نسخه آرشیو شده
ویژه‌نامه نوروز ۱۳۸۹

هفت سین حسرت تا امید
از میان متن

  • وقتی آدم‌هایی کشته شده‌اند، وقتی از بعضی‌ها حتی کوچکترین نشانی نیست و بسیاری در بازداشت هستند دقیقا برای رسیدن به همین آزادی و امنیت، فکر می‌کنم باید ساکت باشم
مریم اقدمی
شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۳:۲۷ | کد خبر: 50770

مریم اقدمی نویسنده وبلاگ «مریم اینا» در یادداشتی که برای مردمک نوشته از حسرتی می‌گوید که در سال هشتاد و هشت برای حضور در لحظه‌های تاریخی ایران تحمل کرده و از امیدی که به سال‌ پیش رو دارد.

یک- روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویسی که خارج از ایران زندگی می‌کند اصلا گزینه خوبی برای نوشتن یک یادداشت نوروزی نیست. از نشانه‌های عدم صلاحیت این آدم همین بس که هر سال دو بار سالش نو می‌شود. یک بار در سال نوی رسمی کشوری که در آن زندگی می‌کند که بیشتر موارد سال نوی مسیحی است و بار دیگر در سال نوی ایرانی. بعد اگر این آدم بیش از حد با خودش درگیر باشد در هر کدام از این مناسبت‌ها خودش را دلداری می‌دهد که نه هنوز سال نو نشده است. حالا اگر هر نوروز دیگری بود، ممکن بود آنقدرها هم این آدم بی‌صلاحیت نباشد. اما وقتی از چنین آدمی با یک بام و دو هوا بخواهید از سال هشتاد و هشت بنویسد اوضاع خراب می‌شود. گفتن ندارد؛ این سال، سال ویژه‌ای بود.

دو- سال حسرت را با حسرت حضور در شور و شوق و حال و هوای انتخاباتی داخل ایران شروع کردم. بازار تبلیغات و بحث‌های انتخاباتی داغ بود، وبلاگ‌های دوستانم را می‌دیدم و با آنها حرف می‌زدم و دوست داشتم می‌توانستم آنجا باشم. خود من اگر باشم، اولین واکنشی که به یک چنین ناله‌هایی نشان می‌دهم این است که خب می‌رفتی، کسی که جلویت را نگرفته بود. و خب طبیعتا چون خودم جای خودم هستم و در درونم پر از مشاجره‌های این شخصیت‌های مختلف است، خود را موجه می‌دانم. اما این توجیه‌ها چیزی از آن جر و بحث‌های درونی کم نمی‌کند. می‌دانم که خیلی‌ها این حس را می‌فهمند و با آن درگیر بوده‌اند و هستند.

سه- شرح واقعه نمی‌گویم. همه می‌دانیم چه شد و چه گذشت. اما شاید هیچ کس نتواند دقیقا بهفمد بر آن دیگری چگونه گذشته است. به این چگونه گذشتن این ماه‌ها بر دیگران که فکر می‌کنم، خفه‌خون می‌گیرم. دیگر نمی‌توانم بنشینم در یکی از آزادترین و امن‌ترین کشورهای دنیا و از خودم بگویم. وقتی آدم‌هایی کشته شده‌اند، وقتی از بعضی‌ها حتی کوچکترین نشانی نیست و بسیاری در بازداشت هستند دقیقا برای رسیدن به همین آزادی و امنیت، فکر می‌کنم باید ساکت باشم. به احترام این آدمها باید ساکت باشم و فکر کنم.

چهار- فکر می‌کنم و باز خودم را سرزنش می‌کنم. از پدر دوست فراری‌ام خجالت می‌کشم، از دخترک کوچک دوست دربندم خجالت می‌کشم، از همکار عزیز از دست داده‌ام خجالت می‌کشم اگر بنشینم و این قصه‌ تکراری را سر دهم. این قصه که سی سال در سالگرد انقلاب با حسرت در عکس‌ها و فیلم‌های انقلابی‌ها به دنبال فهمیدن آن شور و انگیزه‌ای بودم که آنها را به حرکت واداشت. و حالا در سال هشتاد و هشت، وقتی می‌توانستم این شور را از نزدیک ببینم دوباره مجبور شدم به عکس‌ها و فیلم‌ها قناعت کنم. تنها فرقش این است که آن فاصله زمانی بود و این فاصله مکانی است.
پنج- این قصه تکراری را هم خودم و هم کسانی در شرایط من بارها در این ماه‌ها گفته‌اند. درست به همین دلیل آنچه بر من می‌گذرد و آنچه گذشته است اهمیتی ندارد. من اگر خیلی هنر کنم و بتوانم خود را از وضعیت نگران و افسرده با این حس که دستم از همه جا کوتاه است، دربیاورم کار بزرگی کرده‌ام. بعد از آن شاید بتوانم با تحلیل و قضاوت درست، به جای دوستی خاله خرسه و افزودن بر بار دوستانم در ایران، سهم کوچکی در کمک به آنها داشته باشم. شاید آن وقت بتوانم خودم را در کنار آنها ببینم.

شش- مهم آن است که سال هشتاد و هشت بر آنها چه گذشته است. آنها باید بنویسند، همان‌طور که تا به حال نوشته‌اند. و به خاطر همین نوشتن‌ها احضار شده‌اند، بازخواست شده‌اند و متهم شده‌اند. آنها باید بنویسند که خواندن خبرها بدون وجود روزنامه‌ها و از طریق اینترنت کم‌سرعت چقدر عصبی‌کننده است. آنها باید بنویسند که چقدر تحت فشارند وقتی در داخل به همکاری با بیگانگان متهم می‌شوند و در همان حال به خاطر تحریم‌ها نمی‌توانند از امکانات اینترنتی استفاده کنند.

هفت- تعیین عنوان سال هشتاد و نه نیز با آنهاست. با آنها که در اوج فشارها و سختی‌ها و خشونت‌ها همواره روحیه خود را حفظ کرده‌اند. با آنها که با همه ترس‌ها و تهدید‌ها زنده هستند و با امید زندگی می‌کنند. با آنها که در نهایت خلاقیت هر محدودیتی را دور می‌زنند و شرایط را برای خودشان می‌سازند. سال هشتاد و نه را نیز آنها خواهند ساخت. سال امید.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی