داریوش محمدپور، نویسنده وبلاگ «ملکوت»، در یادداشت خود به شکلگیری جنبش اعتراضی مردم ایران (جنبش سبز) و تاثیرات آن بر معادلات سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی پرداخته است.
سالی که گذشت سال زخمها و مرهمها بود. سال حسرتها و امیدها بود و سال آگاهی و رستاخیزی تازه برای ملت ايران. از همه اينها گفتن بدون انگشت نهادن بر تکثر و تنوع ملت ايران، ميسر نيست. این تکثر و تنوع را میتوان در آرایش گروههای مختلف سياسی در کشور دید.
آرايش نظام سیاسی فعلی کشور بدون هیچ تردید به سوی یکدست کردن و يکپارچه کردن صداهای مختلف رفته است. نوع برخورد خشن، تندخويانه و سرکوبگرانه قدرت حاکم با هر که جز او و متفاوت با او میانديشد، اظهر من الشمس است. وجود بالفعل تنوع و تکثر در جامعه ایرانی، اتخاذ موضعی کثرتگرايانه و مداراجويانه را از سوی قدرت نتیجه نداده است.
درست بر عکس، ساختار قدرت فعلی به گونهای است که تکثر و تنوع را خطر میبیند و تا جایی پیش میرود که حتی همان شماری را که خود به عنوان گروههای متفاوت به رسميت شناخته است (از طریق آمار اعلام شده و به زعم مخالفان مخدوش وزارت کشور در انتخابات رياست جمهوری)، رسما نادیده میگيرد و به تلخترین زبان و با درشتترین عمل به مقابله با آنها برمیخیزد. تمام اينها حکایت از جنبه تاريک رخدادهای یک سال گذشته دارد.
يک سال گذشته، سال رنج و حسرت و درد بوده است. اما اميدهای بسیاری در بوته همين رنجها متولد شدهاند. پس جا دارد که ببينيم جنبش سبز تا اينجا چه کرده و چه دستاوردی داشته است.
جنبشی که خواستههایش پس از انتخابات در یک پرسش ساده رقم خورد و پاسخ «رأی من کو؟» را با شفافيت و آرامش و سکوت میطلبید، پاسخی جز سرکوب و خشونت عریان و پروندهسازیهای گسترده و قتل و شکنجه و تهديد نديد.
اين پرسش با تمام مسئلههای پيش و پس از انتخابات گره خورد. رواج دروغ و تهمت در جامعه، ریاکاری به نام دین، استبداد و بیداد به نام حفظ نظام حکومتی، گره خوردن سیاست قدرتمندان و تباهیها و تزویرشان به اسم اسلام و مسلمانی، بیکفایتی و سوءتدبیر مسئولان حکومتی، آسيب دیدن سریع مشروعيت و اقتدار نظام به دنبال واکنشهای عصبی و خشمگين قدرت سياسی، نادیده گرفتن حقوق مشروع و مصرح در قانون کشور و بسی خللهای دیگر که پس از برخورد سهمگين نیروهای نظامی و امنیتی با لایههای مختلف مردم عمق بيشتری پيدا کرد.
سخن گفتن از «جنبش سبز» کار آسانی نیست. چیزی که به نام جنبش سبز شناختهشده همراهان، دوستداران، مدعيان، حریفان و دشمنان متکثر و بیشماری دارد. در نتيجه جایی که قرار باشد هویت جنبش سبز تعریف شود، افراد زیادی ادعای سهم یا طلب افتخار دارند و گروههای بسیاری هم جنبش سبز را تبلور تمامی خواستههای دشمنان خود میشمارند.
اما میتوان خطوط مهمی را در جنبش سبز برجسته کرد و با اطمینان گفت که از ويژگیهای ممتاز جنبش سبز است.
1. جنبش سبز اعتراض خود را با تمسک به اصول قانونی مربوط به حقوق ملت که در قانون اساسی جمهوری اسلامی مندرج است رقم زد. يعنی اعتراضهای جنبش سبز محملی قانونی دارد و برای به میدان کشیدن اين اعتراضها نه نيازی به براندازی بود و نه حاجتی به مداخله بیگانگان. اصول معطل مانده قانون اساسی که به مصادره قدرت در آمده است و پیوسته قدرتمداران در پوشاندن یا تفسیر معوج آن کوشش میکنند، همان چيزهایی است که در زبان موسوی به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» تعبیر شده است.
2. جنبش سبز خشونتستيز و خشونتگریز است. درست است که در هر جریان اعتراضی وقتی گروههای مختلفی در غوغای اعتراضها به آن میپیوندند و خواستهها و آمال شخصی یا جناحی خود را میجویند ابهاماتی پديد میآید اما گوهر درخشان جنبش سبز، که آرامآرام جای خود را در زبان و ادبيات اين جنبش باز میکند، از خشونت گریزان است و به سوی اعتدال در انديشه و عمل میرود.
3. جنبش سبز کثرتگراست و تفاوتهای قومی، فرهنگی، اعتقادی، زبان و فکری بخشهای مختلف ملت ایرانی را به رسميت میشناسد. این گشوده بودن به سوی تفاوتها، دستاورد بزرگی است که در گفتار و کردار نظام حاکم نه تنها دیده نمیشود بلکه مصادیق به رسميت نشناختن تکثر، از سر تا پای سخن و عمل آنها مشهود است.
جنبش سبز خود را بر مبنا و پایه به رسميت شناختن دیگری معنا کرده است. جنبش سبز آغاز زدودن تقسيمبندیهای «ما»/«ديگران»، «خودی»/«غير-خودی»، «مذهبی»/«سکولار» است و سنگبنای عبور از تمایزهای مصنوعی و تفرقهافکن است.
4. جنبش سبز حرکتی انقلابی، بنيانکن، سريع و شتابزده نيست. جنبش سبز هم در قابلیتهایش و هم در فرجام عملیاش، جنبشی است آهسته و پیوسته. گره خوردن جنبش به ضربآهنگ عادی و روزمره زندگی انسانها و زیستنشان در بوته دشواریها و اتکا به صبر و اميد، نقطه ثقل اين جریان است. در نتيجه، این جريان از همین منظر و معبر راهش از حرکتهای رادیکال و افراطی، از هر سوی و با هر تعلق سياسی و فکری جدا میشود.
5. این جريان نوید دهنده معياری تازه در رهبری سیاسی است و توانسته است مؤلفههای مهمی را برای معرفی يک الگوی اخلاقی برای رهبری سیاسی معرفی کند. معیارهای اخلاقی رهبری سیاسی، چنان که در زبان و عمل میرحسين موسوی هويداست، چنان گنجایش و فراخنایی دارد که میتواند ورای جناحبندیهای سياسی، دينی و فکری مختلف نقطه مشترکی برای همبستگی و همدلی ايرانیانی باشد که از بیداد، قانونگریزی، سالوس و ریا، تماميتگرايی و تبعيض به نام دین و نظام به ستوه آمدهاند.
6. این خيزش مردمی گوهری برابریطلب دارد و مبارزه با تبعيض در کانون خواستههایش قرار دارد. مبارزه برای زدودن تبعیض و نابرابری در سایه دو مفهوم کلان عدالت و آزادی قرار دارد. عدالت و آزادی تبعیضبردار نيستند و نمیتوان عدالتی را که برای عدهای فراهم شده، از عدهای دیگر دریغ کرد.
آزادی گزينشی که تنها در انحصار گروهی خاص قرار بگیرد آزادی استبداد است نه آزادی انسان. با این مقدمات، میتوان اين نکته را نتیجه گرفت که مسیر حرکت جنبش سبز به سوی بازگرداندن کرامت انسان است. اين کرامت در سالهای گذشته، با سياستهای قدرتمدارانی که نزدشان منصب سیاسی (که توجيه دینی هم يافته است) بر عزت و حرمت انسان اولويت دارد، پایمال شده است. جنبش سبز، جنبشی است انسانی.
7. جنبش سبز، نهضتی آگاهیبخش است. آگاهی با رهایی و آزادی نسبتی مستقیم دارد. این آزادی «خبر» را هم شامل میشود. جنبش سبز حرکتی است برای آزاد کردن خبر از حبس تبلیغات يکجانبه و جوسازیهای رسانهای قدرت. کلید سلطه قدرت در کشور ما انحصار رسانه در دست گروهی خاص و وابسته به قدرت بوده است. شکستن این انحصار از طریق ایجاد شبکههای گسترده و متنوع اجتماعی که با فروافتادن هر يک، شبکهای تازه از خاک فروافتادگان سر بر میدارد، مهمترین شاهد بر پا گرفتن بذر آزادی خبر و تکثر و تنوع منابع آگاهیبخش است.
8. شاید مهمترین دستاورد سياسی جنبش سبز فروریختن ترس است. قدرت سياسی دیگر هيبت، عظمت و رعبآوری پيشین را ندارد. شکستن اقتدار قدرت سياسی و از ميان رفتن بیم و هراس مردم از بلند سخن گفتن با حاکمان و انتقاد از آنها، دستاوردی است که به سادگی میسر نمیشد اما اکنون به خاطر جنبش سبز تبدیل به سنت شده است. سنت امر به معروف و نهی از منکر به مثابه ابزاری برای تحقیر و سرکوب مردم از دست قدرت گرفته شده است و تبدیل به وسيلهای رهاییبخش در دستان منتقدان قدرت و ناصحان سياستمداران شده است.
نکات بالا را میتوان به شيوههای مختلف بسط داد. بخشی از این نکات را میتوان به صورت خواسته يا آرمانهای جنبش سبز طرح کرد. اما در غياب پژوهشی جامع و دقیق، به خاطر مسدود بودن روزنههای خبری، با مرور بر رخدادهای یک سال گذشته، میتوان به اجمال به نتايج بالا رسید. اگر بپذيریم که جنبش سبز، جنبشی است درازمدت که اهدافش به آرامی محقق میشود، میتوان با رضایت خاطر بیشتر، دستاوردهای بالا را به عنوان غايات جنبش سبز پذیرفت.