نسخه آرشیو شده

بیابان‌زایی و بیودموکراسی در ایران
از میان متن

  • به موازات ارتباط معیشتی بیشتر با سرزمین، بر میزان ناپایداری زیست‌محیطی و فزونی جریان‌های کاهنده‌ی کارایی سرزمین افزوده می‌شود.
موضوع مرتبط

احمد درویش*
شنبه ۰۵ تیر ۱۳۸۹ - ۱۳:۰۴ | کد خبر: 53762

امنیت غذایی چگونه به‌دست می‌آید؟ چه زمان می‌توان امیدوار بود که جریان‌های کاهنده‌ی کارایی سرزمین، مجالی برای فروسایی بیشتر در زیست‌محیطِ ایران نیابند؟

مدخل:
امنیت غذایی چگونه به‌دست می‌آید؟ چه زمان می‌توان امیدوار بود که جریان‌های کاهنده‌ی کارایی سرزمین، مجالی برای فروسایی بیشتر در زیست‌محیطِ ایران نیابند؟

چرا باید به رغم بیش از 4 دهه تلاش برای مهار بیابان‌زایی در کشور، همچنان شناسه‌های تخریب سرزمین شیب افزاینده داشته، سفره‌های آب زیرزمینی خالی‌تر شده، زمین نشست کرده و آب‌های سطحی و زیرزمینی کیفیت‌شان را بیشتر از دست دهند؟

اصولاً کدامیک از ابعاد فقر خطرناک‌تر است و مقابله با آن در اولویت نخست قرار دارد؟ آیا می‌توان صفت پایداری را به توسعه‌ای منسوب کرد که صرفاً اندوخته‌های طبیعی را تخریب نمی‌کند؟ منظور از جنبه‌های فراموش‌شده‌ی شاخص‌های فرهنگی چیست و چه ملاحظاتی را باید در قلمرو پژوهشی این حوزه لحاظ کرد؟

گرانیگاه برنامه‌های توسعه چیست یا چه باید باشد و چرا؟ آیا درآمد سرانه‌ی بیشتر ، همواره احساس رضایتمندی بیشتری را در پی خواهد داشت؟ و سرانجام آن‌که پرداختن به جنبه‌های طبیعی بیابان‌زایی و کاوش دلایل فیزیکی آن ضرورت بیشتری دارد یا تقویت نگاهی غیر‌سازه¬ای و پرداختن به علل غیر‌طبیعی آن در حوزه‌ی عملکردهای انسانی؟

نوشتار پیش‌رو با طرح دریافت‌های فوق، می‌کوشد تا خواننده‌ی گرامی مردمک را با منظری دیگر برای نگریستن به یکی از مهم‌ترین چالش‌های زیست‌محیطی ایران و جهان در حوزه‌ی بیابان و بیابان‌زایی ترغیب کند.

سرمایه‌‌های اصلی ما کجا هستند؟

برای فهم این‌که کشوری توسعه‌یافته یا در حال توسعه است، نیازی به اندازه‌گیری درآمد ملی یا سرانه نیست. کافی است به دبستان‌ها برویم و به روان‌شناسی آموزش کودکان توجه کنیم. نطفه¬های توسعه در دبستان‌ها بسته می‌شود، نه در آزمایشگاه‌ها. این انسان‌ها هستند که سرمایه را بارور، فناوری را ابداع و طبیعت را تسخیر می‌کنند. لذا انسانی قدرت نوآوری و خلاقیت دارد که شخصیت او در دوران کودکی با این مفاهیم خو گرفته باشد. کودکی که فقط آموخته است تقلید کند، چشم بگوید، منفعل باشد، ساکت بماند و خطوط قرمز را رعایت کند، چگونه می‌تواند در عرصه‌ی تولید، دانش و فناوری، پیشتاز، خلاق، نوآور و مرزشکن باشد؟ سرمایه‌های ما در چاه‌های نفت و یا در بانک‌ها نیست، سرمایه‌های ما در دبستان‌ها نشسته‌اند، با آنان چه می‌کنیم؟
داگلاس نورث - برنده‌ی نوبل 1993

در زمانه‌ی حاضر، شاید کمتر جریان فکری یا صاحب‌نظری را بتوان یافت که بر لزوم حراست از اندوخته‌ها و منابع‌طبیعی[1]، به عنوان یگانه بسترِ زیست و گرانیگاهِ موجودات زنده، تأکید نورزد و بر ممتاز‌بودنِ جایگاهِ آن تردیدی وارد آورد.

چه، اگر برآیندِ هم‌اندیشی و تلاش مجموعه‌ی آحادِ جامعه، به ویژه پژوهش‌گران، کار‌آفرینان، تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیرانِ شاغل در این حوزه، بتواند موجودیتی پایدار و پویا را برای طبیعت رقم زند، آن‌گاه بی‌گمان، امنیت غذایی برقرار خواهد ماند، گونه‌گونی (تنوع) زیستی با شتابی مثبت به روند تکاملی خود ادامه خواهد داد، جریان‌های کاهنده‌ی کارایی سرزمین، مجالی برای فروسایی نخواهند یافت و بدین‌ترتیب، می‌توان امیدوار بود، یکی از غم‌انگیز‌ترین و تأسف‌بارترین اشکال ملموس فقر، که در هیبت فقر غذایی ظاهر می‌شود، برای همیشه ریشه‌کن شود. هرچند‌ نباید پنداشت که تنها با مهارِ فقر غذایی، بدون پرداختن به دیگر جنبه‌های فقر – به ویژه فقر دانایی و فرهنگی – می‌توان دورنمایی پایدار و بایسته برای زیستن در ایران‌زمین ترسیم کرد.

چنین است که دیگر ابعادِ فقر از جنبه‌ی شاخص‌های انسانی (حوزه‌ی فرهنگ، سیاست، اجتماع و ...‌) پدیدار ‌شده و منظرِ نوینی برای نگریستن به مفهوم زیستن و کیفیت حیات گشوده می‌شود. در حقیقت‌ بیابان‌زایی را زمانی می‌توان مهار شده در کشور تلقی کرد که حرکت‌های توسعه بر مبنای آموزه‌های دانش‌بنیاد و فارغ از مصلحت‌سنجی‌های کوتاه‌مدت و مبتنی بر ملاحظاتی غیرعلمی تبیین یافته باشد.

بر‌پایه‌ی چنین دانستگی است که برای نخستین بار از دانش‌واژه‌ی نوینی به نام «زیست‌‌سالاری» یا بیودموکراسی، سخن به میان آمده و بر این آموزه پای می‌فشارد که: «ارزش و اهمیت تمامی اشکال تنوع حیات مورد احترام بوده و حفاظت از اندوخته‌های ژنی و منابع‌طبیعی، می‌بایست همواره در اولویت نخستِ طرح‌های توسعه قرار داشته باشد (زاهدی، 1380) بنابراین، دیگر نمی‌توان و نباید به کارکرد مفهوم سنتی توسعه‌ی پایدار: «توسعه‌ای که منابع تجدید‌ناپذیر را تخریب نمی‌کند و در درازمدّت قابلیت تداوم دارد.» بسنده کرد؛ چرا که توسعه‌ی پایدار از معنایی گسترده‌تر و جهان‌شمول‌تر برخوردار بوده و هر فرآیندی را که: «به دگرگونی اندیشه‌ی آدمیان می‌انجامد و آن‌ها را آماده‌ی ارتقاء در پذیرش مسئولیت‌های اجتماعی می‌کند»، در بر می‌گیرد؛ دریافتی که خود ریشه در باوری دیرینه و اصیل دارد، باوری که معتقد است: «توسعه‌ی واقعی آن چیزی است که در اندیشه‌ی آدمیان رخ دهد، نه آن‌چه‌ در انبارهای گمرک، تالارهای مد و یا زرق و برق تبلیغات شهری قابل مشاهده است‌»[2]. بی‌دلیل نیست که یک اندیشمند معاصر با صراحت می‌گوید: «هیچ تحول یا انقلاب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در قرن اخیر نتوانسته است، همچون تحولات زیست‌محیطی بر رفتار و بینش انسان‌ها تأثیر بگذارد (,McCormic1995)».

2- شاخص‌های فرهنگی در حوزه‌ی فقر، بیابان‌زایی و توسعه‌ی پایدار:
باید اعتراف کرد که هنوز در بسیاری از قلمروهای سیاسی جهان، به‌خصوص در آن دسته از ممالکی که موسوم به کشورهای جنوب هستند، کاربرد شاخص‌های فرهنگی در مراحل نخستینِ خود قرار دارد. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و می‌بایست اطلاعات و داده‌های این حوزه با سنجش جنبه‌های مثبت و منفی و ابعاد فردی و جمعی فرهنگ گردآوری شود.

جنبه‌های از قلم‌افتاده‌ی شاخص‌های بُعد فرهنگی، عبارتند از: امنیت، استقلال فردی و جمعی، احساس تعلق به جمع، مشارکت در فعالیت‌های فرهنگی، جنبه‌های مثبت و منفی در آزادی‌های سیاسی، مدنی و حقوقی بشر، همچنین جلوه‌های خشونت، نژادپرستی و تبعیض، قاچاق اجناس عتیقه و نظایر آن‌ها.

برای ارزیابی جایگاه‌های اجتماعی گروه‌های متفاوت موجود در کشور (گروه‌های قومی، اقلیت‌ها، دسته‌بندی‌های مربوط به سن و جنسیت) و نیز برای ارزیابی چگونگی مناسبات بین گروه‌ها، باید شاخص‌هایی تعیین شود. تعیین این‌گونه شاخص‌ها برای جوامع چندفرهنگی نظیر ایران که شکاف طبقاتی و نابرابری‌های اقتصادی در آن قابل تأمل است، کاملاً ضروری به نظر رسیده و از اهمیتی دوچندان برخوردار است.

از آن‌جا که بنیانی‌ترین هدف توسعه، بهبود وضعیت انسان، یعنی: فراوان‌ترین منبع کشورهای جنوب از جمله ایران است؛ چاره‌ای نیست، جز آن‌که مردم و فرهنگ‌شان در کانونِ برنامه‌های توسعه جای گیرند. با وجود چنین دریافت واقع‌گرایانه‌ای و به رغمِ وجود پیشینه‌ای نسبتاً دیرینه که در کاربرد شاخص‌های انسانی در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای ترسیم استعداد فقرزدایی از سرزمین وجود دارد، راست این است که تاکنون هیچ چیز نتوانسته جای سلطه‌ی قدرتمند تولید ناخالص ملی را در ارزیابی این مهم بگیرد[3].

بنابراین، کم‌ترین انتظار از پررنگ‌تر کردنِ شاخص توسعه‌ی انسانی، دگرگون‌کردنِ اذهان عمومی نسبت به استیلای انحصاری تولید ناخالص ملی است. مگر نه این است که فقر را می‌توان با سطوح درآمدِ پایین، امّا گسترده از میان برداشت، در حالی که وجود درآمدهای بالا و اقلیت ثروتمند، نمی‌تواند ضامن جلوگیری از فقر و نکبت گسترده باشد.

نکته‌ی درخور تأمل، معطوف به این نقطه ضعف آشکارِ ما است که می‌دانیم چگونه می‌توان از چرم کفش ساخت و از نیروی آب یا باد کارمایه گرفت و چگونه می‌توان اعماق فضا را شکافت و از کارمایه‌های خطرناک و مهیبِ فلزاتی سنگین در اعماق اقیانوس‌ها بهره برد؛ امّا از این‌که چگونه می‌توان خدمات اجتماعی، غذای کافی و پاره‌ای از روابط نهادی را دقیقاً به زندگی مشترک درازمدّت، سالم، بارآور، خلاّق و رضایت‌بخش مبدل کرد، چندان اطلاعی نداریم.

به بیانی آشکار‌تر، جامعه‌ی جهانی در مقیاس عامِ آن، هنوز به درستی نمی‌داند که چه سیاست‌هایی مشوّق توسعه‌ی انسانی و فرهنگی، به عنوان نخستین شرط تضمینِ پایداری زیست و فقرزدایی است؟ به عنوان مثال، می‌توان مشاهده کرد که پاره‌ای از کشورهایی که سهمیه‌های مالیاتی بالایی را به رفاه اجتماعی اختصاص داده‌اند، حتا برابرِ کشورهایی که به مراتب هزینه‌ی کمتری را در این خصوص، متحمل شده‌اند، به دستاورهای چشمگیری در بهبود وضعیت انسانی خویش نایل نیامده‌اند.

همچنین‌ رابطه‌ی بین شاخص‌های «نهاده‌هایی» مانند: تعداد تخت‌های بیمارستانی، پزشکان، پرستاران، آموزگاران، سربازان و هنرمندان به نسبت هر هزارنفر، یا درصد ثبت‌نام در مدارس از یک سو و شاخص‌های «نتایج» مانند: طول عمر، کاهش مرگ و میر، بهبود وضع سوادآموزی، تنظیم بهتر خانواده، کاهش ضایعات طبیعی و نظایر آن‌ها، از سوی دیگر، به مراتب بسیار بیش از معیارهای صرفاً اقتصادی، مانند رابطه‌ی بین نهاده‌های سرمایه و کار و نتایج بازده‌ی کالا، درهم تنیده‌اند.

3- توسعه‌ی پایدار:
هرچند که دشواری‌های زیست‌محیطی امروز، به طور توامان، هم زاییده‌ی فقر و هم برگرفته از ثروت است؛ لیکن، جنس آن‌ها و نوع نگاه به آن برای مردم ساکن در شمال و جنوب متفاوت است. کشورهای ثروتمندِ شمالی که تقاضای نامحدودی برای تولید هر چه بیشتر دارند، با آلوده‌ساختنِ محیط‌زیست و بهره‌برداری شدید از منابع، پایداری توسعه را سخت کاهش می‌دهند[4]؛ کشورهای جنوب نیز، به دلیل تقاضای روزافزون مردم به مواد غذایی و سوخت، با جلوه‌های دیگری از فروسایی کارایی سرزمین، مانند: پاک‌تراشی جنگل‌ها، بیابان‌زایی، خاک‌شویی و فرسایش، زوال پوشش گیاهی و سله‌بستنِ خاک، شوری‌زایی و تاراج اندوخته‌های آبی زیرزمینی دست به گریبان هستند.

نکته‌ی درخورِ تعمق در این میان که تفاوت شمال و جنوب را از این منظر، بیشتر نمایان می‌سازد آن است که بی‌چیزان نه‌تنها در اُفت زیست‌محیطی محل زندگی خود نقش دارند، که بیش از همه نیز از آن رنج می‌برند، درحالی که عواقبِ درازدستی‌ها و نابخردی‌های شمالی‌ها، کمتر گریبان نسل حاضر را می¬گیرد. به دلیل چنین اختصاصاتی است که پیوندهای بین فقر و آسیب ‌زیست‌محیطی تنگاتنگ، متعدد و پیچیده به نظر می‌رسد.

شغل غالب مردم در فقیر‌ترین کشورها، معمولاً کشاورزی و گله‌داری است و درنتیجه وابستگی معیشتی آن‌ها به سرزمین بالاست. بررسی نقشه‌های بیابان‌زایی در مقیاس جهانی نیز حکایت از آن دارد، کشاورزی و دامداری در شمارِ مولفه‌هایی طبقه‌بندی می‌شوند که بیشترین همبستگی را با بیابان‌زایی نشان می‌دهند.

به عبارت دیگر، به موازات ارتباط معیشتی بیشتر با سرزمین، بر میزان ناپایداری زیست‌محیطی و فزونی جریان‌های کاهنده‌ی کارایی سرزمین افزوده می‌شود.
بنابراین، «مهارِ بیابان‌زایی بر راهکارها و آموزه‌هایی استوار است که آرمان‌شان، تأمین امنیت غذایی و تکامل کیفیت زندگی در تمامی جنبه‌های حیات موجود در همه‌ی عرصه‌ها یا سرزمین‌ها (Lands)، برای پایدارترین زمانِ ممکن است.»

یکی از آن سرزمین‌ها، البته سرزمین‌های خشک (Dry Lands) است که بستر بیابان‌های طبیعی محسوب می‌شود. اهمیت این رسالت، به ویژه هنگامی ملموس‌تر خواهد شد که بدانیم، بر پایه‌ی ستاده‌های حاصل از جدید‌ترین پژوهش‌های منتشر‌شده، از بین 45 عامل بیابان‌زایی، 39 عامل مربوط به مدیریت غیر معقولانه‌ی منابع آب، خاک، گیاه، معادن و کانی‌ها بوده و تنها شش مورد از آن مربوط به فرایندهای طبیعی مؤثر در جریان بیابان‌زایی است[5].

4- فرجام سخن:
مقابله با فرایندهای کاهنده‌ی کارایی سرزمین یا بیابان‌زایی، پیش از آن‌که مواجهه‌ای سخت‌افزاری و از جنس مدیریت سازه‌ای باشد، برخوردی نرم‌افزاری و غیر‌سازه‌ای خواهد بود. این حقیقتی است که روزانه بر شمارِ طرفدارانِ آن در حوزه‌ی نخبگانِ تصمیم‌ساز افزوده می‌شود.

در یکی از آخرین گزارش‌های توسعه‌ی انسانی سازمان ملل متحد، مقاله‌ای از نظریه‌پردازی برجسته آمده که در فرازی از آن می‌خوانیم: «در سطوح درآمدی پایین و مراحل نخستین توسعه، رشد درآمد با میزان بالاتر تخریب محیط‌زیست همراه است، اما از آستانه‌ای به بعد، درآمد بیشتری به بهبود محیط‌زیست اختصاص می‌یابد (پانایوتو، 2002) ‌اندکی پیشتر از این سخن، دبیر پیمان (کنوانسیون) مبارزه با بیابان‌زایی سازمان ملل [6]، صراحتاً پیکار با بیابان‌زایی را همان پیکار با فقر معرفی می‌کند [7] (دیالو، 2001). چنین است که به نظر می‌رسد، چاره‌ای نباشد جز آن‌که به جای سوق‌دادنِ امکانات مادی و سرمایه‌های فکری خویش در مسیر ریشه‌یابی علل طبیعی بیابان‌زایی، درپی فراکافتِ عمیق و همه‌جانبه‌ی ریشه‌های انسانی آن در حوزه‌های اخلاق، اقتصاد، سیاست، حقوق و مذهب برآییم.

چه، به موازات ارتقاءِ شاخص‌های توسعه‌ی انسانی در هر جامعه، شناسه‌های بیابان‌زایی رو به زوال خواهد گذاشت. سرزمینی که در آن، همه‌ی گونه‌های گیاهی و جانوری از حرمتی سزاوارانه برای استمرار حیات خویش و مبتنی بر آموزه‌ی زیست‌سالاری (بیودموکراسی) بهره‌مند باشند، بی‌شک سرزمینی پایدار خواهد بود که دیو بیابان‌زایی را به آن راهی نیست.

5- گرفتگاهان:
پانایوتو، تئودور. 2002: جهانی شدن و محیط‌زیست (برگردان از سید محمد رضا سید نورانی و فردین اسکافی: 1381). تهران. ماهنامه‌ی اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 184-183، ص ص 231-220.
زاهدی، مهتا. 1380: نقش اقتصاد بیوتکنولوژی در جهان؛ در مجموعه مقالات دوّمین همایش ملی بیوتکنولوژی، ص ص 1341-1325. جلد دوّم، تهران، وزارت جهاد کشاورزی.
ژان، درش. 1982: جغرافیای نواحی خشک (برگردان شهریار خالدی: 1373). تهران. نشر قومس، 363 صفحه.
سن. آمارتیا. 1999: توسعه به مثابه آزادی (برگردان حسین راغفر،‌1381). تهران. انتشارات کویر، 508 صفحه.

Camp, William G. & Thomas B. Daugherty. 2002: Managing Our Natural Resources. USA. Delmar & Thomson learning, Inc, 422p.
Diallo, Hama Arba. 2001: On the occasion of a Conference on Desertification at the “Ciudad de las Artes Y las Cièncias”- Valencia, Spain, 30 November 2001.
McCormic, John. 1995: The Global Environmental movement (second edition). John Willey and Sons, 312p.
Belal, Ahmed Esmat and Irina Springuel. 1996: Economic value of plant diversity in arid environments. Paris, Journal of nature and resources Volume 32, No. 1, Unesco publication, pp 33-39.

* عضو هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور

پانویس‌ها:

[1] تولیدات کنونی کشاورزی در اغلب کشورهای جنوب از جمله ایران به بهای مصرف اندوخته به دست می‌آید نه تولید منابع.

[2] به نقل از پایگاه اینترنتی اجلاس زمین در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی (سپتامبر 2002)
[3] این همان واقعیتی است که آمارتیا سن (1999)، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل را نیز در مشهورترین کتابش (توسعه به مثابه آزادی) به واکنش واداشت و درستی آن را با تردیدهایی جدی مواجه ساخت.
1 از سوی دیگر، برخی از متغیرهای زیست‌محیطی، مانند آب و هوای شهری، در وضعیت درآمد سرانه بالاتر، بهبود می‌یابد.

[4] به نقل از ایران سبز

    [5]Theodore Panayotou 
[6] Hama Arba Diallo ; Executive Secretary United Nations Convention to Combat Desertification (UNCCD)

[7] ‌بی‌دلیل نیست که اجماع نخبگان جهانی، بر این باورند که «چالش بیابان‌زایی، فقر و کشاورزی»، در شمارِ سه چالش نخست بشر در قرن بیست و یکم جای دارد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی