محمد درویش، عضو هیئت علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع از نامه سی و شش تشکل مدنی و هشدار آنها در مورد وضعیت آب ایران نوشته است.
بتازگیً 38 نهاد و تشكل مردمنهاد فعال در حوزه محیط زیست، منابع طبیعی، آب و كشاورزی با انتشار بیانیهای واحد، به آنچه كه «نامدیریت» آب در كشور خواهد شده، اعتراض كرده و نسبت به عواقب آن در تشدید فرآیند بیابانزایی در سرزمین ایران هشدار دادهاند.
این شاید بیسابقهترین اجماع تشكلهای مردمنهاد فعال در این حوزه باشد كه جملگی خواستار اصلاح رویكرد و شیوههای مدیریتی در بخش آب كشور شدهاند؛ بخشی كه میتوانست و میتواند به بزرگترین عامل افزایش ضریب امنیت غذایی و حفظ پایداری بومشناختی (اكولوژیكی) سرزمین ایران بدل شود، اما عملاً خود به مؤلفهای ناپایداركننده بدل گردیده است كه كارمایههای بومشناختی سرزمین را به هدر داده و فرصتها را یكی یكی و پی در پی میسوزاند.
توگویی آب سالاران طبیعت ستیز، به تنهایی از چنان قدرتی بهرهمند شدهاند كه میتوانند علیه همه، قد برافراشته و به سیاستهای ناپایداركننده خود در كمال امنیت ادامه دهند. به ویژه اگر یادمان باشد كه انتشار این بیانیه، آغاز راه نبوده و تاكنون بسیاری از نخبگان و فعالان حوزه محیط زیست به عواقب اصرار بیش از حد بر مدیریت سازهای در بخش آب هشدار دادهاند.
از جمله در اسفند ماه سال گذشته هم نامهای در جهت درخواست اصلاح رویکرد سختافزاری در بخش آب کشور با امضای 30 تن از استادان دانشگاه صنعتی اصفهان برای مسئولان طراز اول کشور فرستاده شد که البته اغلب دریافتكنندگان نامه هم قول پیگیری دادند. هرچند با توجه به موانع دیوانسالارانه موجود در چرخه مدیریتی كشور و عدم مشاهده عزم جدی مدیران دولت برای اولویتقراردادن به ملاحظات محیط زیستی، دورنمای این پیگیریها و قول و قرارها نمیتواند زیاد روشن باشد.
چنین است كه به نظر می رسد تا اجرایی شدن و توقف کامل ساخت سدهای بیفایده (بخوان مخرب) در کشور راه درازی در پیش باشد. مگر آن كه روشنگریها شتاب بیشتری گرفته و نهادهای علمی و دانشگاهی داخل و خارج از كشور و همه ایرانیانی كه دلشان در گروه آبادی این ملك و ملت است، به پاخواسته و مطالبات خویش را به شكلی مؤثرتر و فنیتر فریاد كشند.
از این منظر است كه میتوان اقدام اخیر این 36 تشكل مردمنهادرا بسیار مهم و مثبت ارزیابی كرد و امیدوار بود كه چنین حركتهایی تا رسیدن به سرمنزل مقصود نه تنها دوام یابد، بلكه بیش از پیش نیز از منظر محتوا و حجم افزایش پیدا كند.
شاید مرور برخی از مهمترین فرازهای بیانیه اخیر بیشتر بتواند اهمیت این روشنگریها را نمایان سازد:
بسیاری از سدهایی که به نام کشاورزی ساخته شدند، مانند سد حنای اصفهان، سد سیوند فارس، اصلاً در پروندهشان هیچ نشانی از اراضی نیازمند به آب وجود نداشته است.
- سد زاینده رود حقابه هزاران هکتار زمین کشاورزی در پائین دست را ضایع کرد.
- ورزنه، شهری تاریخی با صنعت بومی در حوزه پارچهبافی و متکی به پنبهزارهای منطقه، با غصب حقابههایش به وسیله سد زاینده رود، مزارع پنبه و ناگزیر پارچهبافی خود و نیز مزایای ماهیگیری و گردشگری در تالاب گاوخونی را از دست داد و اینك با 13 هزار نفر جمعیت میرود تا برای همیشه متروكه شود.
- سد زرینه رود (حوزه آبخیز دریاچه ارومیه)، اراضی پائین دست رودخانه در میاندوآب را که پیش از آن نیز آبی بودند، زهدار کرد.
در حقیقت همه 40 سد ساخته شده در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه تکرار همین تجربه تلخ (در زرینه رود) هستند. تقریباً نزدیک به180 هزار هکتار از سطح دریاچه ارومیه به شوره زار خطرناکی بدل شده است و اراضی کشاورزی منطقه با پراکنش غبار نمک از این شوره زار، در خطر کاهش است (بیم آن می رود تا بزرگترین مهاجرت قرن در پی خشكی كامل دریاچه ارومیه رخ دهد و تنشهای اجتماعی غیرقابل پیشبینی بیافریند).
- سد کرج حقابه زمینها و باغهای کرج و شهریار را همانند همه سامانههای انتقال حوضه به حوضه، بی توجه به صاحبان آنها منحرف کرد و همین بلا بر سر حقابهبران جاجرود (پس از ساخت سد لتیان)، لار (پس از ساخت سد لار) و شاهرود (پس از ساخت سد طالقان) آمد.
- سد بار نیشابور، سد نهرین طبس و سد ماشکید سیستان بلوچستان افزون بر تخریب قنوات پایین دست خود، عملاً از سطح اراضی آبی منطقه هم کاستند.
- سد میناب هرمزگان نشان داد که آب حبس شده در برابر آفتاب در این مناطق چه زود به زوال میرسد و نه بهدرد شرب می خورد و نه بهدرد کشاورزی.
برخی میگویند آبی که به دریا میرود بهتر است در سدی جمع شود. باید پرسید چرا هرگز به راهکارهایی مانند جنگلکاری و احیای پوشش گیاهی برای جذب اسفنجی آب و هدایت آن به سفرههای زیرزمینی بدون زوال و تبخیر آب توجه نمیشود، که بسیار پایدارتر و کم هزینهترند و به تخریب دهانهها و قطع جریان ورودی بسیار ضروری آب شیرین به دریا نمیانجامند؟
320 میلیون مترمکعب تبخیر سالانه از سد کرخه بسیاری از کاربردهای این آب، از مصارف کشاورزی تا جلوگیری از خشکیدن خطرناک هورالعظیم را، نابود میکند که خود يكی از عوامل تشديد پديده ريزگرد است.
گرانترین و خسارتبارترین شیوه تولید برق، برقآبیها هستند. اما تحلیلی برای مقایسه برقآبی با نیروگاههای گازی یا خورشیدی انجام نشد. آیا تجربه ساخت نیروگاههای خورشیدی در کشورهای کم آفتابِ اسکاندیناوی نباید مارا به اندیشه میانداخت تا درسرزمین مهر تابان، ساخت برقآبی بسیار گرانقیمت با پیآمدهای زیان بار آن برای موجودات زنده را متوقف کنیم؟
در پايان اين بيانيه هم به صراحت تأكيد شده كه "خرد جمعی چنین حکم میکند که ساخت و ساز 1000 سد کنونی با اصول توسعه پایدار و مصلحتهای این سرزمین همخوانی ندارد."
و تنها میخواهم اين را اضافه كنم كه آيا اصولاً ما توانستهايم 400 سد كنونیمان را از آب پر كنيم كه حال میخواهيم در طول 5 سال برنامه پنجم، ششصد سد جديد با اعتبار 61 هزار ميليارد تومان هم به آن بيفزاييم؟! مگر همهآب سطحی كه در اختيار داريم بيشتر از 80 ميليارد متر مكعب نيست؟
نكند دوباره ميخواهيم آن پند تاريخی و طنزناك در زمان شاه سلطان حسين را تكرار كنيم كه خطاب به چاهكنهايی كه در شورهزار دنبال آب بودند، پاسخ شنيدند: مهم نيست اينجا آب دارد يا ندارد؛ مهم اين است كه برای ما نان دارد! ندارد؟