سجاد صاحبان زند، روزنامهنگار حوزه ادبیات و شاعر، در یادداشتی درباره احمدرضا احمدی و شعرهایش در این باره مینویسد که چرا شعرهای او مانند فروغ و شاملو مورد توجه عمومی قرار نگرفت.
احمد رضا احمدی از شاعرانی است که هرچند از دل شاعران منتسب به دهه چهل برخاسته، اما راهی متفاوت با ایشان را برگزیده و ادامه داده است. او از نسلی است که به سینما عشق میورزیدند، نسلی که منوچهر آتشی و محمدعلی سپانلو را در خود دارد و همواره با سینماگران محشور بودهاند.
هرچند این دو در فیلمی از ناصر تقوایی بازی کردند، اما احمدی شاعر ماند تا در فیلمی از مهرجویی مسافر پرده نقرهیی باشد، فیلمی که با او روحیه او سازگارتر بود. با این همه شاعر نوستالژیک معاصر، یارگرمابه و گلستان مسعود کیمیایی شد، کسی که خود شعر میگوید و مجموعهاش را هم چندی پیش به دست چاپ سپرد، هرچند هیچ شباهتی با دوست شاعرش، احمدی، ندارد.
شاعری که هم برای کودکان مینویسد و هم معصومیتی کودکانه در شعرهایش موج میزند، شبیه هیچکدام از اینهایی نیست که نامشان رفت. او سبکی را بنا گذاشت که از آن با عنوان "موج نو" شعر معاصر ایران یاد میکنند، سبکی که با مجموعه شعری از او شروع شد و کسی نتوانست آنرا به خوبی موسساش ادامه دهد.
"موج نو"ی احمدی از قضا با موج نوی سینمای فرانسه همزمان و همخوان بود. یعنی علاوه بر نزدیکیهای زمانی، نزدیکیهای محتوایی هم داشت. اگر در آنجا ژان لوک گدار و فرانسوا تروفو با نشریهای به نام کایهدو سینما و تئوریپردازی را آغازیدند، در اینجا نیز در مجلهای به اسم طرفه، هرچند مهجورتر، که احمدی و بیژن الهی منتشرش میکردند، نطفههای اول موج نو شعری شکل گرفت.
اگر در آنجا، گدار سنت سینمایی ژان رنوار را قبول نداشت و میخواست بدون فیلمنامه و فارق از ساختارها فیلم بسازد، در اینجا هم احمدی و الهی به شعر ناب فکر میکردند. آنها همان وزن نیمبند نیمایی و موسیقی درونی شعر سپید شاملویی را هم سدی میدانستند بر بیان احساساتشان. او با انتشار کتابِ شعری به نامِ "طرح" خود را پیشرو در این جریان معرفی کرد. "موج نوییها" به طور کلی خواهان شعر ناب بودند. یعنی شعری بیواسطه که در خدمت هیچ چیز دیگری جز شعر نیست. هیچ پایبندییی به قالب در این نوع شعر وجود ندارد اصولا این شعر "ساختمند" نیست.
شعر احمدرضا احمدی اما با همه زیباییهای درونیاش هرگز مانند شاملو ، فروغ و سهراب مطرح نشد و این از آن رو نبود که شعر او از نظرزیباییشناسی یا ارزشهای شاعرانه چیزی کم داشت. شعر او ساده مینمود و این سبب میشد تا هر تازه از راهرسیدهای هوس کند که تجربهای مشابه داشته باشد. این تجربههای به ظاهر مشابه سبب شد تا حجمی از آثار منتشر شوند و این انبوهی و هیاهو، زیبایی شعر احمدی را اندکی در سایه قرار داد.
از دیگر سو، در جامعه سیاستزده امروز، بسیاری از شعر انتظار شعار دارند و احمدی شاعری بود خزیده در تنهایی و انزوای خویش. او نه میخواست و نه میتوانست شعرهایی با بنمایههای سیاسی بگوید. در نتیجه طیفی بزرگ از مخاطبان شعر معاصر را همراه نداشت. اساسا احمدی را نمیتوان شاعری دانست که حرفههای اسطورهای و بزرگ میزند. او نه مثل شاملو شعرهایی میگفت که مفاهیم سیاسی داشته باشد و نه مثل فروغ و سهراب، نگاهی اسطورهای به زندگی داشت. سنتیها هم که به طور کلی همراه قافله نبودند. همه اینها سبب شد تا احمدرضا احمدی، در طول این سالها به آرامی حرکت کند و مخاطب خود را داشته باشد، مخاطبانی که موجهای سینوسی دامنهداری نداشتند.
شعر احمدرضا احمدی با اینکه دقیقا شبیه هیچکدام از شاعران متاخرش نیست، اما نزدیکیهای به آنها دارد. او که علاقه زیادی به شعر فروغ داشت، بیپروایی و بیان عاشقانهاش را به نوعی از او وام گرفته است. اما جنسی از احساس که احمدی در شعرهای رعایت میکند، چیزی است یکسره جدا از فروغ. تصویر سازی و بیان کلماتش نزدیکی زیادی با سهراب دارد. احمدی علاقهاش به شعر این شاعر را نیز هرگز پنهان نکرده است. او نیز همچون سهراب، زاده کویر است و از این نظر نیز شعرشان به هم بیشباهت نیست. صدای بم و نوستالژیک احمدی که شعرهای سهراب را خوانده، مهر شهادتی دیگر بر این ادعاست. با این همه، او قرائت خود را دارد از شعر، قرائتی که گاه حتی با بیان استعاری سهراب نیز غریبه است.
شعر احمدی حتا گاه به نوشتههای شاملو پهلو میزند، به ویژه آنجا که هر دو به بیان شخصی میپردازند و از حسهای درونیشان میگویند. اگر شاملو این حسها را در لفافهای از موسیقی کلام و واژهآرایی میگذارد، احمدی آنها را به شکلی ساده بیان میکند و اتفاقا همین شاخصه است که خود سبب پیدایی جریانهای شعری بعد از اوست. شعرهای او به گونهای نوشته شدهاند که انگار مخاطبی فرضی پیش رویش است. انگار دارد با کسی حرف میزند و همین است که میتواند زاینده "شعر گفتار" در دهه 1370 باشد، شعری که سیدعلی صالحی در راساش قرار دارد. اینکه موج نوی احمدی را سبب پیدایی "شعر گفتار" میدانیم، نمیتواند دلیلی بر مقلد بودن این دومی داشته باشد که استمرار و فرایند زمانی شعر، این یکی را پدید آورده است و ضرورتهایی که جامعه معاصر داشته است. این نه از اصالت "موج نو" کم میکند و نه از تازگی "شعر گفتار". نکته را باید در شعر احمدی در جامعه شعری ایران جستجو کرد.
شعرهای احمدرضا احمدی نجیباند و بیادعا. او سادهترین و بیواسطهترین کلمات را برای بیان احساساتش انتخاب میکند و از همین رو با دشواریهایی روبروست که انگار تنها خودش از پساش بر میآید. وقتی قرار است شما با کلماتی که برای همگان مفهوم است بنویسی، دایره واژگانی معدودی خواهی داشت. یعنی به جای آنکه بتوانی با استفاده کلماتی که متعارفند و هممعنی و در عین حال بسامد معنایی خود را دارند، ناگزیری که از کلماتی آشنا استفاده کنی. و این یکی از دشواریهای ساده نویسی است. تو باید کلماتی دستمالی شده و غیر شاعرانه را لباسی نو بر تن کنی و هنر شاعر نوستالژیک ما دقیقا همین است. همین توانایی است که احمدی را قادر میکند تا بتواند برای کودکان و نوجوانان هم بنویسد. او شاعری است دشوارترین کار را برگزیده است:" ساده نویسی."