آرش غفوری در واکنش به مطلب «پرداخت هزینه یک شکست سیاسی» از بهاره آروین برای مردمک یادداشتی نوشته است که در آن میگوید شکست و پیروزی یک فعالیت سیاسی را به نام یک نفر نمینویسند.
بهاره آروین در تحلیل فضای سیاسی امروز ایران و آنچه که «پرداخت هزینه یک شکست سیاسی» نامیده است با ذکر دو داستان تاریخی به یک نتیجهگیری رسیده است مبنی بر اینکه هزینه یک شکست سیاسی متوجه کسانی است که بیشترین تاثیر را بر آن تصمیم داشته اند و از آنجا که ممکن است این عمل مبتنی بر ریش سفیدی و بدون درنظر گرفتن اجماع دموکراتیک باشد، در نتیجه هزینههای سختی را به متولیان خود وارد میکند.
داستان با مصطفی معین، نامزد اصلاحطلبان پیشرو در انتخابات نهم ریاست جمهوری آغاز میشود، با آنچه که در این نوشته «بیعملگی حزب مشارکت» تفسیر میشود ادامه مییابد و در نهایت با هشدار تلویحی به رهبران جنبش سبز ادامه تمام میشود. من در اینجا، اما، میخواهم ضمن رد پیش فرضهای نویسنده، چنین نتیجهگیری را هم در فضای امروزین جنبش سبز و در سطح رهبران آن، یک امر نامربوط بدانم.
اول آنکه هرچند درست است مصطفی معین، پیشروترین برنامهها را برای تحقق مطالبات دموکراتیک مردم ایران در انتخابات نهم ریاست جمهوری ارائه کرد، اما آنچه که باعث شد دکتر معین بعد از انتخابات در ظاهر به حاشیه برود و کمتر در فضای سیاسی کشور ظاهر گردد محصول خواست شخصی خود وی، بیعملگی سیاسی ما جوانان اصلاحطلب (که زمانی واقعن به دلیل شکست خرداد 84 سرخورده شده بودیم)، و همچنین جدالهای درونی آن روز گروههای اصلاحطلب بود که بالاخره از معین به هاشمی و حتی کروبی – با مختصات و ویژگی های سال 84 – راضی شده بودند. هرچند از درون صندوق رای، نام احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور مشاهده میکردند.
این شکست اتفاقاً از معدود شکستهایی بود که «پدر و مادر زیاد داشت» و طبیعی هم بود که به دلیل فضای سیاسی آن روز و واگذارکردن دولت اصلاحطلب به یک دولت بنیادگرا، این جدالهای حزبی و گروهی غیرقابل اجتناب به نظر میرسید. اما نه دکتر معین و نه احزاب مشارکت و مجاهدین، علیرغم اینکه شکست اصلاحات به نامشان رقم خورد، بازنده اندیشه اصلاحطلبی نبودند.
دکتر معین به هر دلیل ترجیح داد به جای فعالیتهای سیاسی صرفا به فعالیتهای اجتماعی و تاسیس نهادهای مدنی و غیردولتی و امور زیربنایی بپردازد و حتی اصرار رئیس جمهور سابق و معروفترین فعالان سیاسی اصلاحطلب را برای نامزدی و قرار گرفتن در صدر فهرست «یاران خاتمی» برای انتخابات مجلس هشتم را رد کند.
اگر معین وارث شکست بود، چه دلیلی داشت که دوباره از او دعوت شود تا نامزد اصلی اصلاحطلبان برای ریاست مجلس در صورت پیروزی در انتخابات باشد؟ این را تاکید میکنم چون شخصی از میان همین اصلاحطلبان که به اعتدالگری و نه تندروی هم معروف است و در دولت خاتمی هم نقش برجستهای داشت تنها زمانی برای انتخابات مجلس هشتم ثبت نام کرد که مطمئن شد مصطفی معین که به قول معروف و ناصواب برخی، تندرو و وارث شکست است، نامزد نخواهد شدو او می توانددر صدر فهرست ائتلاف اصلاح طلبان قرار گیرد.
در مورد حزب مشارکت و نقش برجسته آن در تمام انتخابات بعد از خاتمی حرف و صحبت فراوان است، اما آنچه که در همراهی با فهرست خاتمی در انتخابات مجلس هشتم گفته میشود و اینکه هرچه خاتمی بگوید دربست خواهند پذیرفت، اتفاقاً اوج کنش سیاسی مشارکتیها بود.
اگر هم در انتخابات مجلس هشتم، مشارکت به داوری خاتمی تن داد به این علت بود که بهانه از کسانی بگیرد که این حزب را محل نزاع و تکروی اصلاحطلبانه تلقی میکردند. امری که در توصیف زمانی آن حرف و حدیث فروان است و محل این نوشتار نیست و فرصت دیگری را میطلبد؛ هرچند در این گزاره که مشارکت منفعل بود و توانایی استفاده از توان تشکیلاتی خودش را هم نداشت اشکال بسیار است و مثالهای رد فراوان برای آن وجود دارد.
افرادی بودند که به درخواست حزب مشارکت در این فهرست قرار نگرفتند چون «نان به نرخ روز خور» جناح راست شدند و به خبررسان سیمای غیرملی و اخبار 20:30 تبدیل گشتند. اما کمتر کسی است که نداند هر فعالیت اصلاحطلبانه در ایران به صورت حضور در انتخابات در صورت عدم همراهی زوج مشارکت و مجاهدین اگر شانسی همراه آن باشد تنها در قضا و قدر و شانس و اقبال ممکن است.
همانگونه که بهاره خانم آروین هم گفته است تشکیلات عریض و طویل حزب مشارکت و دفاتر استانی و سیل نیروهای فعال جوان در این حزب مهمترین نقطه قوت و مزیت رقابتی این حزب است که اتفاقاً به همین دلیل هم مورد غضب دولت و حکومت قرار میگیرد؛ دفتر مرکزی آن پلمب میشود و فعالیت سیاسی حزب هم در محاق قرار میگیرد.
نوشتههای بالا نه با هدف این بود که پیش فرضهای نویسنده را رد کنم که اگر صرفاٌ این موضوعها مطرح بود در یک صحبت پای تلفن یا چت اینترنتی با خانم آروین قابل حل و بحث بود.
من بیشتر قصد داشتم با این بهانه از سیاستورزی به شیوه اصلاحطلبانه دفاع کنم که در انتخاب و حمایت از میرحسین موسوی هم کاملاً متجلی است.
میرحسین موسوی هرچند به نام اصلاحات وارد انتخابات نشد، اما نامزد ناگزیر اصلاحات بود، ضمن آنکه ظرفیتهایی را که در دوران اصلاحات به هر دلیل نادیده یا به صورت اشتباه فهم شده بود با خود به همراه داشت.
این تنها نزدیکترین افراد به مهندس و حلقه اول مدیریتی او نبودند که میرحسین موسوی را به نامزد اصلاح طلبان تبدیل کردند، بلکه این ظرفیت بینظیر اصلاحات در احزاب حامی، مشارکت، مجاهدین انقلاب و تا حدی کارگزاران بود که ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی را به پیش میبرد.
تاثیرگذارترین جوانان حامی میرحسین، جوانانی از دل همین احزاب بودند که در انتخابات سال 84 برای معین فعالیت کرده بودند و 4 سال طول کشید تا پختهتر شوند و با تجربه بیشتر، زنجیره انسانی روز 18 خرداد و جمعیت میلیونی خیابان ولی عصر تهران را سازماندهی کنند و در نهایت همین ترکیب اصلاحطلبانه بود که پتانسیل نهفته جنبش اصلاحطلبی را به نام جنبش سبز در تبلیغات خیابانی و با استفاده از فضای شهری آزاد کرد تا بعد از انتخابات و به صورت خودجوش، آنچه را که در طول 4 سال آموخته بود و در دو هفته تمرین کرده بود در روز دوشنبه 25 خرداد با راهپیمایی خیابان آزادی به صورت عملی نمایش دهد.
اینها را میگویم تا ادامه دهم که اتفاقاً انتخاب و حمایت از میرحسین موسوی به هیچ وجه صرفاً بر مبنای «معادلات ریشسفیدان قدرت» تعریف نشد و حاصل یک گذار دموکراتیک بود؛ گذاری میان انتخاب اولیه خاتمی و تن دادن به موسوی.
موسوی با تک تک گروههایی که حامی او شدند دیدار داشت؛ از جوانان و بزرگان احزاب به نزد او رفتند و گفتند و شنیدند و انتخاب کردند.
من خودم در ستاد 88 که در ابتدا ستاد ملی جوانان حامی خاتمی بود، شاهد آن بودم که چگونه خاتمی به دلیل انصراف از حضور در انتخابات مورد بیشترین هجوم از سوی امثال ما جوانان قرار گرفت. اما انتخاب میرحسین توسط ما صرفاً به دلیل خواست خاتمی نبود و وقتی به دیدار میرحسین رفتیم و آنچه میخواستیم از زبان او شنیدیم و حمایت از موسوی را به رای گذاشتیم، در نهایت به حمایت از میرحسین برخواستیم.
کسی بالای سر ما شمشیر دموکلوس نگذاشته بود که حالا مدعی شویم و رفیق نیمهراه و منتظر سر چاه. اتفاقاً چون انتخاب میرحسین دموکراتیک بود و رای او هم آزادیخواهانه، دیگر کسی نمیتواند شانه خالی کند و با ترس از شکست، مصائب آن را به دوش دیگری بیندازد. لااقل درون جنبش اصلاحطلبی اصیل داخل ایران اندیشه غالب این نیست.
نگاه نکنید به آن «چهار نفر و نصفی» که در بیان تمایلات شخصی و از کیلومترها آن طرف تر از مرزهای ایران، خودخوانده رهبر جنبش سبز شدند و میرحسین و کروبی و البته خاتمی را با کلماتشان هر از چند گاه «نوازش میکنند.»
جنبش سبز در شعار «یاحسین، میرحسین» تجلی پیدا کرد و این امکانپذیر نبود مگر آنکه دموکراتیک زاده میشد دموکراتیک ادامه حیات میداد و امیدوارم که در ادامه راه هم دموکراتیک و با احترام به رای مردم و خواست قابل لمس ملت ادامه مسیر دهد.
در اینجاست که شکست و پیروزی یک فعالیت سیاسی را به نام یک نفر نمینویسند. به همان اندازه که شهروند-خبرنگاران در انتشار اخبار جنبش سبز نقش ایفا کردند، فعالان سیاسی درون و بیرون زندان صدای جنبش سبز بودند.
اتفاقاً جنبش سبز اولین جنبش اصلاحطلبی در مقیاس ملی و انتخاب دموکراسی بود و ترس از «بیپدر و مادر شدن» شکست برای آن معنایی ندارد. اگر پیروز شویم، همه پیروزیم و اگر شکست سرنوشت ناگزیرمان باشد، همهمان سهمی داریم و به قدر سهم خود هزینه میدهیم
متاسفانه در کشور ما کهنگی از سر و پای سیاستمدارن و جناحهای آن می بارد.سیاستمدارانی\nکه باور به کهنه شدن خود نداشته باشند بزرگترین تهدید برای کشور و امنیت ملی کشور هستند.\nمتاسفم از اینکه فرد محترمی که هشت سال رییس جمهور کشور بوده است و پیش از آن نیز سمت های مهمی در کشور داشته است کهنگی خود را تشخیص نداده و خود را کاندیدمجلس می نماید.فردیکه بیست و پنج سال پیش نخست وزیر بود دوباره به میدان رقابت می آید.\nتا عمر مفید\nمدیریت سیاسی در کشورمان تعریف نشود نبایستی انتظارات زیادی از سیاستمدارن کشورمان داشته باشیم.مدیران کهنه چنانچه کهنگی خود را تشخیص دهند بزرگترین\nحافظان و نظم دهندگان مدیریت علمی و دموکراسی در کشورها خواهند شد.
سلام\nخسته نباشین\nفکر کنم بهتر بود لینک نوشته بهاره آورین را هم میگذاشتید.\nممنون\nبهمن