جنبش زنان با وجود همه تلاش خود در طرح مشکلات ساختاری پیش روی زنان ایران، اکنون پس از یک دوره فعالیت گسترده تا حدی تضعیف شده است و بررسی علل این ضعف ضروی به نظر میرسد.
در سایه گشایش فضای سیاسی سالهای 84-1376 و به موازات تحولات سریع اجتماعی در جامعه ایران و افزایش سطح آگاهی زنان، جنبش زنان ایران توانسته در این سال چند فعالیت قابل توجه و تحسین برانگیز را ساماندهی کند و حضور خود را به عنوان یک جریان تحولخواه مطرح نماید.
جنبش زنان تاکنون فعالیتهای گستردهای با هدف ارتقای موقعیت حقوقی زنان و بهبود شرایط اجتماعی آنها در جامعه ایران انجام داده است.
به موازات این فعالیتها، حرکت زنان با محدودیتهای جدی و برخورد سرکوبگرانهای مواجه بوده و در واقع با بستهتر شدن فضای سیاسی برای همه جریانهای تحولخواه، کلیت این جریان نیز اکنون وارد دوران سختی از تجربه فعالیت خود شده است.
این درحالی است که این جنبش بهطورکلی سعی کرده تا با اتخاذ یک خط مشی مسالمتآمیز، وضعیت زنان را در درون خانواده و جامعه ارتقا بخشیده و به نوعی در زمینه محدودیتهایی که زنان در سطوح مختلف با آن مواجه هستند، آگاهی بخشی کند.
جنبش زنان در این زمینه موفقیتهایی نیز داشته و از جمله توانسته نگاه جدیتری را متوجه مشکلات ساختاری پیش روی زنان سازد.
«کمپین یک میلیون امضا» از جمله فعالیتهایی چشمگیر این جنبش اجتماعی است که زنان آن را سامان دادن و توانستند توجه گسترده رسانهها را نیز به خود جلب کنند.
با وجود این، پس از یک دوره فعالیت گسترده، حرکتی که جنبش زنان ایران را نمایندگی میکرد به نوعی در محاق فرو رفته و اکنون عمده تجلی آن به چندین وبلاگ و وبسایت مرتبط با حقوق زنان محدود شده است.
اما به نظر نمیرسد که سرکوب سیاسی تنها دلیل تحلیل رفتن این جریان و از دست دادن شور و شوق نخستین در میان فعالان آن باشد.
نگاهی گذرا به تحولات و برخی رویدادهای مرتبط با جنبش زنان در دو سه سال گذشته به سادگی نشان میدهد که نوعی چندپارهگی نظری کل جریان را تحت تاثیر قرار داده و عملا قدرت آن را برای بسیج پایگاه اجتماعی مورد ادعایش تضعیف کرده است.
در این زمینه چند نکته قابل یادآوری است:
به طور کلی و با اندکی اغماض، میتوان گفت جریان فعلی که جنبش زنان را نمایندگی میکند، آینه تمام نمای یک جریان سکولار است.
برخی مطالبات اصلی مطرح شده از سوی این جریان و چگونگی رویکرد و تعامل آن با مشکلات زنان، صراحتا بازتابنده این موضوع است.
از نظر رویکردی، فعالان این جریان کمتر سعی کردهاند با رجوع به مکانیسمهای درون دینی در صدد رفع محدودیتهایی باشند که از لحاظ حقوقی به زنان تحمیل شده است.
بیگانگی با این امر در رویکرد فعالان این حرکت مشهود بوده و حتی در موارد قابل توجهی آنها به هیچ وجه سعی در پنهان داشتن ضدیت خود با عنصر مذهب و نقش اجتماعی آن نداشتهاند.
عدم تلاش برای رجوع به ساز و کارهای درون دینی و فقهی موجود برای ایجاد تغییر، باعث افزایش آسیب پذیری این جریان در سطوح اجتماعی و سیاسی بوده است.
همچنین برخی از فعالان این جریان بدون توجه به ظرفیت پیرامونی، به طرح کودکانه مطالبات فمینیستی در زمینه آزادیهای اجتماعی و جنسی در ایران پرداخته و تماما نقش اجتماعی دین را زیر سوال بردهاند.
بدون اغراق این مساله منجر به واکنش اقشار مذهبی جامعه شده است و در عمل این جنبش با اتخاذ چنین رویکردی باعث شده تا یک گام از بخش عظیمی از گروه هدف خود فاصله بگیرد.
همچنین این رویکرد باعث شده تا هزینههای سیاسی برای ادامه فعالیت این جریان افزایش یافته و به همه مطالبات آن به ناروا انگ ضد مذهب زده شود.
این رویکرد، البته در باور غیردینی بخش مهمی از نیروهای فعال و گردانندگان جنبش زنان ریشه دارد دارد و از سوی دیگر از یک خلا و ضعف نظری ناشی میشود که تلاش نکرده است با رجوع به متون موجود دینی، از مکانیسمهای قابل دفاع و پویای آن برای پیشبرد اهداف خود بهرهبرداری کند.