در طی چند یادداشتی که در روزهای آتی در مردمک انتشار خواهد یافت، آرش غفوری، روزنامه نگار سیاسی، به تحلیل وضعیت احمدینژاد و دولت دهم را از دو منظر سیاسی و اقتصادی در سال ۲۰۱۱ میلادی میپردازد. بخش دوم این گزارش را بخوانید.
مصباح یزدی و اخراجیهای دولت: جبههای موسوم به پایداری
جبهه پایداری متشکل از مجموعهای یاران گذشته احمدینژاد در دولت و مجلس به ریاست معنوی مصباح یزدی، مهمترین حامی روحانی گذشته رئیس دولت است.
این گروه اساساً با احمدینژاد نه تنها مشکلی ندارد، بلکه به دلیل رو در رو قرار گرفتن احمدینژاد مقابل هاشمی رفسنجانی و جمعی از الیگارشی سنتی نظام از قبیل برادران لاریجانی، ناطق نوری و حتی مهدوی کنی با احمدینژاد همسو هستند.
مهمترین مشکل آنها با اسفندیار رحیم مشائی است که اعتقاد دارند احمدینژاد را جادوی خود کرده است. به همین دلیل هم هست که علی مطهری، نماینده مجلس معتقد است که اختلاف آنها با احمدینژاد، جنگ زرگری و دعوای رسانهای است و این گروه اساساً با احمدینژاد مشکلی ندارند و یک هدف را دنبال میکنند. هدفی که اگر موجب به قدرت رسیده آنان در انتخابات مجلس نهم شود برای آینده نظام بسیار خطرناک است.
در عین حال این گروه با برجسته کردن مصباح یزدی در مقابل مهدوی کنی و همسو کردن این دو، قصد دارد برای مصباح یزدی در آینده متصور خود از نظام موجود، نقش برجسته تری در نظر بگیرد. نقشی که مصباح به دلیل عدم سوابق انقلابی و بیاعتمادی شخص آیت الله خمینی به وی در دوران رهبری، از آن برخوردار نیست. به همین دلیل نیازمند آن است که نقش برجسته خود را در هماوردی با یکی از اعضای الیگارشی نظام – در اینجا، مهدوی کنی - تعریف کند تا در وقت و زمان مناسب جای مهدوی کنی را بگیرد که امروز رئیس سالخورده و بیمار مجلس خبرگان رهبری است.
سبزها و شرطهای انتخاباتی خاتمی
سبزها سال میلادی ۲۰۱۱ را با راه پیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن و به دعوت رهبران خود، موسوی و کروبی، آغاز کردند که برای نظام هم غیرمنتظره بود. درحالی که از ۹ دی سال ۸۸ و با تبلیغات رسمی و وسیع صدا و سیمای دولتی، گفته میشد که جریان سبز یا به قول حکومتیها – جریان فتنه – تمام شده و شکست خورده است، راه پیمایی اعتراضی سبزها در همدردی با مردم مصر و تونس در بهمن ۸۹ – فوریه ۲۰۱۱ – نظام را در شوک فرو برد. درون مجلس، نمایندگان اصول گرا فریاد مرگ بر موسوی، کروبی و خاتمی سر دادند و نظام هم در نهایت با چراغ سبز رهبری عالی خود، رهبران سبزها را به حصر برد، هرچند هیچگاه به طور رسمی مسئولیت حصر آنان را نپذیرفت و حتی احمدینژاد که برای شرکت در اجلاس سالیانه سران جهان در سپتامبر ۲۰۱۱ به نیویورک رفته بود، گفت که این دو آزاد هستند.
سبزها یک بار دیگر هم در ۲۲ خرداد ۹۰ – ژوئن ۲۰۱۱ – در سالگرد انتخابات دهم ریاست جمهوری به خیابانها آمدند، اما مانند راه پیمایی قبلی خود پر فروغ نبودند. اندک تلاشهای دیگر آنان برای حضور اعتراضی در خیابان هم با نمایش سرکوب گسترده وجه عملی نداشت.
هرچند در ماههای آخر سال، سبزها از آمادگی برای حضور دوباره خود در خیابان از طریق استفاده از فرصت انتخابات مجلس خبر دادند. انتخاباتی که سبزها و اصلاح طلبان اعلام کردهاند که در آن شرکت نمیکنند و حتی عدهای از تحریم آن هم گفتهاند.
داستان انتخابات را برای اصلاح طلبان و سبزها این محمد خاتمی بود که کلید زد.
او از نظام درخواست کرد که اگر مشارکت اصلاح طلبان را برای انتخابات آینده میخواهند باید زندانیان سیاسی را آزاد کنند، به احزاب اجازه فعالیت دهند و جلوی انتشار رسانههای آزاد و مخالف را نگیرند. شروطی که در نهایت از طرف حاکمیت مورد قبول قرار نگرفت و موجب شد تا اصلاح طلبان در شکل و شمایل گروهها و احزابی چون شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و دو حزب پیشروی مشارکت و مجاهدین انقلاب به همراه شورای راه سبز امید اعلام کنند که در انتخابات مجلس شرکت نخواهند کرد. امری که البته با یک بیانیه سیاسی از درون زندان و امضای ۳۹ زندانی سیاسی همراه شد که آنها هم گفتند در انتخابات شرکت نمیکنند.
سمفونی رقابت
مثلت احمدینژاد – نظام – سبزها، ماههای آخر سال ۲۰۱۱ میلادی را با تبلیغات آشکار و پنهان برای انتخابات آینده مجلس به پایان بردند. انتخاباتی که هر یک از این سه گروه نقشهای خاصی را برای خود تعریف میکنند.
احمدینژاد میخواهد با ایفای نقشی برجسته در مجلس و در اختیار گرفتن این نهاد قانون گذاری، خود را از گردابی که از فروردین ۹۰ با آن رو به رو شده است موقتاً خارج کند، کلیت نظام را به چالش بطلبد و در عین حال برای انتخابات ریاست جمهوری آینده و جانشینی فردی از حواریون دسته اول خود آماده شود. فردی که در مورد ایده آل احمدینژاد، رئیس دفتر اسفندیار رحیم مشائی و یا شاید مشاور عالی مجتبی هاشمی ثمره است.
تنها در این صورت است که احمدینژاد و اطرافیانش میتوانند در آینده ایران کماکان داری نقش باشند، در غیر اینصورت و پیروزی هر یک از رقیبان متصور احمدینژاد حتی درون جناح اصول گرا، احمدینژاد و یارانش بسیار ضربه پذیرتر از آن هستند که بدون در اختیار داشتن قوای اجرایی یا قانون گذاری تاب تحمل فشار اصول گرایان را داشته باشند که امروز بیشتر از هر روز دیگر منتظر ضربه نهایی به وی هستند.
نظام در شکل و شمایل اصول گرایی سنتی یا حتی افراد وفادار به آیت الله خامنهای درون گروههای تازه به دوران رسیده نظامی – امنیتی، مجلس را برای جلوگیری از پیروزیهای احتمالی طرفداران احمدینژاد میخواهد. آنها برای مجلس اگرچه نقشهای پیشین را قائل نیستند، اما از تکرار هرگونه تجربهای مشابه مجلس ششم که در آن اصلاح طلبان مقهور قدت نبودند نگرانند.
و در نهایت سبزها برای اثبات خود به این انتخابات احتیاج دارند. سبزها اگرچه گفتهاند که در انتخابات شرکت نمیکنند اما برای آنان این انتخابات به دلیل نقش فعالانهای که میتوانند ایفا کنند اهمیت دارد.
تبلیغات انتخاباتی فرصتی به سبزها میدهد تا آنها بتوانند دوباره طرفدارانشان را این بار در اعتراض به انتخابات به خیابان آورند، ابزار فشار از پایین را فعال کنند و این بار با دست پر به چانه زنی نهایی بپردارند.
سمفونی رقابت در جمهوری اسلامی برای اولین بار پس از مجلس اول، دوباره در انتخابات مجلس نهم شورای اسلامی تکرار میشود. با این تفاوت که اگر انتخابات مجلس اول، انتخابات تحکیم نظام بود، انتخابات مجلس نهم را هر یک از این سه راس قدرت برای منظور خاص خود تعبیر میکنند.
احمدینژاد امتیاز میخواهد، نظام برای تثبیت به بازیابی مشروعیت در پیروزی افراد وفادار احتیاج دارد و سبزها به امید اثبات دوباره خود با تئوری فشار از پایین، چانه زنی در بالا هستند.