محمد درویش در یادداشتی برای مردمک، درباره نابودی تدریجی اندوختههای گیاهی و جانوری در مناطق کویری و بیابانی هشدار داده و می گوید دولت باید در این مناطق سرمایه گذاری کند.
از ابتدای 2010، وارد سال جهانی گونهگونی یا تنوع زیستی شدهایم سالی که از سوی سازمان ملل متحد نامگذاری شده و میکوشد تا به بهانهاش، توجه مردم و رهبران را به لزوم پاسداری از گونه گونی حیات بیشتر جلب کند.
در این میان، یکی از ارزشمندترین و در عین حال شکنندهترین بومسازگانها یا اکوسیستمهای موجود در مناطق خشک و بیابانی جهان شکل گرفته که به شدت در معرض نیستی و نابودی کامل اندوخته گیاهی و جانوریاش است.
ایران ما نیز که حدود 90 درصد از قلمرو سیاسیاش در رده زیستاقلیمهای خشک و نیمه خشک قرار گرفته است، از این واقعیت مستثنی نبوده و چنانچه بیش از این تعلل و انفعال به خرج دهیم، ممکن است شاهد زوال تدریجی تمامی اندوختههای گیاهی و جانوری منحصر به فردش در اقالیم کویری و بیابانی باشیم.
این در حالی است که به رغم چنین محدودیتها و تهدیدهایی، دورنمای گونهگونی زیستی در مناطق خشک میتواند تماما تار و ناامیدکننده هم نباشد، زیرا بسیاری از متخصصان گیاهان دارویی و نیز کارآفرینان بخش صنعت سرم و واکسنسازی به تولید محصولات با مزيت نسبی بالاتر در اراضی خشک نسبت به سایر زيستبومها توجه و باور دارند؛ مزیت نسبی بالقوهای که در ایرانزمین به راحتی میتواند بالفعلش کرد.
به دیگر سخن، هرچند ميپذيريم كه تنوع زیستی سرزمينهای خشک و شمار گونههای گياهی و جانوری ساكن در آن، به مراتب کمتر از مناطق مرطوب و يا حارهای است، اما هنوز از بين 25 زيستگاه مهم واجد بیشترین گونهگونی زیستی در جهان، هشت منطقه در سرزمينهای خشک قرار دارند.
دو ویژگی موجب جذابیت اراضی خشک از نظر زیستی میشود:
نخست آن كه دستكم منشا 30 درصد از گیاهان مهم جهان، در سرزمینهای خشک قرار دارند و همچنان میزبان اجداد و خویشاوندان آنها هستند که میتوانند برای اصلاح بیشتر گیاهان غذایی در سراسر جهان بکار روند.
دوم اينكه بسیاری از گونههای سرزمينهای خشک توسط مردم ساکن این اراضی برای مقاصد دارویی و آرایشی و یا به شکل ادویهجات مورد استفاده قرار میگیرند. به سخني ديگر مواد موثر گياهان مستقر در مناطق خشک به مراتب بيشتر از همتايان آنها در ديگرزيستاقليمهای مرطوب است؛ واقعيتی كه پژوهشهای دامنهدار بلال و اسپرينگل در سال 1996 میلادی در کشور مصر نيز آن را تاييد كرده است.
بنابراین دورنمای گونه گونی زیستی میتواند به ایجاد درآمد اساسی و موثری منجر شده و با ارتقای درآمد سرانه روستانشینان، در کاهش فقر بومنشینان مناطق بیابانی موثر واقع شده و بدینترتیب، نرخ بیابانزایی نیز کاهش یابد.
البته این مهم مشروط به آن خواهد بود که ساز و کارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مناسب برای تضمین هدایت درآمد به سمت مردم روستایی ساکن در اراضی خشک به درستی دیده شده و تمهیدات بایسته لحاظ گردد.
بنابراین دولتها با تقویت سرمایهگذاری در مناطق خشک و به هدف ارتقای گونه گونی زیستی، میتوانند هم زوال حیات را در بیابانها به تاخیر اندازند و هم توسعهای پایدار و درخور را برای روستانشینان نواحی مرکزی کشور به ارمغان آورند.
امید است که سازمان حفاظت محیط زیست ایران، قدر این فرصت را بداند و چالش زیستن در کمربند خشک زمین را به مزیتی ناب برای ایرانیان بدل سازد.