نسخه آرشیو شده
سیمین بهبهانی؛ خانم شاعر

منازعه بر سر میراث سیمین دانشور
مراسم خاکسپاری سیمین دانشور، عکس از همشهری
از میان متن

  • سیمین دانشور و جلال آل احمد نخستین نویسندگانی نبودند که بر سر میراث‌شان دعوا در گرفته است. به نوشته هفته‌نامه آسمان، اختلاف سر میراث نویسندگان و هنرمندان در ایران، ظاهرا از وقتی شروع شده که بازماندگان آنها به این مساله پی برده‌اند که آنچه از درگذشتگان باقی مانده اهمیت دارد و می‌تواند برای بازماندگان یک شان و منزلت اجتماعی ایجاد کند. این شان و منزلت، که به واسطه‌ میراث‌داری آنچه از نویسنده و هنرمند باقی مانده، آن‌ اندازه مهم تلقی می‌شود که در مواردی حتی تبدیل به شغل اول شده است
مردمک
سه‌شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۱ | کد خبر: 76173

هجدهم اسفندماه سال ۹۰، سیمین دانشور، نویسنده و مترجم و همسر جلال آل احمد درگذشت. در پی مرگ او خانه و آثار این زوج ادبی محل مناقشه وارثان شده است.

مجادله میان وارث خانه‌ای که از سیمین دانشور و جلال آل احمد به یادگار مانده و در یک سال گذشته جاروجنجال به پا کرده در هفته‌نامه آسمان بررسی شده است.

از سیمین دانشور و جلال آل احمدی که بچه‌دار نمی شدند، خانه‌ای به مساحت چهارصد و بیست‌متر و مربع باقی مانده است. این خانه پیش از مرگ جلال آل احمد به خانم دانشور واگذار شده بود.

گفته شده که در زمان حیات سیمین دانشور، موافقت کرده بود که این خانه پس از در گذشت وی زیر نظر میراث فرهنگی قرار بگیرد. پس از این توافق از طرف سازمان میراث فرهنگی آمدند و از همه‌ ساختمان، اندرونی و بیرونی  عکس گرفتند و در سازمان میراث فرهنگی ثبت شد.  قرار بوده که بعد از مرگ سیمین دانشور خانه را سازمان میراث فرهنگ از وراث بخرد و به خواست خانم دانشور بنیاد‌ی به نام نیما یوشیج، جلال آل‌احمد  و سیمین دانشور راه‌اندازی شود.

بر اساس گزارش سازمان میراث فرهنگی خانه‌ سیمین‌ دانشور و جلال‌ آل‌احمد در زمان حیات خانم دانشور به تاریخ بیست و چهارم اسفندماه یک‌هزار و سیصد و هشتاد و سه  به شماره‌ ۱۱۴۶۶ در فهرست آثار ملی ثبت شده است.

اما پس از مرگ خانم دانشور دختر‌خوانده و دختر خواهرش لیلی ریاحی از وصیت‌نامه‌ای صحبت کرده که در در تاریخ هفتم مردادماه ۱۳۸۵ به او داده شده است. سیمین دانشور در  این وصیت‌نامه آورده که «لیلی ریاحی فرزند احمد ـ دارای شناسنامه شماره ۷۶۸ صادره از اصفهان حوزه یک متولد سال ۱۳۲۷ را وصی خود قرار می‌دهم که پس از مرگم ترتیب قرارداد کتاب‌ها و ترجمه‌هایم و ترجمه‌های خارج از کشورم را به عهده بگیرد، و در عوض ثلث از کل اموالم را دریافت دارد.»

در ادامه‌ این وصیت‌نامه به شرح کتاب‌های تالیفی و ترجمه‌اش و معرفی ناشران می‌پردازد و می‌گوید «خانم ریاحی می‌تواند به اتکای این وصیت‌نامه قرارداد با ناشرانم را لغو یا تمدید نماید و وجوه حاصله از فروش کتاب‌ها را دریافت دارد.»

سیمین دانشور در پایان نوشته که «لیلی خانم وصی من طبق این وصیت‌نامه و اختیاردار چاپ آثارم می‌تواند با وراث دیگر ثلث اثاث خانه و لباس‌هایم را مالک شود.»

اما تابستان گذشته خواهر سیمین دانشور به طور جدی به این وصیت‌نامه معترض شد و گفت: «‌با گذشت شش ماه از درگذشت سیمین دانشور من به عنوان خواهرش هرگز دلم نمی‌آید که عنوان وارث و یا انحصار وراثت را بر زبان بیاورم و این نوع اظهارنظرها برای من ناراحت‌کننده است. من نزدیک به سه ماه است که در منزل خواهرم زندگی می‌کنم و متاسفانه این منزل هم در حال تخریب است. از فردا تصمیم دارم که به کمک همسرم در آن تعمیراتی انجام دهیم تا حداقل سقف این خانه بر روی سرمان خراب نشود. وقتی میان من و خواهرم وراثت شیر به شیر (هم‌خونی) وجود دارد، به نظرم صحبت کردن از دیگر وراث اشتباه است و کسی حق ندارد در این زمینه صحبت کند. من تنها خواهر بر جای مانده از شش خواهر و بردار سیمین هستم و وجود هر ورثه دیگری را نیز تکذیب می‌‌کنم. من و همسرم در تمام سال‌های گذشته برای حفظ و نگهداری این خانه سنگ تمام گذاشته‌ایم و چند وقتی نیز هست که انحصار وراثت خانه را به نام خودم گرفته‌ام. دلم می‌خواهد هرچه زودتر خانه و آن‌چه در آن هست، هر چه سریع‌تر به بنیادی ادبی ـ هنری برای استفاده هنرمندان بدل شود.»

تصویر وصیتنامه سیمین دانشور، عکس از ایسنا

ویکتوریا دانشور گفت سیمین دانشور وصیت‌نامه‌ای دیگری دارد که همه‌ وصیت‌نامه‌های پیش از آن را فسخ می‌کند. او گفت: «وصیت‌نامه‌هایی که سیمین نوشته رسمی نبوده و اگر می‌خواسته واقعا چیزی را به کسی بدهد، باید به محضر می‌رفته، به هرحال ما وصیت‌نامه‌ای از او داریم که تمام وصیت‌نامه‌های قبلی‌اش را فسخ کرده است.»

پس از تشکیک خواهر سیمین دانشور در صحت وصیت‌نامه ارائه شده از سوی لیلی ریاحی موضوع توسط کارشناس خط دادگستری بررسی و صحت وصیت‌نامه مورد تایید قرار گرفت.

با این حال ویکتوریا دانشور به سکوت لیلی ریاحی معترض است. او می‌گوید: «‌نمی‌دانم چرا لیلی ریاحی خودش حرف نمی‌زند و همواره [علی] خلاقی (همسر لیلی ریاحی) به جای او حرف می‌زند. در حالی‌که در دادگاه هم او همراه با وکیلش - شاپور منوچهری - آمد، حتی در دادگاه به خلاقی گفتند او حرف نزند. لیلی دختر خواهر من است و اگر قرار باشد صحت اصالت وصیت‌نامه تأیید شود و یک‌سوم اموال خواهرم به او تعلق بگیرد، ما با این قضیه مشکلی نداریم و او به حقش خواهد رسید. اما باید با نهایت احترام و انصاف حرف زد و با شلوغ کردن نباید آبروی خواهر من برده شود.»

اما دعوا بر سر ارثیه خانم دانشور هنوز تمام نشده و در کنار آن جدالی بر سر حق انتشار آثار او ادامه دارد. دعوای غلامرضا امامی که مدعی است دستخطی از خانم دانشور دارد که مسئولیت بازنشر میراث نوشتاری نایاب خود را در زمان حیاتش با امضای سندی به وی داده و علی جواهری مدیر انتشارات مجید در حالی کتاب طوطی‌نامه را منتشر کرده که این کتاب که ترجمه مشترکی از سیمین دانشور و جلال آل احمد از یک متن هندی است پیش‌تر از سوی نشر علم و به کوشش غلامرضا امامی منتشر شده بود.

سیمین دانشور و جلال آل احمد نخستین نویسندگانی نبودند که بر سر میراث‌شان دعوا در گرفته است. به نوشته هفته‌نامه آسمان، اختلاف سر میراث نویسندگان و هنرمندان در ایران، ظاهرا از وقتی شروع شده که بازماندگان آنها به این مساله پی برده‌اند که آنچه از درگذشتگان باقی مانده اهمیت دارد و می‌تواند برای بازماندگان شان و منزلت اجتماعی ایجاد کند. این شان و منزلت، که به واسطه‌ میراث‌داری آنچه از نویسنده و هنرمند باقی مانده، آن‌ اندازه مهم تلقی می‌شود که در مواردی حتی تبدیل به شغل اول شده است.

دست‌کم در دو دهه‌ قبل به اندازه‌ سال‌های اخیر، راه‌اندازی بنیاد یا یک خانه‌ دائمی به نام نویسندگان و شاعران رایج نبود. صادق هدایت وقتی درگذشت بازماندگانش نهایت کاری که کردند تلاش برای انتشار کتاب‌های او بود.

مشهورترین این نوع دعواها، جدال فرزندان و همسر احمد شاملو بر سر میراث این شاعر بود. پرونده قضایی اموال شاملو در یک دهه گذشته هربار به بهانه‌ای سوژه خبرنگاران شده است.

پیش از او، مساله میراث نیما یوشیج هم بی‌حاشیه نبود. نیما یوشیج وقتی درگذشت بالای ۶۰ سال داشت. مرگ‌اش ناگهانی نبود و قبل از آن فرصت کرده بود که وصیت‌نامه‌ای تنظیم کند و بنویسد: «بعد از من هیچ‌کس حق دست زدن به آثار مرا ندارد به جز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند. ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی و آل احمد با او باشند. به شرطی که هر دو با هم باشند، ولی هیچ‌یک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده‌اند در کار نباشند... اگر شرعا می‌توانیم قیم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیم است. ولو این که او شعر مرا دوست نداشته باشد.»

اما میراث نیما یوشیج بعد از مرگ‌اش دچار سرنوشت متفاوتی شد. شراگیم یوشیج وقتی پدرش از دنیا رفت ۱۶ سال داشت. با این حال او سال‌ها بعد وقتی یادداشت‌های روزانه‌ پدرش را منتشر کرد درباره‌ برخورد معین و آل‌احمد و جنتی عطایی با میراث پدرش بسیار نوشت.

شاید صادق چوبک با وصیتی که کرد خیال آیندگان را آسوده کرد. او چیزی از خود باقی نگذاشت وصیت کرد که جنازه‌اش را بعد از مرگ بسوزانند و نوشته‌هایش را هم نابود کنند. هر دو با کمال دقت و امانتداری انجام شد دو پسر از او باقی ماند یکی از چیزهایی که آنها نسبت به آن علاقه‌ای ندارند ادبیات است. از طرف دیگر عواید مالی داستان‌های چوبک هم آن اندازه چشم‌گیر نیست که وارثان دل به آنها ببندند.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی