روز پنجشنبه 22 مردادماه در برخی جراید از قول آقای مصباحیزدی آمده بود: ... وقتی ریاستجمهور حكم ولیفقیه را دریافت كرد اطاعت از او همچون اطاعت از خداست. (اعتمادملی و آفتابیزد 22/5/88) جای آن بود كه جراید تمامی سخنان مصباحیزدی را انتشار میدادند تا بهتر بتوان پیرامون آن سخن گفت؛ ولی چنین ادعایی كه اطاعت از رئیسجمهور، پس از تنفیذ رهبری، اطاعت از خداوند است، جای تاملات زیادی، چه از جهت سیاسی و چه از جهت علمی دارد.
روز پنجشنبه 22 مردادماه در برخی جراید از قول آقای مصباحیزدی آمده بود: ... وقتی ریاستجمهور حكم ولیفقیه را دریافت كرد اطاعت از او همچون اطاعت از خداست. (اعتمادملی و آفتابیزد 22/5/88)
جای آن بود كه جراید تمامی سخنان مصباحیزدی را انتشار میدادند تا بهتر بتوان پیرامون آن سخن گفت؛ ولی چنین ادعایی كه اطاعت از رئیسجمهور، پس از تنفیذ رهبری، اطاعت از خداوند است، جای تاملات زیادی، چه از جهت سیاسی و چه از جهت علمی دارد.
1- علامهطباطبایی در تفسیر آیه 59 سوره نساء میگوید: اطاعت از اولیالامر واجب است؛ این وجوب قاعدتا عقلی است و نه شرعی زیرا اصل اطاعت ارشاد به حكم عقل است؛ به نظر ایشان اطلاق این آیه با سخن پیامبر(ص) مقید میشود كه فرمود: «لا طاعه المخلوق فی معصیه الخالق» یعنی اگر حاكمی در دوران زمامداری گناهی مرتكب شد، وجوب اطاعت به حرمت تبدیل میشود. از منظر اسلام بزرگترین گناه حاكمان نقض عهدی است كه هنگام بیعت، یعنی رای با مردم بستهاند. در این روزگار تشخیص این بدعهدی و نقض پیمان برعهده خبرگان جامعه و احزاب است. قاعده دموكراسی چنین است كه حاكمان پیمانشكن را با آرای مردم باید كنار گذاشت.
2- چرا آقای مصباح و همفكرانشان همواره حكومت را به خداوند وصل میكنند و از این سو آرای مردم را كه آرای جماعت است از سوی خداوند نمیدانند. به عبارت دیگر چرا همیشه از تكلیف مردم در امر اطاعت از رهبران سخن گفته میشود ولی از حق مردم در برابر حاكمان سخنی در میان نیست.
آیا حاكم دینی تكلیف اطاعت از خواستههای مردم را ندارد؟ آیا حاكم دینی در برابر مردم مسوول نیست؟ آیا اطاعت رئیسجمهور از مردم و توجه به آرای آدمیان اطاعت از خداوند نیست؟ چرا اطاعت از خداوند در امر حكومت و سیاست یكسویه است؟ اگر دست خداوند در امر حكومت در میان است این آحاد مردم هستند كه خلق خدا و نمایندگان خدایند. چرا از فرمایش امامعلی(ع) فاصله میگیریم كه فرمود: خداوند برای من به موجب اینكه حكمران شما هستم حقی بر شما قرار داده و برای شما مردم نیز بر من همان اندازه حق است كه از من بر شما. (خطبه 214) چرا سخن جاودان پیامبر(ص) در ادبیات سیاسی ما نمیدرخشد كه فرمود: «كلكم راع و كلكم مسوول؛ فالامام راع و هو مسوول...» یعنی هركدام از شما نگهبان و مسوولید. حاكمان و رهبران نگهبان و مسوول مردم هستند.
به تعبیر زیبای سعدی؛
گوسفند از برای چوپان نیست
بلكه چوپان برای خدمت اوست
البته تعبیر چوپان و گوسفند كه برگرفته از راعی و رعیت است در این روزگار معنایی ندارد. مهم این است كه اگر میان حاكم و مردم یكی برای دیگری است. این حاكمان هستند كه برای تودههای مردم میباشند و نه توده مردم برای حكمرانان، یعنی این حكومت و رهبران جامعه هستند كه همواره باید پاسخگو باشند. در هیچ جامعهای قابل تصور نیست كه ادعا شود: مردم در برابر حكومت مسوولند و حاكمان تنها در برابر خداوند؛ چون برگزیدگان خداوندند. در بخش دیگر سخن آقای مصباح چنین آمده است: «همه مردم از هر قشر و سنی كه باشند نسبت به رهبر مسوولیت دارند و باید در حد توان خود حمایت كنند.»
البته این سخن صوابی است اما چرا این مسوولیت یكسویه مطرح میشود؟ آقای مصباح نیك میداند كه مهمترین شاخصه دموكراسی و مردمسالاری همین است كه حق حاكمیت بهعنوان یك حق ذاتی و الهی از فرد گرفته و به مردم واگذار شده و در قانوناساسی جمهوریاسلامی بر این حق تصریح شده. «اصل 56» اگر مبنای آقای مصباح بر اینكه در فلسفه سیاسی شیعی فقیه نایب عام امامزمان است و معصومان منصوب خداوندند، پس فقها در ولایت منصوب خداوند؛ اعتبار علمی و شرعی ندارد، زیرا نمیتوان با یك روایت توقیعی یك اصل كلی كلامی را ثابت كرد و حق حاكمیت بر سرنوشت انسانها را از بالا به یك فرد داد. باید گفت حق حاكمیت از بالا نظری است كه در قرون وسطی بیان متكلمین مسیحی مطرح بود و این حق را در انحصار ارباب كلیسا میدانستند و آنان را برگزیدگان خداوند. باید گفت طرح مساله حق حاكمیت به شیوهای كه امثال آقای مصباح مطرح میكنند، ممكن است همان خطری را در پی داشته باشد كه در نهضت عصر روشنفكری علیه كلیساها داشت. به تعبیر شهیدمطهری: «از نظر روانشناسی مذهبی، یكی از موجبات عقبگرد مذهبی این است كه اولیای مذهب میان مذهب و یك نیاز طبیعی، تضاد برقرار كنند، مخصوصا هنگامی كه آن نیاز در سطح افكارعمومی ظاهر شود. درست در مرحلهای كه استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند كه حق حاكمیت از آن مردم است؛ كلیسا یا طرفداران كلیسا یا با اتكا به افكار كلیسا، این فكر عرضه شد كه مردم در زمینه حكومت، فقط تكلیف و وظیفه دارند نه حق. همین كافی بود كه تشنگان آزادی و دموكراسی و حكومت را بر ضد كلیسا، بلكه بر ضد دین و خدا بهطور كلی برانگیزد... در این فلسفهها مسوولیت در مقابل خداوند موجب سلب مسوولیت در مقابل مردم فرض شده است. مكلف بودن در برابر خداوند كافی دانسته شده است برای اینكه مردم هیچ حقی نداشته باشند.
«عدالت همان باشد كه حكمران انجام میدهد و ظلم برای او مفهوم و معنی نداشته باشد، به عبارت دیگر، حقالله موجب سقوط حقالناس فرض شده است...»
شهیدمطهری/سیری در نهجالبلاغه، ص 123
كاش نظریهپردازان حكومت از بالا تاریخ فلسفههای سیاسی را همانند استاد شهیدمطهری میدانستند و این تئوری محكوم را دگربار مطرح نمیكردند. اطاعت از رئیسجمهور را دركنار اطاعت از خدا گذاشتن و دستورات اجرایی را قدسی كردن و تنفیذ مقامرهبری را لاهوتی كردن، جز شكست مقدسات مذهب نتیجهای در پی ندارد، زیرا در این روش، عملا، دین همواره باید از سیاست پیروی كند كه سرانجام آن ابزاری كردن دین خواهد بود. اگر دین ابزار و توجیهگر شد و هر حركتی از ناحیه حاكمان، خدایی و شرعی تلقی گشت، آنگاه چیزی به نام اخلاق در میان نخواهد بود و پای استبداد مطلق محكمتر خواهد شد. اگر عالمان دین در ادبیات سیاسی خود بهگونهای سخن بگویند كه حاكمان را بیشتر در برابر مردم مسوول جلوه دهند، این دینیتر خواهد بود تا اینكه اطاعت از رئیسجمهور را اطاعت از خدا تلقی كنیم. نباید در كنار اعتقاد به خدا و دین، پذیرش حكومت مطلقه فرد برآید و در تئوری اسلام و فلسفه سیاسی شیعی چنین نیست. به قول شهیدمطهری:
«از نظر فلسفه اجتماعی نهتنها اعتقاد به خدا پذیرش حكومت مطلقه افراد نیست و حاكم در مقابل مردم مسوولیت دارد، بلكه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسوول میسازد و افراد را ذیحق میكند و استیفای حقوق را یك وظیفه لازم شرعی معرفی میكند... در نوشتههای خود تصریح كردهام كه... هر مقام غیر معصومی كه در وضع غیرقابل ا نتقاد قرار گیرد هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام.»
اندیشه سیاسی آیتالله مطهری، ص189
در پایان از این سوال میگذرم كه چراآقای مصباح مبنای خود را در زمان روسایجمهور پیشین به میان نیاورد و چرا در این دوران اطاعت از رئیسجمهور، اطاعت از خداوند تلقی شد؟
AGHAYA YAZDI NYAKANEMAN MYFARMAYAND CHERA AGHEL KONAD KARI KE BAZ ARAD PASHYMANI MASALAN SHOMA MARDE KHODAYD KE KHODETAN RA BARAYE MALE DONYA HAM JESM VA HAM ROH KHODATAN RA BE KHAMENEYA TALEBAN FOROKHTID MOTASEFAM VA DROD BE ROHANYONE AZADEH