آرش غفوری میگوید هرکس که در حمایت رهبری جمهوری اسلامی از جبهه پایداری کمترین تردیدی داشته باشد، جمهوری اسلامی را در مدیریت بیست و دو ساله پس از درگذشت آیت الله خمینی در سال ۶۸ نشناخته است.
مدیریتی را که در آشکاترین وجه خود میتوان به آن عنوان «مدیریت تکرار» داد. تکرار حوادث انقلابی، نه یک بار که بارها و بارها. آیت الله خامنهای در حالی انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ را برای متشکل کردن اصول گرایان به ناطق نوری – رئیس بازرسی رهبری – سپرده بود که از محمود احمدینژاد حمایت میکرد تا بازتولید کننده انقلابیگری سالهای ۵۷ و ۵۸ البته در شکل تراژیک آن باشد.
اصول گرایان که انتخابات ۸۴ را مفتضحانه باختند، تازه بعد از انتخابات بود که شاخکهای کندذهنشان به جنب و جوش افتاد که یک و نیم میلیون رای لاریجانی برای آنکه کلیدهای ساختمان پاستور را به جریان اصول گرایی سنتی بسپرد بسیار کمتر از آن چیزی است که یک رئیس جمهور به آن احتیاج دارد.
اصول گرایان در آن انتخابات در عین اینکه ریاست جمهوری را از دست رفته میدیدند، هدایت اصول گرایی را هم در شکل تقلبی آن و البته ناگزیر به کسی سپردند که چهار سال بعد، همین رئیس معنوی اصول گرایان ۸۴، یعنی ناطق نوری را در مناظرههای انتخاباتی به دزدی متهم میکرد و اصلیترین تشکل آنان را در شکل و شمایل جریان موتلفه نه تنها به اتاق ریاست جمهوری راه نمیداد، آنها را پشت در محل کارش، ساعتها و ساعتها معطل مینمود تا حتی داد حبیب الله عسگراولادی، بزرگ موتلفهایها، در آید که در زمان خاتمی اصلاح طلب، مرتب با رئیس جمهور جلسه داشتند، اما احمدینژاد که در ظاهر اصول گراست آنها را به حضور نمیپذیرد و درخواستهای دیدارشان را بیپاسخ میگذارد.
همین دوگانه اصول گرایی – احمدی نژادی اما، این بار و در انتخابات مجلس نهم، دوباره گریبان گیر اصول گرایان سنتی شده است. درحالیکه رهبری عالی نظام پیش از این از ارائه تک فهرست اصول گرایی برای انتخابات مجلس حمایت کرده و از آیت الله مهدوی کنی خواسته بود تا هدایت جریان واحد اصول گرایی را برعهده بگیرد؛ اما پس از جدایی جبهه پایداری از اصول گرایان سنتی نه تنها کلامی در نقد جبهه پایداری بیان نکرد، بلکه حتی به حمایت از آنان هم پرداخت.
آقای خامنهای بزرگانشان را فرا خواند، از مرزبندی ابتدایی آنان با آنچه که جریان فتنه نامیده میشود تقدیر کرد و از آنها خواست تا جریان اصیل انقلاب اسلامی را نمایندگی کنند. با این حال گرای اصلی را زمانی داد که حداد عادل اجازه یافت در جلسه اعلام موجودیت جبهه پایداری به عنوان مهمان و مدعو حضور پیدا کند و حتی سخن بگوید. حداد عادل، پدر عروس رهبری در ادامه به فهرست جبهه پایداری راه یافت تا نمایندگی آیت الله خامنهای را در این فهرست برعهده بگیرد، همانگونه که مرتضی آقا تهرانی، نماینده ویژه مصباح یزدی در همین فهرست است و مصباح یزدی هم بیشتر از هر روحانی دیگری پس از سال ۶۸ مورد تقدیر آیت الله خامنهای قرار گرفته و حتی از سوی ایشان به عنوان «مطهری زمان» نامیده شده است.
واکنش اصول گرایان سنتی به جدایی جبهه پایداری هم در نوع خود جالب بود. آنها که از سوی اعضای تندروی جبهه پایداری به بیبصیرتی متهم میشدند، بارها و بارها تلاش کردند تا اعضای این جبهه را به فهرست اصول گرایان برگردانند و در این همه اصرار، تا حد عجز و لابه هم پیش رفتند، برای آنان دو صندلی خالی در کمیته اصلی موسوم به ۷+۸ در نظر گرفتند و وعده وعید دادند که بازگشت آنان با آغوش باز اصول گرایان سنتی و محافظه کاران قدیمی رو به رو خواهد شد.
پاسخ جبهه پایداری اما، ارائه جزوهای تحت عنوان «استقامت در منطقه ممنوعه» بود که در آن سنتیها را نه تنها در شکل لاریجانی و باهنر که حتی در شمایل آیت الله مهدوی کنی، رئیس جامعه روحانیت مبارز و رئیس مجلس خبرگان رهبری مورد انتقاد قرار دادند و در اصلیترین جریانهای رسانهای خود، سایت رجانیوز و هفته نامه ۹ دی متعلق به طلبهای به نام حمید رسایی، سنتیها را بارها و بارها تحقیر نمودند که از خط انقلاب خارج شدهاند. آنها خود را رویشهای جدید انقلاب میخواندند تا مرزبندیشان را با اصلاح طلبان که اینک ریزشهای انقلاب نامیده میشوند مشخص کنند و همچنین بر بیبصیرتی سنتیهایی چون لاریجانی و باهنر، طبل تکرار بزنند.
جبهه پایداری البته عقبه حامی، نه درون جریانهای اصیل انقلاب و نه حتی در میان توده مردم ندارد. جبهه پایداری اگرچه میکوشد خود را وارث «گفتمان سه تیر ۱۳۸۴» که با پیروزی محمود احمدینژاد همراه بود معرفی کند، اما خودش هم میداند که اولاً «سه تیر» صاحب دارد و احمدینژاد هنوز رئیس جمهور است و در ثانی، «سه تیر» نه تنها گفتمان انقلاب نبود، بلکه واکنشی به الیگارشی انقلاب بود که در چهره هاشمی رفسنجانی بازتولید شد. انتخاباتی که هر کسی غیر از احمدینژاد را هم رو در روی هاشمی قرار میداد، وی را رئیس جمهوری میکرد.
جبهه پایداری در عین حال اعتبار منبع احمدینژاد در سال ۸۴ را هم ندارد. اعتبار منبعی که در پی یک تبلیعات وسیع دو ساله به نام شهردار تهران، محمود احمدینژاد، رقم میخورد تا جاده صاف کن حضور اصول گرایان سنتی – علی لاریجانی – در دفتر رئیس جمهوری و خیابان پاستور تهران باشد. احمدینژاد اما از تمام اصول گرایان زرنگتر بود که نان اصول گرایی را خورد اما نمکدان آنان را شکست و پس از پیروزی در انتخابات، آنها را در حد ابزارکهای تبلیغاتی خود در مجلس مورد سواستفاده قرار دارد. جالب هم اینجاست که او هم در همان آخرین ماههای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری ۸۴، نه تنها قیمومیت اصول گرایان سنتی را نپذیرفت، حتی از حضور در جلسات کاندیداهایی که قرار بود به نام اصول گرایان در انتخابات شرکت کنند هم سر باز زد؛ دقیقاً همین کاری که جریان پایداری با حاملان اندیشه امروزین اصول گرایان میکند.
با اینحال مشکل جبهه پایداری اینجاست که بیشتر از آنکه جریان یا به قول خودشان گفتمان باشند، بزرگنمایی شدهاند. بزرگنمایی شدهاند تا امتداد رای احمدینژاد باشند که نیستند. جریانی با سابقهای سه، چهار ماهه اگر قرار باشد در انتخابات پیروز شود، بیشتر از آنکه متکی به رای مردم باشد، مستظهر به پشتیبانی جریان قدرت و رایهای سازمان یافته است که جبهه پایداری دقیقاً همین را نشانه رفته است. آنها این را میدانند که انتخابات مجلس در سال ۹۰ را شبیه سازی انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ میکنند.
همان که سخنگوی آنان و کاندیدای احتمالیشان برای انتخابات ریاست جمهوری آینده، بازتولید انتخابات سال ۸۴ ریاست جمهوری و همچنین برنامههای پس از انتخاباتی این تشکل نوظهور و تندرو مینامد. همانطور که قبلاً هم گفتم در انتخابات سال ۸۴ هم احمدینژاد به رای الیگارشی اصول گرایی آن روز تمکین نکرد. او هم در عین حال ریاست جمهوری را در تلفیقی از رایی که خود بدست آورد و رایی که جریانهای متشکل درون حاکمیت به نام وی در دور اول انتخابات در صندوق ریختند صاحب شد.
یک نکته ظریف دیگر از این شبیه سازی انتخاباتی وجود دارد و آن هم سرمقالهای از حسین شریعتمداری است که اصول گرایان سال ۸۴ را اعم از لاریجانی، احمدینژاد، قالیباف و محسن رضایی – تا شب قبل از انتخابات – به ائتلاف فرا میخواند و از شکست جدایی طلبانه بر حذر میداشت. همین که در انتخابات مجلس امسال هم، البته کمی زودتر در سرمقالههای کیهانی خود منتشر میکند. هرچند او هم چندان به آنچه که میگوید باور ندارد که رای انتخاباتی اصول گرایان در این جدایی جبهه پایداری از جریان واحد اصول گرایی، به سود اصلاح طلبان رقم خواهند خورد که اساساً اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم حضور و ظهور بارزی ندارند.
شریعتمداری البته از آنچه که جریان انحرافی و منسوبان به احمدینژاد خوانده میشوند هراسان است و خوب میداند که رقابت امسال، رقابت رایهای متشکل – و شاید تقلبهای متحمل – بین جریان انحرافی و جبهه پایداری خواهد بود که همبستریشان پیش از سال ۸۸، کودک نامشروع انتخابات ۸۸ را به دنیا آورده است؛ امروز اما از هم جدا شدهاند – لااقل در ظاهر – و هر دو گروه و حامیان پیدا و پنهانشان پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ مار خوردند و افعی شدند و هر دو برای یکدیگر خط و نشان مجلس و رئیس آینده آن را میکشند.
در این میان بازنده بازی، جبهه واحد اصول گرایی است که مهدوی کنی را به سمت ناطق نوری هل میدهد تا پیرمرد را که پس از سالها دوباره با هزار اصرار و تمنا به صحنه اصلی سیاست در ایران بازگشته است، از این بازی سیاسی و شکست محتمل، مایوس و سرخورده کند. برای آیت الله البته آن روز چندان دور نیست که پس از ناطق نوری که شاهد شکست اصول گرایی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ بود، بازنده انتخابات مجلس ۹۰ باشد و آن روز چندان دور نیست که جبهه پایداری به نام صرف رهبری، یک بار دیگر اثبات گر بازیگر اصلی در هر انتخاباتی درون نظام جمهوری اسلامی باشد.