مطالعات نشان میدهد که خشم بالغین زیر چهل سال بیشتر از افراد مسنتر است و عنصر مهم آن «شتاب زمانی» است
پژوهش جدید نشان میدهد که افراد در دهه بیست و سی زندگیشان در مقایسه با افراد بالای 40 سال خشم بیشتری احساس میکنند.
اسکات شیمن، پروفسور جامعهشناس دانشگاه تورونتو در کانادا که نویسنده بخش «خشم» در «کتاب راهنمای بینالمللی خشم» است مینویسد که این مطالعه حاصل از یک زمینه یابی ملی از هزار آمریکایی است که در سنین 18 سال و بیشتر قرار داشتند.
خشم هیجانی است که دارای اثرات جسمانی مانند بالارفتن ضربان قلب، فشارخون و برخی از هورمونهای بدن است. اثرات بیرونی خشم میتواند در حالات چهره، حرکات و تغییرات ظاهری بدن، پاسخهای فیزیولوژیک و گاهی نیز رفتار خشمآلود در ملاءعام نمودارشود.
شیمن در این کتاب که در ژانویه جاری 2010 منتشر می شود بیان کرده که مهمترین عنصر خشم که در این مطالعه به دست آمده شتاب زمانی است و افرادی که در دهه 20 و 30 عمر خود بودند این احساس را غالباً بیشتر از بزرگترها داشتند.
به نظر میرسد افراد در این گروه سنی بسیار درگیر ساخت زندگی خود هستند، وقت زیادی را در محیط کار میگذرانند و اغلب به شروع زندگی خانوادگی شخصی خود میپردازند، همه اینها عواملی هستند که در احساس فشار زمانی نقش عمدهای دارند.
اگر چه افراد در سنین بالاتر نیز گاهی فشارهای زمانی ناشی از شتاب زمان را تجربه میکنند اما آنها به مرور زمان و بر اثر تجربه دریافتهاند که چگونه وقت خود را بهتر مدیریت کنند و از احساس ناکامی و خشم حاصل اجتناب نمایند.
سختی و تعارضهای اقتصادی محیط کار نیز یکی از عوامل این فشار روانی است که سطح خشم را افزایش میدهد و ممکن است بیشتر توسط بالغین جوانتر احساس شود.
یکی دیگر از یافتههای اصلی شیمن این بود که افرادی که دارای فرزند بودند احساسات و رفتار خشمآلود (مانند دادزدن) بیشتری را نیز گزارش کردهاند و این خشم در زنان بیشتر از مردان بود.
این یافته میتواند به این دلیل باشد که داشتن فرزندان و پرورش آنها در خانه افراد را درگیر کارهای متفاوتی میکند که وقت، انرژی وامکانات مالی بیشتری را طلب میکند. مجموعه این عوامل به خصوص در شرایط بد اقتصادی خانواده یا جامعه میتواند بسیار استرسزا باشد.
همچنین نتایج نشان داد که سطح تحصیلات فرد نیز در میزان تجربه خشم نقش دارد. افراد دارای تحصیلات بالاتر در مقایسه با افراد با تحصیلات کمتر خشم کمتری را تجربه میکنند و درصورت بروز آن فعالانه به مقابله با آن میپردازند. مثلاً برای تغییر موقعیت و شرایط تولیدکننده خشم تلاش میکنند یا به صحبت درباره آن میپردازند.
شیمن امیدوار است که بخش هایی از این مطالعه را در کشور کانادا که او خود در آن جا در حال تدریس است تکرار کند. انتظار او در این زمینه این است که تجربه خشم مردم کانادا نیز مشابه مردم آمریکاست. اما در عین حال بسیار علاقه مند است که هرگونه تفاوت احتمالی را شناسایی کند.
شیمن بر این باور است که تحلیل جامعهشناختی خشم میتواند پرده از شیوههایی بردارد که شرایط جامعه بر عدم تعادل هیجانی اثر میگذارند. پرسشهایی مانند چرا برخی از مردم در مقایسه با دیگران خشم بیشتری دارند و آیا در این میان نقش عدم عدالت اجتماعی و اثرات آن در زندگی روزمره چیست. پاسخ به این پرسشها در این زمینه بسیار مهم هستند.
تحقیقاتی از این دست در جامعه کنونی ایران نیز ضروری بهنظرمیرسد. میزان خشم تجربه شده از سوی افراد، بررسی تفاوتهای جمعیتشناختی در این زمینه مانند تفاوتهای جنسیتی، سنی، و موقعیت اجتماعی- اقتصادی و نیز علل خشم با توجه به عوامل مختلف جسمانی، روانی و اجتماعی میتواند مقدمه تحقیقاتی مفیدی در جهت برنامه ریزیهای درازمدت بهداشتی و درمانی ضروری و خدمات اجتماعی لازم در این زمینه باشد.
خشم یک هیجان بشری کاملاً سالم و طبیعی است. اما وقتی خارج از کنترل میشود میتواند مخرب و زیانبار باشد و مشکلاتی برای فرد در محیط کار و روابط بین فردی و خانوادگی ایجاد کند و کیفیت زندگی را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
خشم به دو حالت غیر فعال و پرخاشگرانه بروز میکند. خشم غیر فعال معمولاً به صورت سرزنش کردن خود یا دیگری، تحقیر کردن دیگران یا غیبت از آنها، رفتارهای وسواسی و مانند آن خودنمایی میکند. نشانههای خشم پرخاشگرانه نیز تهدید کردن، آسیبرساندن به اشیاء یا حیوانات، صدمه زدن به دیگری، زورگویی، خودخواهی آشکار و رفتارهای غیرقابل پیشبینی نامناسب مانند دادکشیدن سر موضوعی بسیار کوچک است.