حسین ستوده کارشناس رسانه به بهانه روز جهانی تلویزیون به کارکرد این رسانه در زندگی امروز پرداخته است.
Sean Gallup/Getty Images
در ماه مارس سال 1996 زمانی که مجمع عمومی سازمان ملل پیشنهاد اعلام روز 21 نوامبر بعنوان روز تلویزیون را مورد بحث و رای گیری قرار داده بود نماینده وقت کشور آلمان چنین نامگذاری را بی مورد دانست . به نظر او تلویزیون تنها بخشی از مجموعه ابزارهای اطلاع رسانی محسوب شده و لزومی در نامگذاری یک روز به نام روز تلویزیون وجود ندارد.
متن مذاکرات جلسه عمومی نشان میدهد که در واقع مقصود از چنین نامگذاری، ترغیب کشورها برای تبادل برنامههای تلویزیونی به منظور ایجاد زمینههای لازم برای توسعه اجتماعی و فرهنگی بوده است. به عبارتی اهمیت مورد نظر در محتوای تولیداتی قلمداد شده است که از رسانهای به نام تلویزیون پخش میشود. تولیداتی که امروزه میتواند به طرق مختلف و خارج از استاندارد تلویزیون نیز به مخاطب ارائه شود.
تلویزیون به عنوان ابزاری برای «اطلاع رسانی» از همان آغاز مورد توجه خاص سیاستمداران و موسسات اقتصادی بوده است تا بدین وسیله بتوانند اندیشه و محصولات خویش را برای اقشار مختلف جامعه «تبلیغ» کنند. تلویزیون به دلیل تاثیر بر مخاطب و گستره نفوذ، محبوب ترین رسانه در نزد دولتمردانی چون آدولف هیتلر، موسولینی، لنین و دیگر سیاستمداران بوده است تا بتوانند ضمن «آموزش» جامعه ، به تبلیغ اهداف خود اقدام کنند.
به دلیل حوادث سیاسی و اجتماعی در آغاز قرن بیستم ، تبلیغ به نفع اندیشههای سیاسی و یا مذهبی با نام «پروپاگاندا» شناخته شد. کارشناسان و تحلیل گران امور ارتباطات و رسانه «پروپاگاندا» را به عنوان کارکرد منفی رسانه تلویزیونی معرفی کردند حال آنکه تبلیغ به نفع تجارت آزاد به عنوان بخش اصلی بدنه شبکههای تلویزیون ماندگار شد به صورتی که اکنون اهداف تجاری یکی از مهمترین علل تاسیس و راه اندازی یک شبکه تلویزیونی به حساب میآید.
تلویزیون به سرعت توانست به عنوان عضوی ثابت از اعضای یک خانواده محسوب شود تا بتواند علاوه بر اطلاع رسانی، «اوقات فراغت یکسانی» را نیز برای آحاد یک جامعه فراهم کند. تا پیش از ورود تلویزیون، «اوقات فراغت» یک تجربه شخصی و خانوادگی محسوب میشد که به تناسب فرهنگ و جغرافیا از تنوع خاصی برخوردار بود اما حضور تلویزیون باعث شد تا فرهنگ غالب یک جامعه به عنوان فرهنگ مورد نظر حکومت یا گردانندگان شبکه تلویزیونی در سطح جامعه تبلیغ شود.
به عبارتی «یکسان سازی تجربههای اجتماعی یک جامعه» به عنوان کارکرد اصلی رسانهای به نام تلویزیون مطرح شد و جوامعی یکدست با تبلیغ فرهنگ و سیاست غالب شکل گرفت به گونهای که در کشورهای مهاجر پذیر همانند امریکا که از تنوع فرهنگی خاصی برخودار بودند، به کمک تلویزیون فرهنگی مشترکی که از جانب سیاستگذاران طراحی شده بود بعنوان فرهنگ ملی شناخته شد. در چنین شرایطی با کمک تلویزیون که اینک با نام «رسانه ملی» شناخته میشد خرده فرهنگها به فراموشی سپرده شدند.
در طول زمان و با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک و ایجاد ابزارهای اطلاع رسانی نوین، رابطه یکسویه تلویزیون با مخاطب نیز دوام چندانی نیاورد و ارتقا و تنوع نیاز مخاطب باعث شد تا شبکههای تلویزیونی در سالهای اخیر برای حفظ موقعیت اجتماعی این رسانه، روشهای نوینی را در پیش گیرند. روشهائی که گر چه به ظاهر در تفاوت با کارکرد سنتی یک شبکه تلویزیونی است اما در واقع در تداوم یکسان سازی فرهنگ و تجربه های اجتماعی است.
آنچه امروزه در زندگی روزانه ما با نام تلویزیون شناخته میشود در آینده نزدیک به فراموشی سپرده خواهد شد و ابزارهای ارتباطی جایگرین متناسب با نیاز مخاطب و توانائی های تکنولوژی وارد میدان ارتباطات خواهند شد اما آنچه تغییر نخواهد کرد اهداف مستتر در تولید محتوائی است که در متن مذاکرات جلسه عمومی سازمان ملل نیز بدان اشاره شده است.
http://www.zamaaneh.com/zanan/2010/11/post_168.html\n\nسانچز در مصاحبهای که روز دوازه نوامبر امسال در ویژهنامهی فرهنگی روزنامهی معتبر ان. ار. سی چاپ هلند چاپ شده است میگوید: «در کوبا برای داشتن اینترنت در خانه باید از دولت اجازه بگیری و تنها نورچشمیها و نظامیها اجازهی استفاده از اینترنت را دارند. اما من چطور ایمیل میکنم. من یک کارت اینترنت میخرم و به یک هتل میروم. بایک کارت در ده روز میتوانم یک تا چهاربار ارتباط برقرار کنم. این کارت برایم خیلی گران تمام میشود. یکسوم حقوق ماهانهام. بنابراین باید خیلی صرفهجویی کنم. ایمیلهایم را فورا چاپ کرده و در خانه میخوانم. همیشه هم باید به یک هتل جدید بروم و مواظب باشم. اگر یک کوبایی مرتب در یک هتل مشخص از اینترنت استفاده کند مدیرش فوری به پلیس خبر میدهد. من اغلب یک اساماس به یک شماره توییتر میفرستم و بعد آن را روی اینترنت میبینم. آنها نمیتوانند بخوانند که من چه چیزی را میفرستم. این سرویس اطلاعات را منتقل میکند، اما من نمیتوانم چیزهایی را که دیگران در توییتر مینویسند بخوانم. مثل این است که من یک بلاگر کور هستم و تنها آن را مزه مزه میکنم.»\nاو در ادامهی این مصاحبه میگوید: «تمام وعدههای دولت کوبا برای نسل جدید در مورد داشتن شغل، رفاه و آزادی پوچ از آب درآمده است. در کوبا تبعیض نژادی وجود دارد. زنان در موقعیت برابر با مردان نیسنتد. زنها اینجا حتی نمیتوانند نوار بهداشتی بخرند. بیشتر همنسلان من میخواهند از این مملکت فرار کنند. از بیست و چهار همکلاسی من تنها سه نفر هنوز در کوبا هستند. من در سال ۲۰۰۲ به سوییس رفتم اما نتوانستم غربت را تحمل کنم و دو سال پیش برگشتم.\nوقتی من پانزده ساله بودم، دیوار برلین فرو ریخت و بحران اقتصادی به وجود آمد. سوسیالیسم واقعاً موجود از هم پاشید. هزاران کوبایی تظاهرات کردند و در همین محلهی ما یعنی سنترو هابانو من نیروهای مسلح را دیدم که مردم را سرکوب میکردند. والدین من که سالها در کمیتههای انقلابی خدمت کردهاند به علت انتقاد از وضع موجود متهم و پدرم که یک مهندس راه آهن بود شغلش را از دست داد و یک دوچرخهساز شد.\nدر کوبا بیشتر از هر کشور دیگر در امریکای لاتین مردم خودکشی میکنند. بالاترین درصد سقط جنین، طلاق و الکلیها را هم دارد. بزهکاری و خشونت هم بیداد میکند. این اخبار را هرگز در رورنامهها نمیخوانیم. خشونت خانگی در این کشور ما به شدت رایج است و تعجبی هم ندارد، چون به علت فقر چند نسل از یک فامیل در یک خانه و با هم زندگی میکنند.»\nیوانی سانچز پیشگام شکستن سانسور و مرزهای تحمیلی در سرکوب آزادیهای فردی در کوبا است و از اینترنت برای تغییر و تاثیر بر افکار عمومی مدد میگیرد؛ هرچند که او برای بسیاری از هموطنانش زنی ناشناس است. \nدر کوبا تنها نزدیک به دو درصد مردم میتوانند از اینترنت استفاده کنند. به این خاطر او الهامبخش شهروندانی است که به علت سانسور و کنترل شدید آزادیهای فردی و اجتماعی صدایشان به جایی نمیرسد.\n■بلاگر کوبایی، قهرمان آزادی بیان