کارشناسان و مقامات حوزه بهداشت ایران درباره آمار افسردگی در بین مردم هشدار میدهند. کارشناسان عوامل مختلفی را مقصر میدانند؛ از شرایط نامطلوب اجتماعی گرفته تا بیتوجهی به رای مردم.
مسئولان وزارت بهداشت، روانشناسان و مددکاران اجتماعی روزهای گذشته در نشستها و مصاحبههایی به مناسبت هفته بهداشت و سلامت روان اعلام کردند که در خوشبینانهترین حالت ۲۰ درصد جمعیت ایران به اختلالهای روانی به ویژه افسردگی مبتلا هستند و در این میان زنان تقریبا دو برابر مردان به افسردگی مبتلا میشوند.
عباس ناصحی، مدیر کل دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت، شیوع اختلال روانی در زنان را ۲۶ و در مردان ۱۶ درصد دانست.
مدتی پیش معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران گفته بود که بررسی شهروندان تهرانی در سال ۱۳۸۷ نشان داده است که اختلال روانی به ویژه اضطراب و افسردگی در ۳۴ درصد تهرانیها مشهود است.
پژوهشی مشابه در سال ۱۳۷۸ نشان میداد که ۲۲ درصد شهروندان تهرانی مبتلا به افسردگی و اضطراب بودهاند، به این ترتیب اختلالهای روانی در این شهر طی ۱۰ سال ۱۲ درصد رشد داشته است.
فارغ از آمار، نگاهی گذرا به اخبار اثرگذار اجتماعی طی ماههای گذشته از رواج واکنشها و رفتارهای غیرعادی در جامعه خبر میدهد. رفتارهایی چون تجاوزهای گروهی و اسیدپاشی و قتل در ملاءعام که پیشتر بسامد آن بسیار کمتر از دیدهها و شنیدههای امروز بود.
کارشناسان علوم رفتاری و روانشناسان اجتماعی به اتفاق، رابطه میان کنشهای اجتماعی با شرایط زیستی فرد را مستقیم میدانند و معتقدند افسردگی واکنشی است که افراد آگاهانه یا ناآگاهانه در قبال شرایط اجتماعی و رویدادهای پیرامونی خود بر میگزینند.
افسردگی؛ نشانهها و ریشهها
روانشناسان برای بررسی مساله افسردگی، نشانهها و دلایل ابتلا به آن دو رویکرد اصلی را مد نظر قرار میدهند. رویکرد نشانهشناسانه که به بررسی نشانههای افسردگی میپردازد و رویکرد ریشهشناسانه که دلایل ابتلا به افسردگی را بررسی میکند.
از منظر نشانهشناسی علائم بیماری در چهار گروه طبقهبندی میشوند. احساس بیارزشی، کاهش تمرکز و حافظه و ناتوانی در تصمیمگیری است، «علائم بدنی» نظیر کاهش وزن، اختلال در خواب و انرژی و مشکلات روانتنی مثل دل درد و سر درد، «علائم هیجانی» نظیر از دست دادن علاقه نسبت به محیط و احساس خلاء و شرمساری و «علائم انگیزشی» نظیر کاهش تمایل به مشارکت در فعالیتهای روزمره و فکر کردن به مرگ و نیستی از در رویکرد نشانهشناسانه مورد توجه است.
در رویکرد ریشهشناسانه، مساله «فقدان» اهمیت اساسی دارد. فرد، نبود چیزی را تجربه میکند و از این بابت رنج میبرد، «بازگشت پرخاشگری به خود»، «احساس گناه»، «درماندگی آموخته شده» و «مفهوم افسردگی اتکایی» هم موارد دیگری است که روانشناسان برای ریشهیابی افسردگی به آنها توجه میکنند.
گاهی ریشه افسردگی را باید در ناتوانی فرد برای بروز ناراحتی و رنج خود جستوجو کرد، بعضی افراد در چنین شرایطی به خود آسیب میزنند و خشم ناشی از برآورده نشدن مطالباتش را نسبت به خود اعمال میکند.
از آنجا که در نظامهای آموزشی سختگیر احساس گناه به افراد تزریق میشود، فرد به «خود تنبیهگری» میپردازد. احساس گناه دائم و تنبیه شخصی در دراز مدت به افسردگی میانجامد. نمونههایی از این مساله را میتوان در نظامهای مذهبی و ایدئولوژیک مشاهده کرد.
بر اساس مطالعات روانشناسی هنگامی که افراد کنترلی بر محیط پیرامون خود ندارند، نشانههایی از افسردگی در آنها بروز میکند که اصطلاح علمی آن «درماندگی آموخته شده» است.
نمونههایی از «افسردگی اتکایی» هم در جامعه امروز ایران دیده میشود. بر اساس این نظریه پسافرویدی هنگامی که خواستهای از فرد دریغ میشود او در ابتدا اعتراض میکند، بعد خشمگین میشود و در مرحله سوم به «بریدگی» میرسد؛ به این معنا که نمیتواند خواسته خود را بیابد و دچار اختلال حسی و عاطفی و در نهایت افسردگی میشود.
شرایط نامطلوب اجتماعی عامل اصلی افسردگی
نه تنها روانشناسان که مسئولان حوزه بهداشت و درمان هم شرایط نامطلوب اجتماعی را مهمترین عامل افزایش آمار مبتلایان به افسردگی میدانند و راه برون رفت از این مخمصه را تعدیل شرایط اجتماعی عنوان میکنند.
رئيس دانشگاه علوم بهزيستی و توانبخشی ۱۰ سال پیش درباره وضعیت نامطلوب تامین اجتماعی و افزایش انواع اختلالهای روانی هشدار داده و گفته بود: برای رهایی از شر افسردگی عمومی باید فاصله طبقاتی فاحش میان اقشار اجتماع را کاهش و سطح رفاه عمومی را افزایش داد.
افزایش ۱۷ درصدی خودکشی در یک سال و ثبت متوسط روزانه ۱۰ خودکشی در ۶ ماه نخست امسال، افزایش ۹ درصدی طلاق در سه ماه اول امسال در مقایسه با مدت مشابه در سال ۱۳۸۹، افزایش ۲۷ درصدی قیمتها در یک سال گذشته و نرخ تورم ۱۹.۶ درصدی در آغاز تابستان نمونههایی است که شرایط سخت زیستی در ایران را تائید میکند و هر یک عامل یا حاصل شرایط نامطلوب روانی جامعه است.
مصطفی اقلیما، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران به معضل بیکاری اشاره میکند و «سیاستگذاریهای غلط اجتماعی و سیاسی» را مهمترین شیوع افسردگی میداند.
اما محمدحسین مجتهدی، روانشناس، شیوع افسردگی در ایران را مختص سالهای اخیر نمیداند. او به انواع شکافهای اجتماعی در جامعه ایران طی یکصد سال اخیر اشاره میکند و عقیده دارد شرایط نگرانکننده امروز حاصل دوره طولانی «گذار» در جامعه ایرانی است.
به نظر این روانشناس مهمترین عامل عمومیت یافتن اختلالهای روانی شکافهایی است که در ابعاد مختلف زندگی مردم دیده میشود و مهمترین آنها شکاف میان سنت و مدرنیته است که به نوعی «سردرگمی» منجر شده است.
آقای اقلیما بیش از آنکه بر شرایط سیاسی و فرهنگی تاکید کند، وضعیت نامطلوب اقتصادی را عامل مهم شیوع افسردگی میداند. به عقیده او اگر زیربنای اقتصادی اصلاح شود بسیاری از این بیماران که شخصیت اجتماعی خود را به دلیل بیکاری یا وضعیت نامناسب اقتصادی از دست رفته و بی ارزش میبینند، بهبود خواهند یافت.
بیتوجهی به رای مردم و افسردگی عمومی
آقای مجتهدی به مردمک میگوید: دوران گذار از سنت به مدرنیته دورانی آسیبزا با شکافهای جنسیتی و فرهنگی است و رویدادهایی جراحتزا را سبب میشود. از سوی دیگر رویدادهای سیاسی دو سال اخیر سبب زخمدیدگی عمیقتر جامعه شده و افسردگی اجتماعی در ایران را فراگیر کرده است.
این روانشناس با نگاه به مساله فقدان به عنوان یکی از رویکردهای ریشهشناسانه میگوید: تمایل برای تحقق آرمانهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به کنشی فراگیر در جامعه انجامید اما این کنش در نهایت تنبیه و سرکوب شد و حالا مردم فقدان آرمانهایشان را حس میکنند.
او به اعتراضهای پس از خرداد ۱۳۸۸ اشاره میکند که بینتیجه ماند، مردم خشمگین هم به نتیجهای نرسیدند و حالا به مرحله بریدگی از مطالبات خود رسیدهاند، این بریدگی به شکل افسردگی و بیتفاوتی اجتماعی بروز کرده است. این افراد در خود خزیدهاند و مطالباتشان به صورت نشانههای افسردهوار نمایان شده است.
درست یک سال پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ سازمان بهداشت جهانی آمار تازهای از شاخص امید به زندگی اعلام کرد و بر اساس آن ایران در میان ۱۹۳ کشور دنیا رتبه ۱۳۳ را به خود اختصاص داده بود. کارشناسان این رتبه را «نامطلوب» دانستند و اعلام کردند که برای بهبود آن باید تمهیداتی برای اصلاح و بهبود سیستم سلامت اندیشیده شود.
زنان افسردهتر از مردان
آمار افسردگی در زنان ایرانی بیش از مردان است. سهیلا امیدنیا، مسئول دفتر سلامت روانی و اجتماعی وزارت بهداشت مهرماه امسال در گفتوگو با خبرگزاری مهر شیوع افسردگی در زنان را سه برابر بیش از مردان و اضطراب در آنها را تا پنج برابر بیشتر دانست.
به گفته او عواملی چون بیکاری، خانهداری، زندگی ناموفق و سطح تحصیلات پایین از عوامل شیوع بیشتر افسردگی در میان زنان تهرانی است.
آقای مجتهدی این مساله را پدیدهای جهانی میداند اما تاکید میکند که در ایران ناامنی جنسی به مراتب بیش از کشورهای توسعهیافته است و تهدیدهای جنسی زنان را در برابر اختلالهای روانی آسیبپذیرتر کرده است.
به گفته او فرهنگ سنتی زنان را در معرض انواع خشونت؛ از خشونتهای نگاهی و کلامی تا اشکال پیچیدهتری از خشونت قرار داده است.
اختلالهای روانی و افزایش خشونت اجتماعی
طی ماههای گذشته اخباری مربوط به تجاوزهای دستهجمعی، قتل در ملاء عام و برگزاری مراسم اعدام و تنبیه مجرمان در حضور شهروندان و در مکانهای عمومی در صدر اخبار حوادث بود که نگرانی کارشناسان را درخصوص نهادینه شدن و مشروعیت یافتن خشونت در جامعه به دنبال داشت.
آقای مجتهدی در پاسخ به این سوال که آیا رابطهای میان این رخدادها با اختلالهای روانی وجود دارد، به ناهنجاریهایی نشات گرفته از ویژگیهای فرهنگ سنتی و تاثیر عملکرد نهادهای مجری قانون برای رسمیت بخشیدن به تولید خشونت در جامعه اشاره میکند.
او تقابل و تعارض خردهفرهنگها با فرهنگ غالب را نتیجه بزرگ شدن بی رویه شهرها و حاشیهنشینی میداند و میگوید: خردهفرهنگها تمایل دارند جذب جامعه شهری شوند، در حالیکه جامعه با آنها سازگار نیست بنابراین برونشد از تعارض دست به خشونت میزنند.
وقتی فرد توان حل مسالهای را ندارد، بر اساس الگوهای غلط فرهنگی و همچنین الگوهایی که رسانهها نظیر فیلمهای سینمایی، بازیهای کامپیوتری و سریالهای تلویزیونی در اختیار او میگذارند، شروع میکند به پرخاش و در سطوح کلان و پیشرفته جرم شکل میگیرد.
«ناتوانی در بیان و مدیریت خشم» از نظر این روانشناس یک معضل بر آمده از فرهنگ سنتی است که جایی برای کلامیسازی خشم در افراد قائل نیست و در نهایت به شکل تهاجمی عمل میکند.
آقای مجتهدی به عملکرد نهادهای قانونگذار و مجری قانون برای مهار خشونت اشاره میکند و میگوید: در مراحل بعدی مجری قانون با هدف ممانعت از ترویج پرخاش در اجتماع، تنبیه در ملاءعام را به اجرا میگذارد غافل از اینکه این شکل تنبیه اثری مخرب و منفی دارد چون افراد به طور ناخودآگاه با شخص پرخاشگر همسانسازی میکنند و چرخه تولید و بازتولید خشونت شکل میگیرد.
به اعتقاد او در ماههای اخیر شکلهای تازهای از اجرای مجازات مجرمان را شاهدیم که فرصت تقبیه خشونت و مشروعیتزدایی از آن را از میان برده و به همذاتپنداری عدهای با مجرم و گروه دیگری با مقتول یا شخص آسیبدیده که هر دو قربانی پرخاشگری شدهاند، انجامیده که نتیجه بارز آن نمود پررنگتر خشونت در افکار عمومی است.
این روانشناس عقیده دارد به جای اینکه اجرای قانون در مسیر بهبود ناهنجاریهای اجتماعی قدم بردارد، بستری برای بازتولید خشونت و مشروعیتبخشی به آن درجامعه فراهم آورده که در درازمدت بر ناهنجاریهای روانی در جامعه اثر خواهد داشت.
هرچند هنوز برای تعیین میزان تاثیر خشونت نهادینه شده در جامعه بر اختلالهای روانی و همخوانی این دو با معضلات و آسیبهای دیگری چون فقر، اعتیاد و طلاق پژوهشی دقیق انجام نشده و آماری در دست نیست، اما بر اساس یافتههای کلی روانشناسی و جامعهشناسی میتوان از به هم پیوستگی آنها به یکدیگر اطمینان داشت، پدیدههایی که زنجیرهوار یکدیگر را تقویت و تولید میکنند و در نهایت به شکل یک بیماری عمومی به نام افسردگی نمود مییابند.