته است.
ماده 18 و 19 و 20 و 21 و 22 اعلامیه جهانی حقوق بشر ناظر به حق آزادی عقیده و مذهب و بیان، حق تغییر مذهب، حق مشارکت سیاسی و غیره است. آیتالله خمینی پس از بازگشت به کشور، به گونهای انقلاب را پیش برد که افراد را از حقوق دموکراتیک محروم ساخت. این فرایند، طی چند گام زیر صورت گرفت:
انتخاب میان شقوق مختلف و رفراندوم جمهوری اسلامی: انسان موجودی انتخابگر است. انتخاب زمانی معنا مییابد که از یک سو شقوق مختلف وجود داشته باشد و از سوی دیگر آدمی مجاز باشد آزادانه یکی از شقوق را انتخاب کند. آزادی منفی، امکان انتخاب میان شقوق مختلف، بدون مزاحمت دیگران است. بنابراین باید انواع شقوق وجود داشته باشد تا انتخاب معنادار شود.
قرار بود مردم ایران در 12 فروردین 1358، نظام سیاسی آینده را از طریق همهپرسی انتخاب کنند. برخی معتقد به نظام جمهوری بودند، برخی «جمهوری دموکراتیک» را پیشنهاد میکردند، برخی دیگر هم «جمهوری دموکراتیک اسلامی» را مطرح میکردند. رهبری کاریزماتیک آیتالله خمینی جای انکار ندارد. پایگاه قوی اجتماعیاش او را در شرایطی قرار داده بود که اگر چیزی را تأیید میکرد، اکثریت بدون چون و چرای مردم بر نظرش صحه میگذاردند.
اما او امکان انتخاب را از راه خارج کردن شقوق مختلف از بین برد و حکم صادر کرد که مردم فقط مجازند از به «جمهوری اسلامی» آری یا نه بگویند. به کسانی که شق ثالثی را مطرح میساختند به شدت حمله میکرد و آنها را «شیطان» و «غربزده» مینامید. به عنوان نمونه، در سخنرانی 15 اسفند 57 گفت:
«رأى بدهید به جمهورى اسلامى- این هم با همین کلمه: نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر- براى این که الآن شیاطین افتادهاند دنبال این که «جمهوری» محض، همین جمهورى باشد، «جمهورى دمکراتیک» باشد و از این حرفها...همه درد و بلاى ما این است که ما غربزده هستیم. ما سالهاى طولانى زیر بار غرب بودیم، زیر بار آمریکا بودیم، سالهاى متمادى مأنوس شدیم ما. اصلًا قلوبمان قلوب غربى است. متبدل شدیم به یک انسان غربى...شما حالا مىخواهید بگویید روى پاى خودمان مى خواهیم بایستیم، باز هم رنگ غرب؟ حالایى که مىگویید روى پاى خودمان، باز هم «جمهورى دمکراتیک»؟ یعنى جمهورى غربى؟ مستقلیم ما؛ ما مىخواهیم مستقل باشیم. ما اسلام است مذهبمان. ما قوانینمان قوانین اسلام است؛ قوانین غنى اسلام است. همه چیز باید متحول بشود.»
هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که همه شعارها و وعدههای پاریس را زیر پا نهاد. در پاریس «جمهوری فرانسوی» را وعده میداد، اما در تهران آن جمهوری/دموکراسیها را فاسد قلمداد میکرد. آیا فساد جمهوری/ دموکراسی های غربی یکی دو ماهه مکشوف او شد؟ چه مسائلی ظرف یک ماه پس از پیروزی انقلاب پیش آمد که او وعدههای خود را زیر پا گذاشت؟ مگر میشود کسی به شعارهای پاریس اعتقاد داشته باشد و به این سادگی آنها را نادیده بگیرد؟ در روز 12 فروردین 58 که رفراندوم در حال برگزاری بود،طی پیامی رادیو تلویزیونی به مردم گفت:
«ما باک نداریم که در غرب به ما صحبتى بکنند، و کسانى که ادعا مىکنند که ما حقوق بشر را مراعات مىکنیم به ما اشکال بکنند. ما باید روى میزان عدل رفتار کنیم. ما بعد خواهیم فهماند به آنها که معنى دمکراسى چیست. دمکراسى غربىاش فاسد است، شرقىاش هم فاسد است؛ «دمکراسى اسلامى» صحیح است و ما بعدها اگر توفیق پیدا کنیم به شرق و غرب اثبات مىکنیم که این دمکراسى که ما داریم، این دمکراسى است نه آنکه شما دارید.»
آنان که مدعی هستند مسایل عملی باعث نادیده گرفتن وعدهها و شعارهای پاریس شد، باید توضیح دهند آن مسایل عملی چه بود و چگونه ظرف چند هفته ظهور کرد؟ آیت الله خمینی در تهران «جمهوری الهی» را جایگزین «جمهوری فرانسوی» کرد. به صراحت اعلام کرد که جمهوری چندان اهمیتی ندارد، اسلام و احکام فقهی اش مهم است. میگفت:مردم برای اسلام خون دادند، نه جمهوری. برای این که ایران قرآنی بشود، نه مثل سوئیس. استقلال و آزادی بدون امام زمان فاقد ارزش است. «جمهوری خواهان» را «دشمن ما» نامید و «جمهوری خواهی» را «توطئه» قلمداد کرد. همه این تحولات در عرض یکصد روز اتفاق افتاد.
پس از برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی هم از حملههای خود بر شقوق دیگر نکاست، چرا که باید قانون اساسی نوشته و به تصویب میرسید. او از طریق فضاسازی داشت شرایط مطلوب را برای آنچه در نظر داشت آماده میکرد. طرفداران دیگر شقوق را دشمن خدا و قرآن و پیغمبر و امام زمان و ملت ایران قلمداد کرد. در 2/3/ 1358 در دیدار با دانشجویان دانشکده ادبیات و فرهنگیان اهواز، خطاب به آنها گفت:
«ما یک جمهورى الهى مىخواهیم، مىخواهیم احکام الهى در خارج تحقق پیدا کند...دشمنهاى ما از جمهورى نمىترسند، از اسلام مىترسند. از جمهورى صدمه ندیدند، از اسلام صدمه دیدند. آن که تودهنى به آنها زد جمهورى نبود، جمهورى دمکراتیک هم نبود، جمهورى دمکراتیک اسلامى هم نبود؛ جمهورى اسلامى بود...اگر اشخاصى باشند که دم از آزادى مىزنند، دم از استقلال مىزنند لکن در نوشتههاشان از خدا خبرى نیست، از اسلام خبرى نیست، از جمهورى اسلامى خبرى نیست، اینها همان طورى که شیطان از بسم اللَّه مىترسد اینها از اسلام مىترسند...هر کس که مسیرش مسیر اسلام نباشد دشمن ماست، با هر اسم مىخواهد باشد. هر کس جمهورى را بخواهد دشمن ماست، براى این که دشمن اسلام است. هر کس پهلوى جمهورى اسلامى «دمکراتیک» بگذارد این دشمن ماست، هر کس «جمهورى دمکراتیک» بگوید، این دشمن ماست، براى این که این اسلام را نمىخواهد...ما خون دادیم براى آن جمهورى؟ ما خون دادیم براى جمهورى غرب؟ ما براى اسلام خون دادیم...ببینید چه جمعیتهایى هستند که روحانیون را مىخواهند کنار بگذارند؛ همان طورى که در صدر مشروطه روحانى کار را کرد و اینها زدند و کشتند، ترور کردند. همان نقشه است. آن وقت ترور کردند سید عبداللَّه بهبهانى را، کشتند مرحوم نورى را و مسیر ملت را از آن راهى که بود برگرداندند به یک مسیر دیگر...ما آزادىای که اسلام تو [ى] آن نباشد نمىخواهیم. ما استقلالى که اسلام تو [ى] آن نباشد نمىخواهیم. ما اسلام مىخواهیم. آزادى که در پناه اسلام است، استقلالى که در پناه اسلام است ما مىخواهیم. ما آزادى و استقلال بی اسلام به چه دردمان مى خورد؟ وقتى اسلام نباشد، وقتى پیغمبر اسلام مطرح نباشد، وقتى قرآن اسلام مطرح نباشد، هزار تا آزادى باشد. دشمن خودتان را بشناسید؛ من حالا دارم معرفى مىکنم...اینها مىخواهند یک مملکت غربى براى شما درست کنند آزاد هم باشید، مستقل هم باشید اما نه خدایى در کار باشد و نه پیغمبرى و نه امام زمانى و نه قرآنى و نه احکام خدا- نه نمازى و نه هیچ چیز. شما شهادت را براى خودتان فوز مىدانید براى این که مثل- مثلًا- سوئیس بشوید یا شما قرآن را مىخواهید؟ شما براى اسلام قیام کردید. این همه رنج و زحمت که روحانیت برد و مىبرد براى اسلام است. هر جا که گفتند جمهورى، بدانید که توطئه تو کار است...هر جا گفتند جمهورى دمکراتیک، بدانید توطئه تو کار است...این آزادى را براى شما ممکن است تأمین کند، استقلال را هم براى شما ممکن است تأمین کند، اما استقلالى که تو [ى] آن امام زمان نیست، آزادى که تو [ى] آن قرآن نیست، آزادى که در آن پیغمبر اسلام نیست. ملت ما خدا را مىخواست، او اسلام را میخواست، او مىخواست که اسلام در خارج تحقق پیدا بکند...با اینها باید ما همان مبارزهاى را بکنیم که با محمد رضا کردیم؛ براى این که توطئه در کار است نه قضیه آزادى.»
تمامیشقوق مختلف را ضد قرآن و توطئه به شمار میآورد. «جمهوری خواهی» بدون اسلام یعنی خدعه و توطئه و خیانت. در 4/3/ 1358 طی سخنانی گفت:
«جمهورى تنها، از اسلام مىترسند! جمهورى تنها، «جمهورى دمکراتیک» آنها که مىخواهند یک قدرى در پرده صحبت کنند، «جمهورى دمکراتیک اسلام.» اینها همه خدعه است. اینها براى این است که از اسلام مىترسند...اگر تمام آزادیها را به ما بدهند، تمام استقلالها را به ما بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگیرند، نمىخواهیم. ما بیزار هستیم از آزادى منهاى قرآن، ما بیزار هستیم از استقلال منهاى اسلام، ما بیزار هستیم از این که بگویند اسلام منهاى روحانیت. اسلام منهاى روحانیت خیانت است...ملت نمىتواند توطئه را تحمل کند. ما تحمل نمىکنیم این توطئه را. اینها توطئه است؛ توطئه بر ضد اسلام؛ توطئه بر ضد ملت.»
آیتالله خمینی نشان میدهد که رژیم سلطنتی بیمنطق است برای این که از پیش تکلیف سرنوشت نسلهای بعدی را هم معین میکند. اما رژیم جمهوری فاقد چنان بیمنطقیهایی است. باید از او پرسید، نظام ولایت فقیه، نظامی منطقی یا ضد منطق است؟ به کدام دلیل میتوان سرنوشت تمام نسلهای بعدی را به فقها واگذار کرد؟ چرا نسل کنونی مجاز نیست درباره تداوم یا عدم تداوم این رژیم تصمیم گیری کند؟ در 26/4/ 1358، میگوید:
«رژیم سلطنتى از اول یک رژیم بى منطق بوده است. حالا من یک کلمهاش را براى شما مىگویم: ما فرض مىکنیم که تمام ملت جمع شده اند و یک کسى را براى خودشان مثلًا سلطان قرار داده اند. بسیار خوب، اختیار دارند مردم یک کسى را انتخاب کنند، انتخاب کردند. خوب، این ملتى که حالا هستند حق دارند، در حومه زندگى خودشان اختیار دارند که یک کسى را قرار بدهند. خوب، براى صد سال بعدى که این آقایان هیچ نیستند چه حقى دارند؟ شما چه حقى دارید که براى اولادتان و اولاد اولادتان که الآن نیستند سلطان انتخاب کنید...به چه حقى ملت مىتواند براى نسلهاى آتیهاش سرپرست قرار بدهد؟ خودشان اختیار دارند، باید خودش انتخاب کند، و لهذا سلطنت از اول غلط بوده. جمهورى یک مطلب صحیحى است؛ براى این که هر مملکتى وقتى قرار دادند، خود این تا چهار سال، پنج سال است، بعد از چهار سال و پنج سال، باز ثانیاً باید قرار بدهند. دیگر براى نسلهاى آتیه ارثى نیست، که یک کسى چنانچه پسرش هم هر چه باشد باید بشود...و لهذا اصلًا منطقى نیست سلطنت به این معنایش؛ به این معنا که یک سلطنت میراثى...منطقى آن است که کار دست خود ملت باشد. ملت یک کسى را مىآید انتخاب مىکند، آن هم انتخاب آزاد مىکند، و یک کسى را رئیس جمهور قرار مىدهد، ملت اختیار دارد که یک کسى را براى خودش رئیس جمهور قرار بدهد، بعد که چهار سال گذشت، باز همین ملت است و همین بساط، باز یکى دیگر را قرار مىدهند، یا اگر این آدم خوبى بود، همین را قرار مى دهند. تکلیف صد سال بعد را من و تو نمىتوانیم تعیین کنیم. ما حق داریم براى خودمان؛ مثل این است که ما یک نفر را فرض بفرمایید که وکیل کنیم از جانب آن آدمى که مرده. نیامده است، یا آن آدمهایى که رفتهاند! به من چه ربط دارد؟ این اصلًا یک رژیم غیر منطقى بوده است. حالا هم هر جا باشد غیر منطقى اس.»
هدف آیت الله خمینی تأسیس یک رژیم سلطانی فقیه سالار بود،نه «جمهوری» مانند «جمهوری فرانسه.» اگر بود، در عرض چند هفته این هدف تغییر نمیکرد و به آن شیوههای غیر اخلاقی تهمتزنی برای حذف شقوق مختلف متوسل نمیشد. پیام آیتالله خمینی به مناسبت برگزاری رفراندوم و آغاز جمهوری اسلامی گویای مقاصد او بود. در این پیام، هیچ سخنی از جمهوری فرانسه، حقوق بشر و دموکراسی نبود. بلکه سخن از آغاز «امامت»، اجرای قران و سنت و حکومت الله بود. مینویسد:
«من در این روز مبارک که روز امامت است و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی را اعلام میکنم...با رأی قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید....باران رحمت قرآن و سنت بر همه کس بهکسان می بارد...صبگاه 12 فروردین روز نخستین حکومت الله است...تحت لوای اسلام و پرچم قرآن،عدالت الهی را با پشتیبانی خود اجرا نمائید.»
پانوشت
گفتههای آیتالله خمینی از جلد ششم و هفتم کتاب صحیفه امام نقل شده است.
آقای گنجی خیلی خوب نوشتید. برخی از ما ایرانی ها هنری نداریم جز اینکه بشینیم رو صندلی فقط نق بزنیم.
آقای ګنجی اینکه روشنفکر ها و محققین یک کشور باید به روی اشخاصی که تاریخ ساز بودند و حتی نبودند تحقیق و افشاګری کنند حرفی نیست . ماها که تمام این حرفها یادمون هست . درست مثل اینکه دیروز بود ! اګر برای جوانان باز خوانی میکنید ؟ خوب ! از این بازخوانی چی نصیبشون میشه ؟ که خمینی اله و بله بود ؟ آیا میخواهید خوداګاه یا نا خوداګاه بهشون بګید دفعه دیګه به خمینی رای ندهید ؟ نه مطمین باشید برای این احتیاج به من و شما ندارند .
شما جرا همش از کذشته حرف میزنید ؟ چرا پیشنهادی برای ګذر از این ګذشته دردبار برای ایران عرضه نمیکنید ؟
شما دارید خودتان را در ملع عام تنبیه میکنید ؟ یا دارید دیګران تنبیه میکنید ؟
شما یک زمانی افشاګری کردید که فبها به شما ! مطمین باشید اګر شما این کار را نمیکردید کس دیګری میکرد .
همونطور که اګر رهبر انقلاب خمینی نبود کس دیګری بود مثل خمینی . و اګر محمد رضا شاه نبود کس دیګری بود مثل محمد رضا پهلوی .
این اشخاص نیستند که باعث در جا زدن ما هستند . این یک فرهنګ خود پرستی است که ما باید به خود شناسی تغییرش بدهیم.
شما میګویید بعضی حرفهای خمینی برای من ګنجی - یا امثال من ګنجی - خوب بود ولی برای کسی که فقط حکم شرعی مثل نماز و روزه داره بد بود ! چرا ؟
شما به من بګویید فرق بین من و شما با این فرد که - فقط حکم شرعی مثل نماز و روزه داره - چیه ؟ یعنی فقط امثال ګنجی ها قادر به فهم اون ور مرز نماز و روزه هستند ؟
اګر این طور فکر میکنید بهتون قول میدم اګر شما هم رهبر انقلاب میشدی چند سال اول شاید دیکتاتور نبودی ولی به تدریج میشدید .
برنامه تلویزیونی اخیر شما با آقای صدری و دو جوان با وقار ـ که اګر نسل من و شما 1/3 اون وقار رو داشت ! امروز تو ایران دسته دسته بی ګناه اعدام نمیشدند را نګاه میکردم .
شما منو یاد Pop Stars هایی انداختید که در عمرشون یکی دوتا صفحه پر فروش داشتند و بس. مواظب باشید دمده نشوید
شما یک شخص سیاسی بودید و وظیفه شماست اګر میتوانید برای رفع اشتباهات ګذشته حداکثر همکاری را بکنید .
لطفا آینده نګر باشید و خودتون رو زیاد جدی نګیرید.
با معذرت اګر لحن کمی تند بنظر میرسد
جناب گنجی ؛
کلی گویی در بازخوانی تاریخ مثل کل گویی موسوی در رهبری جنبش سبز است . یعنی حاصلی ندارد و ملال آور است . روزی دکتر یزدی به موسوی توصیه کرد که به مصادیق بپردازد . جمله معنی داری بود که یقنینا موسوی نمیتوانست ان را هضم کند چون نقاش است و هنرمند و ایده الیست ، نه سیاستمدار . اینکه جملات ایت الله خمینی را اینجا تکرار میکنید در حالیکه مردم ایران حاصل ان را با گوشت و پوست خود احساس کردند اصلا در اندازه های روز نامه نگار و محقق برجسته ای مثل شما نیست . کلاس بالای این مردمک را هم میآورد پایین به حد خودنویس و اخبار روز و پیک نت و زمانه و کیهان لندن . لطفا به مصادیق بپردازید . مثلا در ان زمان حزب توده و فدایی و مجاهد و جبهه ملی و نهضت آزادی و امیر انتظام و بنی صدر و بهشتی و رفسنجانی و موسوی و خاتمی و کروبی و منتظری و ....چه مو ضعی داشتند ؟ آیا ان موا ضع اگر حول محور لیبرال ها مثل بازرگان شکل میگرفت که دنبال حکومتی لیبرال مذهبی ( ما اول ایرانی هستیم بعد مسلمان ) شبیه ترکیه بودند بود و دنبال خط امام ضد امپریالیست نمیرفت ( به امید پوچ برقراری یک حکومت کمونیستی ) حد اقل شرایط امروز به این گونه که میبینیم نبود . به این حقیقت که لیبرال ها از روز اول و حتا پیش از پیروزی انقلاب دنبال محدود و مشروط کردن قدرت مطلقه بودند و همراهی آنها با ایت الله اگر چه اشتباه بود اما مثل همراهی آنها با سلطنت بود به قصد مشروط نمودن ان بپردازید . به اینکه بازرگان تا روز های آخر دنبال مشروطه سلطنتی بود و در روز نامه اطلاعات ان زمان مقاله نوشت تحت عنوان نهضت خود ویرانگری و مشخصا خواست که شاه بماند و سلطنت کند . تا آخرین لحظه ها کوشید تا بختیار به عنوان نخست وزیر بماند و انتقال قدرت به آرامی بدون افزایش جو احساساتی و پوپولیستی انقلابی که جان مایه دیکتاتوری های انقلابی ( روسیه و کوبا و فرانسه و ...) است و نهایتا قشر جدیدی از دیکتاتورها را به جای قشر قبلی مینشاند ، صورت پذیرد . ( در صورتی که اپوزیسیون امروز که مدعی سکولاریسم است شاه کارش این بود که گفت بختیار از مرز بازرگان گریخت ! یا بنی صدر را ابو الحسن پینوشه نامید ، یا خواستار اعدام امیر انتظام شد ، یا در گنبد و کردستان و دانشگاه غائله آفرید ).
به نسل جوان بگو چه گروه هایی و چه افرادی بر طبل خشونت و انقلابی گری چپ روسی و خصومت کور با امریکا کوبیدند و بلاخره موفق شدند جمهوری اسلامی با ماهیت فقاهتی استالینیستی به سبک دست نشانده های شوروی سابق را با اشغال سفارت امریکا ایجاد کنند . اگر میدانی بگو چه دستهایی پشت اشغال سفارت امریکا بود ؟ کار محقق رفتن دنبال این گره های کور و نقاط عطف است . سخنان ایت الله خمینی را به راحتی میتوان به چنگ آورد .