این مقاله با توجه به اختلاف بین نسلها در مورد چگونگی فرزندپروری، رهنمودهایی را به منظور کاهش این اختلافات و برخوردها پیشنهاد میکند
بندرت خانواده هایی پیدا میشوند که برخوردهای گاهگاهی بین دو نسل درباره نحوه فرزندپروری نداشته باشند. گاهی این برخوردهای لفظی بین پدرو مادر جوان و پدربزرگ و مادر بزرگ آنچنان بالا میگیرد که به قهر و کدورت میانجامد. بهخصوص این برخوردهای لفظی از زمانی جدیترشده است که تحقیقات علمی بطورآشکاری آنچه را که قبلاً تصور میشد برای کودک بهتر است به چالش طلبیده اند. برای به حداقل رساندن این برخوردها که در واقع سه نسل درگیرآن میشوند چه میتوان کرد؟
1 - یکپارچگی خانوادگی را حفظ و تشویق کنید، اما محدودیتها را نیز بشناسید
کنارآمدن با پدربزرگ و مادربزرگهایی که احساس میکنند از دیدن نوههایشان محرومند (غالباً ماهی یکبار آنها را می بینند) یا برعکس بیش از حد برای دیدن یا نگهداری از نوهها زیر فشار هستند (ساعتهای طولانی مراقبت از نوه یا نوهها یا پختن غذا برای آنها) به نظر دشوارتر میرسد.
اگرپدربزرگ و مادربزرگ درنزدیکی شما زندگی میکنند، با آنها صحبت کنید و طرحی بریزید که برای همه راحت باشد. اگر آنها مایلند بخشی از مسئولیت شما در نگهداری کودکتان را برعهده گیرند، مراقب باشید که براساس تواناییهای آنها، تصمیمگیری کنید و هیچ فشاری به آنها وارد نیاورید.
اگر شما و نیز والدینتان گرفتاری زیادی در زندگی دارید، بطوری که دیدارپدربزرگ و مادربزرگ با نوهها کمتر میسر است، با آنها صحبت کنید که چگونه میتوانید این مشکل را حل کنید.
برخی ازطرحهای احتمالی میتواند اینها باشند: ساعت معینی از جمعهها یا وقت دیگری که برای همه مناسب است. مثلاً برای ناهار یا قبل یا پس از آن یکدیگر را ببینید. روز یا روزهایی در هفته به پارک بروید یا با هم برنامه دلخواه تان را از تلویزیون ببینید، یا با هم به دیدن اقوام و دوستان یا به مسافرت بروید.
با پدر و مادربزرگهایی که وقت بیشتر دارند میتوان برنامه را بهگونهای دیگر تنظیم کرد. هرگز فراموش نکنید که شما دارای فرزند هستید و این مسئولیت شماست که از فرزندتان مراقبت کنید.
2 – بپذیرید که عدم توافقهایی وجود دارد.
احتمالاً شما با والدین خود یا همسرتان روی برخی یا بسیاری ازموضوعات فرزندپروری اختلاف نظر دارید، ولی به خاطر داشته باشید که والدین کودک تصمیم نهایی را میگیرند.
برای جلوگیری از برخوردهای لفظی یا کدورت های احتمالی این موضوع را به روشنی تاکید کنید، اما به شیوهای نرم و با مهربانی.
برای والدینتان توضیح دهید که آنها در پروراندن شما خیلی خوب عمل کردهاند و شما حالا به قدر کافی مطمئن به خود هستید و احساس شایستگی میکنید که فرزندتان را خود پرورش دهید.
به آنها بگویید که شما همیشه مشتاقید تا نظرات و پیشنهادات آنها را بشنوید، اما درعین حال میخواهید ازسایر منابع مثل کتاب یا افراد متخصص نیزبهرهمند شوید. همینطور مایلید از حس غریزی خود بهعنوان مادریا پدر در پرورش فرزندتان سود جویید.
3 – انعطاف پذیر باشید.
کودکان، حتی بجههای دو یا سهساله، قادرند با قوانین مختلف در خانههای مختلف کنار بیایند. آنها خیلی زود یاد میگیرند که مثلاً در خانه مادربزرگ نمیتوانند زیاد بدوند یا جست و خیز کنند ولی در خانه خودشان می توانند. در خانه پدربزرگ میتوانند پس از شام تلویزیون تماشا کنند درحالیکه در خانه خودشان نمیتوانند.
تا آن جا که مسائل، چندان مهم نیستند، به پدرو مادربزرگها آزادی عمل بدهید. اگر آنها یکی از قوانینی که به نظر شما بسیار مهم است شکستند (مثلاً دادن آبنبات به بچه یکو نیم ساله) قبل از هر واکنشی با دقت فکر کنید. با کلامی نرم و منطقی به آنها توضیح دهید که چرا این قانون برای شما اهمیت دارد و اگر آنها آن را رعایت کنند واقعا ًشما را خشنود کردهاند.
4 – زود دلخور نشوید
بسیاری اوقات برای مادر یا پدرسخت است که اندرزهای ناخواسته درباره فرزندپروری را مودبانه گوش دهند و بپذیرند، اعم از این که از یک خانم ناشناس در اتوبوس باشد یا از مادر، پدر یا مادر شوهر.
حتی گاهی جملاتی مانند «آه، بچه نیاز به ژاکت داره.» یا «وقتی بچه گریه میکنه، تو نباید به طرفش بدوی.» میتواند باعث دلخوری شما شود و شما را عصبانی و آماده مقابله سازد. اغلب والدین جوان فکرمی کنند به نوعی غیر مستقیم به آنها گفته شده که آنها در رابطه با فرزندشان بیتوجهند یا به درستی عمل نمی کنند. به همین دلیل حاضر نیستند اندرزهای اینچنینی را جدی بگیرند و خیلی زود احساساتی میشوند.
نصیحت را بهخاطر قصد انجام آن بپذیرید. به این معنا که این اندرزی است که ازسوی فردی دلسوز دادهشدهاست و درصورتی که به نظرتان معقول میرسد از آن پند بگیرید و بقیه احساسات و مسائل حاشیهای آن را به فراموشی بسپارید.
5 – ذهنتان را برای یادگیری باز کنید
حتی اگر شیوه فرزندپروری شما با پدر و مادر شما و همسرتان کاملاً متفاوت است، به این معنا نیست که شما همواره درست عمل میکنید و نیازی به یادگیری ندارید. بنابراین همیشه به آنچه آنها میگویند با ذهنی باز گوش فرا دهید و به همان سرعتی که مخالفت خود را به آنها ابراز میکنید، موافقت خود را نیز با نظر آنها اعلان کنید.
6 – به پدربزرگ و مادر بزرگ ها آموزش دهید
30 سال پیش مکیدن شست دست از سوی کودک، نشانه یک مشکل هیجانی بود ولی امروزه یک عادت طبیعی خود آرامبخشی کودک تلقی میشود. درگذشته تصور میشد که سرماخوردگی بچه ناشی از لباس پوشیدن کم و نامناسب است. اکنون روشن شدهاست که ویروس، عامل اصلی سرماخوردگی است.
شیوههای فرزندپروری و مراقبتهای بهداشتی از زمان کودکی شما به طور قابل ملاحظهای تغییر کردهاست. تنها در صورتی والدین شما این اطلاعات را دارند که با علم روز آشنایی داشته باشند. بنابراین آنها را تشویق کنید که برنامه های مناسب رادیو را گوش کنند یا برنامه تلویزیونی مرتبط را تماشا کنند و نیز کتاب های مناسب در این زمینه را در اختیارشان قرار دهید.
7 – جویای نظرات دیگر باشید
اگر نظر پدربزرگ یا مادربزرگ باعث میشود که شما نسبت به نظر خود تردید کنید، به جستوجو بپردازید و نظرهای دیگر را ازطریق کتاب مناسب یا افراد متخصص بررسی کنید. هر چه شما بیشتر بدانید، بهتر و مطمئن تر میتوانید روی تصمیمات خود بایستید و به آن ها عمل کنید.
8 – در برابر پدربزرگ و مادربزرگها نظر واحد نشان دهید
شما و همسرتان باید با یکدیگر سر موضوعات مختلف فرزندپروری به توافق برسید و واکنش یکسان نه تنها در برابر والدینتان بلکه در عمل با فرزندانتان داشته باشید. هدف شما قطعاً این نخواهد بود که در مقابل پدربزرگ و مادربزرگها بایستید و مخالفت کنید. هدف شما این است که به عنوان پدر و مادر اندیشه و طرح واحد داشته باشید و به خاطر سلامت خانواده و فرزندانتان با مسئولیت عمل کنید.
9 – به پدربزرگ و مادربزرگها اعتماد کنید
سرانجام مطمئن باشید که پدربزرگها و مادربزرگها عاشق نوههایشان هستند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند به زیان آنها حرفی بزنند یا کاری کنند. با درک این عشق صمیمانه با آنها مهربان باشید و از فرصت بودن با آنها و از توجه و راهنماییهایشان حداکثر استفاده را ببرید.
از نویسنده مقاله بابت وقت گذاشتن برای پاسخ گویی به پرسشهایم خیلی ممنونم.
در پاسخ به خواننده عزیزی که یادداشت بر این مطلب نوشته :
شما درست میگویید که خیلی اوقات والدین ما در پرورش ما درست عمل نکردهاند و من با شما موافقم که باید گاهی به آنها گوشزد کرد ولی همچنان تاکید دارم که این گوشزد بهتر است بنا بر ضرورت و با لحنی ملایم و مستدل باشد. در عین حال که بر این باورم لزومی ندارد این امر همواره به رخ آنها کشیده شود...
و اما در مورد معنای دلسوزی و یک مثال. مادرم به من می گوید:«تو لباس کافی تن بچه نکردی، او باید گرم باشه و به همین دلیل سرما خورده» . این حرف صرفنظر از اینکه من چه فکر می کنم و چه احساسی دارم و این مطلب تا چه حد منطبق با واقعیت هست یا نه حرفی از سر دلسوزی است یعنی مادر بزرگ دلش برای نوهاش میسوزد، ناراحت است که او مریض شده و حالا مرا علت این مریضی می داند.
یعنی پدربزرگ یا مادر بزرگ فردی است که به طور قطع فرزند کوچک ما را دوست دارد و نگران اوست و میخواهد او را سالم و سرحال ببیند. اگر حرف او درست است و به نظر ما معقول میرسد حتی اگر لحن کلام آن نامناسب، طعنه زننده، تند، و غیرقابل قبول است بهتر است بپذیریم و اگر حرفی است که ما نمیپسندیم و آن را قبول نداریم می توانیم به شیوهای ملایم پاسخ داده و توضیح لازم را ارائه کنیم ولی قدردان این توجه باشیم.
در این مورد خاص من با حرف مادرم موافق نیستم میتوانم بگویم«
شما درست می گید که اگه بچه به مدت طولانی احساس سرما کنه و لباسش کم باشه ویروس زودتر میتونه مریضش کنه. اگه یک موقع دیدید که لباسش کافی نیست حتما به من بگید. ولی این بار من مطمئنم که او احساس سرما نمیکرد و ویروس سرماخوردگی رو گرفته که الان دور وبر هست و دوست همبازیش داشته . من سعی می کنم مواظبش باشم . شما نگران نباشید.»
از توجه شما به مقاله سپاسگزارم.
خیلی ممنون از نویسنده بابت این مقاله که پر از نکته های خوندنی است و البته آموزنده.
من به عنوان یک خواننده میخوام بگم که در بند دوم این مقاله اون قسمت که میگه “شما در پرورش من خوب عمل کردهاید” همیشه اینطور نیست. اگر به تشخیص خودمون به این نتیجه رسیده باشیم که پدرومادرمون در پرورش ما در برخی موارد خوب عمل نکردهاند، اون وقت به نظر من باید بهشون گفت که شما در این موارد در پرورش من خوب عمل نکردین. مثلا بهشون بگیم که شما در دوران بچگی من همیشه بشفاب و لیوانم رو از روی میز برمیداشتین و من تنبل بار اومدم. حالا هم گر بخواید برای نوهتون این کار رو بکنین اون وقت اون تنبل بار مییاد و این خدمت به فرزند من و نوه خودتون نیست. مثلا
درمورد بند چهارم درست است که زود دلخور نشویم. اما در مورد “دلسوزی” به نظر من دلسوزی ضرورتا و همیشه یک راهکار منطقی نیست. میشه نویسنده بگه منظورش از دلسوزی چیه؟ با یک مثال دیگه برای من روشن کنه این موضوع رو. ممنونم