همزمان با سالگرد 22 خرداد، روزنامه گاردین در مقالهای به نقش میرحسین موسوی در کشتار مخالفان جمهوری اسلامی در دهه شصت پرداخته است.
تعطیلات آخر این هفته، اولین سالگرد مرگ دموکراسی در ایران است که با اعلام شکست میرحسین موسوی، کاندیدای اصلاحطلب در انتخابات دستکاری شده توسط آیتالله خامنهای شکل گرفت.
پس از این انتخابات، معترضان به نتایج آن در خیابانها به گلوله بسته شدند و در زندان بدنام اوین تحت شکنجه قرار گرفتند، و چند نفر با عنوان «محارب» یعنی دشمن خدا اعدام شدند. این عدم تحمل مخالف خیلی عجیب نبوده است: این همان نظامی است که هزاران نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کرد و هرگز اعلام نکرد که تعدادشان چقدر بود.
این کشتار در تابستان سال 1988، پس از جنگ با عراق با یک آتشبس تلخ اتفاق افتاد. زندانهای ایران پر بود از دانشجویان که به خاطر اعتراض به آیتالله خمینی در دهه 1980 محکوم شده بودند، مارکسیستها، چپهای با گرایشهای متفاوت و حامیان سازمان مجاهدین خلق که یک جنبش چریکی با قرائت متفاوتی از اسلام بود.
مقامات زندان، آنها را براساس استواری برعقیدهشان و یا ارتدادشان دستهبندی کرده بودند. نظام تصمیم گرفت که آنها را قتلعام کند تا برای دولت پس از جنگ مشکلی به وجود نیاورند و آیتالله خمینی در خفا فتوایی را صادر کرد و بر اساس آن اعدام این زندانیان مجاز اعلام شد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زندانها مستقر شد و «کمیته مرگ» (یک دادگاه اسلامی متشکل از مقام عالیرتبه وزارت اطلاعات و دادستان انقلاب) در عرض یک دقیقه یا حتی کمتر از آن، هر زندانی را شناسایی و «محارب» معرفی میکرد و زندانیان را روانه چوبههای دار برپا شده در تالار اجتماعات زندان کردند، و تا شش نفرشان همزمان اعدام میشدند.
پس از اعدام، اجساد آنها را در داروی ضدعفونی میانداختند و سپس با ماشینهای حمل گوشت به گورهای دستهجمعی منتقل میکردند. سه ماه بعد، وسایل اعدامشدگان را در یک ساک پلاستیکی به خانوادههایشان برگرداندند، اما حکومت ایران، هنوز هم از فاش کردن محل گورها اجتناب میکند و خانواده اعدامشدگان را از از جمع شدن در محلی در تهران که به عنوان محل دفن اجساد شناسایی شده، منع میکنند.
مقایسه بیرحمیها، نفرتانگیز است، اما تعداد اعدامیها اندازه تعداد قربانیان فاجعه «سربرنیتسا» بود و پس از پایان جنگ، حکومت با خونسردی زندانیان را کشت. این کشتار را میتوان با مارش عزای زندانیان متفقین پس از پایان جنگ جهانی دوم مقایسه کرد که ژنرالهای ژاپنی مسئول این کشتارها در محاکمات توکیو به مرگ محکوم شدند. اما مسئول قتل عام فجیع زندانیان ایرانی که بود؟
آیتالله خمینی درگذشته است. اما سه چهره ارشد حکومت او هنوز زنده و برای سپرده شدن به دادگاهی بینالمللی در دسترس هستند. رئیسجمهور وقت، آیتالله سیدعلی خامنهای حالا رهبر جمهوری اسلامی است؛ کسی که انتخابات تقلبی سال گذشته را تایید کرد.
اکبر هاشمی رفسنجانی، که هنوز یک بازیگر قدرتمند در عرصه سیاسی ایران است، آن موقع فرمانده سپاه پاسداران انقلاب بود [هاشمی رفسنجانی در طول دوران جنگ قائم مقام فرمانده کل قوا بود] که برای انجام کشتارها به او دستور داده شده بود.
یک نفر دیگر هم در سال 1988، نخستوزیر بود: میرحسین موسوی، رهبر جنبش اصلاحی امروز ایران. موسوی در تبلیغات انتخاباتی سال گذشته با سوالهایی درباره واقعه 1988 (1367) به چالش کشیده شد، اما از حرف زدن درباره آن کشتار جمعی امتناع کرد.
در جریان تحقیقی که برای بنیاد «عبدالرحمان برومند» که مقر آن در آمریکا است انجام میدادم، تصادفا به مصاحبهای برخوردم که موسوی در دسامبر سال 1988 با تلویزیون اتریش انجام داد.
موسوی در پاسخ به ادعاهای سازمان عفو بینالملل، غیرصادقانه گفت که زندانیان اعدام شده، میخواستند شورش کنند. وی گفت: «ما باید بر این توطئه غلبه میکردیم، از این جنبه ما به هیچوجه رحم نمیکنیم.»
او از روشنفکران غربی میخواهد که از حق دولتهای انقلابی برای «برخورد قاطع» با دشمنانشان حمایت کنند. طنزآمیز است، حکومتی که او با ریاکاری از آن دفاع میکرد، بدون رحم با هواداران او برخورد میکند.
اما این بخشش همان چیزی است که شامل رهبران سیاسی و نظامی میشود. سازمان ملل درباره استفاده صدام حسین از گازهای شیمیایی در حلبچه در اویل همان سال به خودش زحمت نداد و درباره گزارشهای سازمان عفو بینالملل درباره قتل عام زندانیها در ایران گوش شنوایی نداشت.
دیپلماتهای ایرانی ادعا کردند که کشتارها در یک درگیری اتفاق افتاده است، اما هیچ حد و مرز زمانی و منعی برای پیگرد قانونی جرایم علیه انسانیت وجود ندارد و قتل عام زندانیانی که محکومیت خود را به اتهام اعتراض سیاسی طی میکنند، باید یکی از سختترین جرایم محسوب شود.
این واقعیت است که آنها ظاهرا به این دلیل کشته شدند که به خدا – خدای انقلاب آیتالله - اعتقاد نداشتند. این قتل عام، نوعی کشتار جمعی است: انهدام یک گروه به خاطر نگاهشان به مذهب.
بیشتر قضات و مقامات رسمی که فتوای آیتالله خمینی را اجرا کردند، هنوز در مناصب عالیرتبه هستند، آن هم تحت نظارت رهبری که وقتی از او درباره اعدام زندانیان سوال شد، پاسخ داد: «فکر میکنید باید به آنها آب نبات داد؟»
هنوز زمان برای شورای امنیت سازمان ملل هست تا با راهاندازی دادگاههایی که در آنها قوانین بینالمللی برای کشتار جمعی زندانیان اجرا شود. این شاید راه بهتری برای درافتادن با جکومتی مذهبی است که رفتارش در سال 1988 بهترین دلیل برای تحلیل رفتار آینده ایران با سلاحهای هستهای است.
برای زنده نگاه داشتن جنبش سبز مردم ایران احتیاج داریم رهبریتی را دنبال کنیم که از سابقه سیاسی و یا اجتماعی سالمی حامل باشد.بنا بر چندین مدرک و ادعا در زمان نخست وزیری آقای موسوی تخلف های غیر قابل انکار صورت گرفته.تا روشن شدن سهم شان در رابطه با اعدام و کشتار گروهی زندانیان سیاسی ،از اعضای جنبش سبز خواستار پیشنهاد دادن برای انتخاب رهبر یا هیت رهبری که قابل قبول اکثریت قرار قیرند باشیم.در این فاصله از تجربه و امکانات آقای موسوی بهرهمند شویم.مثل پلی برای عبور.اگه دادگاه بعد از رسیدگی به تخلفها ایشان را مقصر شناخت که تکلیف مشخص است، و اگر نه ایشان به فعالیت با جنبش یا حزب سبز ادامه خواهند داد. دشمن همیشه کمین نشسته و منتظر است به این جنبش مردمی ضربه وارد کند چه با اسم موسوی چه بدون رهبری موسوی.آقای موسوی از بدو اوج گیری جنبش سبز مردمی اعلان کرده اند که با من مثل یک عضو رفتار کنید.با آرزوی پیروزی ملت ایران برای آزادی و دموکراسی.
بايد تمام افراد درگير اعدامهای بعد از انقلاب شناسايی و مورد محاکمه عادلانه باحضور وکيل و گروه منصفه قرارگيرند...
این سیاستهای کهنه و موذیانه انگلیس سال هست که ریشش درامد است. امروز هر ایرانی نسبتا تیز هوشی به درستی این پرسش را از خود میکند، چرا و به چه دلیلی این حضرات به دروغ مدعی آزادی و حقوق بشر دوباره امروز به فکر مردم ایران و حقوق پائی مال شدهشان افتادهاند.
نوشتن این مقاله آن هم در روزنامه معلوم حال گاردین و به زیر ضرب کشیدن میر حسین موسوی در چنین شرایطی آشکارا یک هدف را نشان گرفته آن هم ایجاد شکاف و چند دستگی در صفوف جنبش سبز ایران و ادامه کمکهای سنتی به آخوندهای ایران ستیز حاکم ایست. این روز نامه همیشه در جهت سیاست خارجی دولت انگلیس حرکت کرده و در آینده هم خواهد کرد.