دو نامزد اصلی رقیب در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هنوز به طور صریح به این پرسش پاسخ ندادهاند که چه برنامهای در قبال برنامه هستهای جمهوری اسلامی ارائه خواهند داد.
آنچه تاکنون گفته شده بیشتر جنبههای کلی داشته و بر این نکته تاکید شده است که به ایران اجازه دستیابی به بمب هستهای داده نخواهد شد.
این درحالی است که حکومت ایران میگوید به دنبال دستیابی به سلاح هستهای نیست و تنها میخواهد از حق دستیابی به تکنولوژی بومی برای غنیسازی اورانیوم و استفاده بشردوستانه از آن برخوردار باشد.
نه نامزد جمهوریخواهان و نه اوباما، نامزد حزب دموکرات مشخصا نگفتهاند که در این مورد یا سایر موارد اتهامی به جمهوری اسلامی مانند صدور تروریسم چه خواهند کرد.
مواضع بینابین
شاید تنها نکتهای که اکنون بتوان بهطور قاطع گفت این است که سخنان تهدیدآمیز جان مک کین و اظهارعلاقه اوباما به نزدیک شدن به جمهوری اسلامی هر دو تابع شرایط آینده بینالمللی خواهند بود.
به این ترتیب نباید بیش از اندازه برای موضعگیریهای آنها که به نظر میرسد راه میانه و بینابین را انتخاب کرده اهمیت قائل شده و بر اساس آنها خوشبین یا بدبین گردید.
تجربه چند سال اخیر نیز نشان داده که سیاست خارجی دولت بوش در قابل ایران بر اساس معیارهایی روز به روز تعیین شده و کمتر برخی ابعاد آن قابل پیشبینی بوده است.
پیشفرضهای غیرقابل چشم پوش تحلیلی
در فهم و تحلیل سیاست خارجی آینده آمریکا در قبال ایران باید به محدودیتهای جدی که واشنگتن در خاورمیانه با آنها مواجه شده است به عنوان پیشفرضهای تحلیلی توجه کرد.
این محدودیتها که تنها بخشی از آن در عراق و افغانستان نمایان شده است، نشان میدهد که راهی که در هشت سال گذشته با شعار تغییر رژیم در ایران و سایر کشورهای مخالف آمریکا طی شده، به بنبست رسیده است. بنابراین قاعدتا ادامه این مسیر توسط جانشین بوش بدون درجه ای از تغییر ناممکن خواهد بود.
این مساله را بسیاری از متحدان منطقهای و اروپایی آمریکا از ریاض تا پاریس و از قاهره تا برلین درک کردهاند و از این رو سعی کردهاند از سیاست انزواگرایانه بوش فاصله بگیرند که پیشبینی میشود این روند در سیاست جانشین بوش انعکاس یابد.
با این پیشفرض تنها این سوال باقی میماند که میزان این تغییر و کیفیت آن چگونه خواهد بود كه البته پاسخ به آن بستگی به شرایط آینده جهانی و از جمله گسترش خصومتها میان مسكو و واشنگتن خواهد داشت.
مبنای روشن لزوم تغییر
به گفته تحلیلگران غربی الزام به این تغییر به یک نکته ساده باز میگردد: پس از سالها کشمکش طرفین دریافتهاند، نه ایران و نه آمریکا هیچکدام نمیتوانند آرزو کنند که طرف مقابل کل منطقه را ترک نماید. واشنگتن اکنون در همه جا می تواند رد پایی از ایران را ببیند.
بر این اساس برای سیاستگذاران آمریکایی به استثنای بخش ایدئولوژیک حاکمیت این کشور، دیگر مسئله ضرورت تغییر رفتار ایران با انگیزههای اقتصادی مطرح نیست. بلکه مسئله آن است که آمریکا برای رسیدن به توافقی با ایران که بتواند به برقراری ثبات در عراق، پیشگیری از تجدید حیات طالبان در افغانستان، دستزدن به یک معامله سیاسی در لبنان و ایجاد فضایی بهتر برای حل و فصل منازعه میان اسراییل و فلسطین کمک کند باید نقشی در منطقه به ایران واگذار نماید.
شاید به همین دلیل است كه مشاوران وزارت خارجه آمریکا میگویند واشنگتن باید به این فکر کند که چگونه میتواند رفتار ایران را تغییر دهد، نه آنکه چه کند تا بتواند نفوذ ایران را در نقاط مختلف خنثی نماید.