نسخه آرشیو شده
حاشیه‌های یک متن
صفحه ویژه:
حاشیه‌های یک متن

ما جایی در اول آخر داستان هستیم
از میان متن

  • وقتی از خود می‌پرسم، مردم ایران بعد از یک سال چه به دست آورده و چه از دست داده‌اند، قطعا در ستون آنچه مردم ایران به دست آورده‌اند، می‌توانم به جای «هیچ»، فهرست بلندبالایی را بنویسم
شادی صدر
جمعه ۲۱ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۰:۵۹ | کد خبر: 53012

شادی صدر، فعال حقوق بشر معتقد است که مردم ایران یک سال پس از انتخابات ریاست‌جمهوری، بخش زیادی از حقوق‌شان را به عنوان «بشر» از دست داده‌اند ولی نسبت به حقوق‌شان به عنوان یکی از آحاد «بشر» آگاه‌تر شده‌اند.

یک سال پس از آغاز اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388، خیلی‌ها از خود می‌پرسند «آخرش که چی؟»

این جمله در واقع سئوال نیست بلکه قضاوتی است که ایرانی‌ها معمولا در مواردی آن را به کار می‌برند که انرژی یا هزینه زیادی صرف امری شده که هیچ فایده‌ای نداشته و نخواهد داشت.

در واقع پس از یک سال نفس‌گیر که هزاران نفر از آدم‌های معمولی که فقط برای پس گرفتن رای‌شان به خیابان آمده‌ بودند، فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران، وکلا، فعالان جنبش زنان و حتی هنرمندان بازداشت شدند. تعداد قابل توجهی در خیابان‌ها یا زندان‌ها کشته شدند و اخبار فراوانی از شکنجه زندانیان سیاسی و حتی تجاوز به آنها منتشر شد.

بسیاری از فعالان این جنبش اعتراضی مجبور شده‌اند ایران را به مقصدی نامعلوم ترک کنند.عده زیادتری در خانه‌های خود در تهران و شهرهای بزرگ، این روزها خاطرات یک سال تعقیب و گریز در خیابان‌ها، خوردن گازهای اشک‌آور، شعار دادن و باتوم خوردن و ترس و ترس از همه چیز، کنترل اس‌ام‌اس‌‌ها، شنود تلفن‌ها و حتی هک شدن اکانت‌های ای‌میل‌شان را مرور می‌کنند، یک سال پر از بیم و امید و از خود می‌پرسند «آخرش که چی؟»

با این همه، و با وجود این‌که ظاهرا در عرصه سیاست ایران چیزی عوض نشده، وقتی از خود می‌پرسم: مردم ایران بعد از یک سال چه به دست آورده و چه از دست داده‌اند، قطعا در ستون آنچه مردم ایران به دست آورده‌اند، می‌توانم به جای «هیچ»، فهرست بلندبالایی را بنویسم. اگر بخواهم فقط خود را به عرصه حقوق بشر محدود کنم و به این سئوال جواب دهم که پس از یک سال از آغاز جنبش سبز، مردم ایران چه از دست داده و چه به دست آورده‌اند، این فهرست من خواهد بود:

آنچه از دست دادیم

گزارش 2010 سازمان عفو بین‌الملل، که به تازگی در اسپانیا رونمایی شد از بیشتر آنچه که مردم ایران در طول یک سال گذشته در حوزه حقوق بشر از دست دادند تصویر روشنی می‌دهد: جان‌هایی که از دست رفتند. مردم بی‌نام و نشان و آنهایی که به عنوان نمادهای جنبش شناخته شدند: ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی و هزاران نفری که حقوق‌شان به عنوان یک انسان برای شرکت در تجمع مسالمت آمیز، برای بیان مطالبات‌شان، برای ابراز عقایدشان، با خشونت فراوان سرکوب شدند.

آنهایی که در دادگاه‌های نمایشی محاکمه شدند در حالی که برای بیان اعترافات ساختگی به جاسوس بودن، پول گرفتن از دولت‌های غربی و ...تهدید و شکنجه شده ‌بودند. دست کم هفت فعال سیاسی که به دار آویخته شدند و بازماندگان کشته‌شدگان که شکایت‌شان به دستگاه قضائی در تمام این یک سال به هیچ‌جا نرسیده‌ است، هیچ کس را به عنوان عامل مرگ عزیزان‌شان معرفی یا محاکمه نکرده‌اند و حق آنها برای دانستن حقیقت درباره مرگ عزیزان‌شان و دستیابی به عدالت یکسره نادیده گرفته شده‌ است.

در یک کلام، در مقایسه با پیش از آغاز جنبش سبز، به خصوص در مقایسه با چند سال اخیر، حقوق مردم از نظر کمی و کیفی بسیار بیشتر نقض شده‌است. در واقع، تعداد بیشتری از مردم به طرز شدیدتری از قبل حقوق‌شان را به عنوان یک «بشر» از دست داده‌اند.

آنچه به دست آوردیم

هر چقدر سرکوب و نقض حقوق بشر رؤیت‌پذیر و حتی شمردنی است، آنچه در حوزه حقوق بشر در سال گذشته و به زعم من به دست آورده‌ایم، قابل شمردن نیست و به سادگی دیده نمی‌شود. تعداد زندانیان سیاسی را می‌شود شمرد و حتی می‌توان گفت کدامیک از حقوق آنان، مثلا حق داشتن وکیل یا محاکمه منصفانه نقض شده یا نشده است اما نمی‌توان افزایش آگاهی و حساسیت عمومی نسبت به حقوق بشر را تخمین زد. نمی‌توان گفت در تجربه مبارزه در خیابان برای حقوق بشر، در این دوره یک ساله، مردم ایران تا چه میزان از جایی که قبلا بوده‌اند پیشتر رفته‌اند.

به نظر من، مهمترین چیزی که مردم ایران در یک سال گذشته به دست آورند «تجربه» بوده‌ است. نوع متفاوتی از «زیست» در قیاس با قبل از آن. به خصوص نسل جوان ایرانیان، آن‌هایی که در دوران جمهوری اسلامی به دنیا آمده بودند، هیچ‌گاه این چنین خیابان را «از آن خود» تجربه نکرده‌ بودند. این تجربه منحصر به فرد از چند هفته مانده به انتخابات ریاست جمهوری شروع شد.

جوانان با استفاده از فضای باز نسبی تبلیغات انتخاباتی، «زیست» در خیابان‌ها را تجربه کردند. پیش از آن، خیابان تنها محلی برای عبور و مرور بود و برای جوانان، به خصوص زنان که از ترس گرفتار شدن در دست گشت ارشاد این عبور و مرور هرچه سریع‌تر، بهتر بود. اما در این دوران، خیابان به محلی برای گفت‌وگو و از آن بالاتر، شعار دادن، و از آن بالاتر، حتی آواز خواندن و رقصیدن تبدیل شد.

از یاد نبریم که انقلاب 57 در خیابان پیروز شد. میلیون‌ها نفر از مردم به خیابان‌ها ریختند و با شعار مرگ بر شاه، رژیم را تغییر دادند. اسلام‌گرایان که به سرعت روی کار آمدند، به دست آوردن کنترل خیابان‌ها را به عنوان مهمترین فضای عمومی، که خواسته‌های مردم در آن ابراز می‌شد، در دستور کار قرار دادند. نزاع میان اسلام‌گرایان و سایر گروه‌های سیاسی مدعی حاکمیت کمی بیش از دو سال طول کشید.

در 30 خرداد 60، بیش از صدها نفر از اعضا و هواداران گروه‌های سیاسی مخالف در خیابان‌ها سرکوب، کشته و زخمی شدند. آن روزها هر روز صبح فهرست چند صد نفره از مخالفانی را که در زندان اعدام شده بودند، از رادیوی ملی اعلام می‌شد.

به این ترتیب خیابان و در گستره‌ای وسیع‌تر، فضای عمومی تحت سیطره نظام حاکم در آمد. هر چند در 30 سال جمهوری اسلامی، چند باری این سیطره مسلط خط برداشت، از جمله در اعتراضات دانشجویی سال 1378، اما هیچ‌گاه حاکمیت اجازه نداده ‌بود فعالان جامعه مدنی از خیابان به عنوان محل طرح مطالبات خود استفاده کنند. در عین حال، هیچ‌گاه تجمع‌های کوچک فعالان مدنی در ایران نتوانسته بود توده‌ای شود واکثریت وسیعی را به خود جذب کند اما این بار، مردمی که در چند هفته مانده به انتخابات ریاست جمهوری به خیابان آمده ‌بودند، با اعلام نتایج دور از انتظار انتخابات، نپذیرفتند که رام و مطیع به خانه‌های خود برگردند.

آن‌ها در خیابان ماندند و اعتراضات خیابانی را با وجود سرکوب شدید، تا یک ماه پس از انتخابات به طور مستمر و پس از آن در برخی از روزهای خاص و از پیش اعلام شده ادامه دادند. هرچند هم اکنون، پس از یک سال و عمدتا به دلیل سرکوب و خشونت وسیع، ابراز تجمعات خیابانی تقریبا ناممکن شده است و به عبارت دیگر، نظام جمهوری اسلامی دوباره خیابان‌ها را از مردم پس گرفته، اما آنچه در سبد مردم باقی مانده، تجربه زیست در خیابان و مطالبه حقوق شهروندی در فضای عمومی است.

در واقع، وقایع پس از انتخابات دو دستاورد همزمان در زمینه حقوق بشر داشته‌است: یکی این‌که: جمعیت وسیعی از مردم ایران نسبت به حقوق خود، به عنوان یک شهروند، حساس شدند و دوم این‌که: این حقوق را در خیابان‌ها مطالبه کردند. این حقوق که از حق رای و حق انتخاب شروع شد، با سرکوب وسیع و مواجهه با بن‌بست حکومتی، ابعادی گسترده‌تر یافت و مطالباتی چون حق آزادی بیان، حق آزادی تجمعات، آزادی زندانیان سیاسی و ... در میان شعارهای معترضان در خیابان‌ها جای خود را پیدا کرد. پیش از انتخابات، حقوق بشر مقوله‌ای عمدتا روشنفکری بود که بحث و کار در مورد آن محدود می‌شد به فعالان مدنی.

پس از آن، برای میلیون‌ها نفر تظاهرات‌کنندگانی که پیش از انتخابات نه سابقه فعالیت مدنی و سیاسی داشتند و نه حقوق بشر، مقوله مورد علاقه و مداقه‌شان بود. یکباره حقوق خودشان به عنوان تظاهرکننده‌ای که باتوم خورده بود، و حقوق بغل دستی‌شان که گلوله یا چاقو خورده‌ بود، اهمیت یافت. در واقع، هرچه حقوق بشر بیشتر نقض می‌شد، آدم‌های بیشتری نسبت به حقوق بشر حساس و آگاه می‌شدند.

فکر کردن به حقوق بشر از همان کف خیابان، جایی که آدم‌ها مبارزه برای حقوق بشر را برای اولین بار تجربه می‌کردند، آغاز شد. همانجا که آدم‌ها با نمادهای سبز برای هم دست تکان می‌دادند و به خاطر نشان دادن همان نمادهای سبز بازداشت می‌شدند. خیابان در این یک سال، از جای عبور و مرور به مکانی تبدیل شد که در آن آدم‌ها به‌طور دسته جمعی فکر می‌کردند و حاصل فکرهایشان را در قالب شعار با همدیگر سهیم می‌شدند.

در سخت‌ترین روزهای جنبش، زمانی که همه خواسته‌های تظاهرکنندگان به بن بست خورده بود، آنها شعارهایی را ساختند و تکرار کردند که نشان از خواست آنها برای سکولاریسم (جدایی دین از دولت) می‌داد. شعارهایی مثل « کار خدا با خدا، دین از حکومت جدا» و« شعار ملت ما، دین از سیاست جدا» و شعار«استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» که خواست یک جمهوری غیراسلامی را در مقابل «جمهوری اسلامی» به عنوان نظام سیاسی موجود مطرح می‌کرد، سکولاریسم را از محدوده بحث‌های روشنفکری به مفهومی خیابانی بدل کرد.مفهومی که حاصل تفکر جمعی نه سیاستمداران پشت درهای بسته، بلکه مردم عادی در کف خیابان‌ها بود.

مبارزانی که نام و نشانی نداشتند اما فکر می‌کردند تحقق حقوق شهروندی‌شان تا زمانی که دین و دولت یکی هستند امکان‌پذیر نیست. آنها هم قانون اساسی ایران را که حاکمیت روحانیون را بر مردم تثبیت می‌کند و مقرر می‌دارد که تمامی قوانین و مقررات باید مطابق اسلام باشد به چالش کشیده ‌بودند و هم بحث‌های روشنفکری دینی سال‌های اخیر را که از امکان تطابق اسلام با حقوق بشر سخن می‌گفت.

درست به همین دلیل، صدای این تظاهر کنندگان خطرناک را هم دولت جمهوری اسلامی و هم مخالفان اصلاح‌طلب آن، هرچند به شیوه‌هایی کاملا متفاوت، خاموش کردند. با این همه، پای بحث لزوم یا عدم لزوم جدایی دین از دولت برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر، به خیابان‌ها باز شده ‌بود و از آنجا، به عمیق‌ترین لایه‌های ذهن جمعی معترضان به وضع موجود. بحث را دیگر نمی‌شد و نمی‌شود جمع کرد و این درست یکی از غنیمت‌هایی بود که مردم در یک سال گذشته به دست آورند.

اما این همه دستاوردها نبود. وقایع پس از انتخابات، مثل یک آتشفشان، بسیاری از موضوعات را از زیر زمین به سطح گفت‌و‌گوی اجتماعی کشاند؛ موضوعاتی که تا پیش از آن، بحث کردن درباره آن معمول نبود یا حتی در محدوده تابوهای اجتماعی به شمار می‌رفت. یکی از این موضوعات تجاوز و آزار جنسی زندانیان سیاسی بود.

اگرچه موضوع تجاوز به زندانیان سیاسی، به خصوص زندانیان زن، در میان خانواده‌های زندانیان سیاسی دهه اول جمهوری اسلامی یا مخالفان قدیمی نظام، موضوعی آشنا بود اما پس از این‌که مهدی کروبی، یکی از دو کاندیدای اصلاح طلب، در نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی این موضوع را که به تعدادی از دستگیرشدگان در تجمعات پس از انتخابات در بازداشتگاه تجاوز شده را مطرح کرد و هیچ‌گاه، باوجود همه فشارها حرف خود را پس نگرفت، فضای پذیرش اجتماعی ایجاد شد که به قربانیان شکنجه‌های جنسی در دوران مختلف جمهوری اسلامی این جسارت را داد که این تابو را بشکنند و از تجربه خود بی‌پرده و عریان حرف بزنند. این زخم هم سر باز کرده‌ بود و دیگر نمی‌شد آن را به سادگی بست، درست مثل مطالبه عدالت و حقیقت به عنوان دو حق محوری و اساسی.

با وجود این‌که هیچ آمار تایید شده‌ای از تعداد کسانی که در وقایع پس از انتخابات، در خیابان‌ها به ضرب گلوله و چاقوی نیروهای نظامی و انتظامی کشته شدند یا در زندان‌ها در اثر شکنجه به قتل رسیدند وجود ندارد، اما بسیاری از خانواده‌های جانباختگان، پس از این‌که جسد عزیزان خود را در شرایط بسیار امنیتی تحویل گرفتند و دفن کردند، بر ترس و هراس روزهای اول فائق آمده‌اند و شروع به سخن گفتن کردند. آنها با این‌که از سوی مقامات امنیتی از مصاحبه منع شده ‌بودند، در مصاحبه‌های مختلف خواسته‌هایشان را که دانستن جزئیات کشته‌شدن عزیزانشان و محاکمه و مجازات آمران و عاملان این مرگ‌ها بود را مطرح می‌کنند.

آنها در عین حال، بی‌پروا و بدون سانسور از پاسخگو نبودن و مصونیت ناقضان حقوق بشر سخن می‌گویند. به این ترتیب و با وجود طرح وسیع و مستمر عدالت و رسیدگی به جنایات بازداشتگاه کهریزک، کوی دانشگاه و راهپیمایی عاشورا به عنوان یکی از خواسته‌های اصلی جنبش، گفتمان حقوق بشر در ایران، یک مرحله جلو رفته ‌است.

زمانی فعالان حقوق بشر سعی می‌کردند با آگاهی‌رسانی نسبت به موارد نقض حقوق بشر در دو سطح داخلی و بین‌المللی، هم بر دولت جمهوری اسلامی برای رعایت حقوق بشر فشار وارد کنند و هم مردم را نسبت به حقوق بشر حساس و آگاه کنند اما در یک سال گذشته، بیش از هر زمان دیگری در تاریخ جمهوری اسلامی، مردم به دنبال ضمانت اجراهای عینی بودند، محاکمه و مجازات ناقضان حقوق بشر.

دیگر برایشان کافی نیست که اخبار نقض حقوق بشر را بشنوند بلکه به طور مستمر، حق فردی و جمعی خود را برای دانستن حقیقت، حقیقت همه آن شکنجه‌ها، تجاوزها و قتل‌ها، مطالبه می‌کنند. خانواده‌های قربانیان در عین حال که شکایت‌های خود را در مراجع قضایی ایران دنبال می‌کنند، هر روز ناامیدتر از استقلال و پاسخگویی دستگاه قضایی، بیشتر به این نتیجه می‌رسند که باید عدالت را جایی دیگر، در مراجع بین‌المللی مانند سازمان ملل یا دادگاه‌های بین‌المللی جست‌و‌جو کرد. روند عدالت‌خواهی مانند زخم‌های دیگری که سر باز کرده‌اند، برگشت‌ناپذیر است.

با این همه، سوال این است: آیا مراجع و مجامع بین‌المللی، پاسخی در خور به انتظارات فعالان جنبش مردمی برای دموکراسی و حقوق بشر و خانواده‌های قربانیان خواهند داد؟ یک سال از شروع اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری می‌گذرد و باید پرسید: مردم ایران در عرصه بین‌المللی چه به دست آورده‌اند؟ و البته چه از دست داده‌اند؟

در کشورهای مختلف و در عرصه بین‌المللی، هنوز دولت محمود احمدی‌نژاد معادل ایران شناخته می‌شود. این موضوع از این رو دردناک است که مردمی که محمود احمد‌ی‌نژاد را رئیس‌جمهوری خود نمی‌دانند، در رسانه‌های بین‌المللی می‌شنوند و می‌بینند که فی‌المثل: ایران در فلان مذاکرات شرکت کرد یا ایران به حمایت خود از حماس ادامه می‌دهد و....دردناک تر آنکه دولت احمدی‌نژاد همواره موضوعی برای گفت‌و‌گو با جهان و کسب مشروعیت از بزرگترین بازیگران دنیا دارد، انرژی هسته‌ای. با فروکش کردن تجمعات خیابانی در ایران، به نظر می‌رسد توجه جامعه جهانی و رسانه‌های بین‌المللی از مسئله حقوق بشر در ایران دوباره به مسئله انرژی هسته‌ای جلب شده‌است.

هرچند سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر در چارچوب کار دائمی خود و برخی از دولت‌های غربی هنوز به اعدام‌ها، زندانیان سیاسی و آزادی بیان توجه نشان می‌دهند اما آنها نیز جز صدور بیانیه‌های فاقد ضمانت اجرا کار دیگری نکرده‌اند. دبیرکل سازمان ملل هرگز خواست فعالان حقوق بشر و در راس آنها، شیرین عبادی، را برای فرستادن یک هیئت مستقل برای رسیدگی به وضعیت حقوق بشر در ایران نپذیرفت.

دولت ایران هم پذیرفتن گزارشگران ویژه حقوق بشر را تا سال 2011 به تعویق انداخته و با این وجود به تازگی، با وجود فهرست بلندبالایی از تبعیض‌های حقوقی و عملی که علیه زنان در ایران اعمال می‌شود، به عضویت کمیسیون مقام زن سازمان ملل در آمده‌ است. ایران اساس‌نامه دیوان بین‌المللی کیفری را نپذیرفته و شورای امنیت نیز آنقدر درگیر اعمال تحریم‌ها علیه ایران، به دلیل مناقشه هسته‌ای است که امکان ندارد قطعنامه‌ای برای ارجاع پرونده نقض حقوق بشر در ایران به دیوان بین‌المللی کیفری تصویب کند.

در این شرایط، امیدواری مادران کشته‌شدگان برای این‌که شکایت خود را در مراجع بین‌المللی مطرح کنند تا چه حد می‌تواند منطقی باشد؟ خواست مردم ایران برای توقف نقض حقوق بشر و پاسخگویی ناقضان حقوق بشر تا چه حد در سطح بین‌المللی خریدار دارد؟

امیدهایی  که مانده است

با وجود این‌که به نظر می‌رسد یک سال پس از آغاز جنبش سبز همبستگی جهانی با مردم ایران نتوانسته ضمانت اجراها و اقدامات موثری را به همراه داشته باشد، بسیاری از فعالان حقوق بشر هنوز امیدوارند بتوانند راه‌هایی برای توقف نقض حقوق بشر در ایران، در عرصه بین‌المللی پیدا کنند. امیدواری آن چیزی است که مردم ایران هنوز از دست نداده‌اند یا بهتر بگوییم، هنوز به طور مطلق از امیدوار بودن ناامید نشده‌اند.

یک عالم بحث باز شده، زخم‌های سرباز کرده و روند بازگشت ناپذیر مطالبه حقوق بشر، همه آن چیزهایی است که مردم ایران در حوزه حقوق بشر به دست آورده‌اند. اگر بخواهیم به شیوه‌ای فلسفی تمام داستان را مرور کنیم، ناگزیریم بپرسیم: آیا این همه کشته، این همه بازداشتی و این همه جان و تن مجروح و درهم شکسته، هزینه ناگزیر چیزهایی بوده که به دست آورده‌ایم؟ به یک معنا، هیچ‌ یک از این دستاوردها، آنهایی نبوده که مردم می‌خواسته‌اند یا جنبش برای رسیدن به آنها برنامه‌ریزی کرده است. برعکس همه این‌ها، نتایج پیش‌بینی نشده یک روند دهشت بار بوده‌اند.

به هر روی، حالا تنها یک سال بعد، ما در آخر داستان نیستیم که بپرسیم «آخرش که چه؟» شاید بهتر است بگوییم: ما جایی در اول آخر داستان هستیم.

حتی تجمع بزرگ جنبش زنان در 22 خرداد 84 در مقابل دانشگاه تهران که از آن به عنوان بزرگترین اعتراض زنان پس از تظاهرات اعتراض به حجاب اجباری در اسفند 57 یاد می‌شود، توسط اتوبوس‌هایی که نیروی انتظامی مستقر کرده ‌بود محاصره و از دید عموم پنهان شد.
 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

mitra

Hanooz avale kare in sookut Atash zire khakestar ast, vali behtar bood dolathaye kharejie dolat ahmadi nezhad ra be rasmiyat nemishenakhtand, intori melat iran posht garmi bishtari dasht.

mitra | ۲۴ مهر ۱۳۸۹ - ۲۱:۴۱
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی