علی خردپیر، روزنامهنگار مقیم پاریس، معتقد است مسئله ایران به لحاظ فرهنگی و بافت اجتماعی بسیار پیچیده است و از این نظر حمله نظامی آمریکا به ایران دور از ذهن است.
خطر حمله نظامی به ایران چقدر جدی است؟ در پناه چه سیاستی میتوان از جنگ پیشگیری کرد؟ اینها سوالاتی بود که مردمک از علی خردپیر، روزنامهنگار مقیم پاریس پرسید. پاسخ وی را در زیر میخوانید.
پس از حمله آمریکا به عراق، بخشی از اقشار مختلف مردم ایران خوشحال شدند. بازگو کردن چنین چیزی بهطور شفاف در جامعه ایران سخت است، چون تابو تلقی میشود. یک جور بستن چشم به روی واقعیات است و جزو مگوهای زمان حال محسوب میشود.
قشری از مردم، به ویژه از طبقه متوسط و حتی طبقات فرهنگی متوسط رو به بالا مانند دانشجویان و روزنامهنگاران، در گفتگوی خودمانیشان تلویحا نسبت به این حمله ابراز خوشحالی میکردند و حتی زمانی زیاد شنیده میشد که بعد از عراق نوبت ایران است.
این مسئله بیانگر نوعی بنبست یا انسداد سیاسی در جامعه ایران بود و با این که الان سالها از حمله آمریکا به عراق میگذرد، میشنوم یا میخوانم که بخشی از اقشار مختلف مردم و جوانان داخل و خارج از ایران، با وجود اتفاقاتی که در عراق افتاده، از حمله آمریکا به ایران استقبال میکنند.
اما در کنار این مسئله، که آن را ناشی از نوعی انسداد سیاسی یا نوعی سرخوردگی در جنبشهای مدنی میدانم، باید دو نکته دیگر را هم در نظر داشت. اول این که آیا آمریکا به لحاظ نظامی و اقتصادی توان حمله به ایران را دارد و آیا ارادهای نسبت به چنین خواستی وجود دارد؟
این موضوع همواره مطرح میشود که اگر آمریکا به ایران حمله کند، بازوی اصلی یا یکی از شرکای مهم نظامی او در منطقه اسراییل خواهد بود، اما آیا اسراییل برنامل حمله نظامی به ایران را در استراتژی منطقهای خود دارد یا نه؟
گروههایی هستند که معتقدند آمریکا میتواند همزمان وارد چند جنگ بینالمللی شود. اما آمریکا حتی اگر به لحاظ نظامی قادر به چنین کاری باشد، به لحاظ اقتصادی ورود به چنین جنگی، به هیچ وجه، برای اش مقرون به صرفه نیست.
در مرحله دوم باید دید که آمریکا از وارد شده به این جنگ چه چیزی را میخواهد به دست بیاورد. به نظرمیرسد آمریکا و دستگاه نظامی او ژئوپلیتیک منطقه را کاملاً بررسی کرده اند و میشناسند و این مسأله آن قدرها ساده نیست که برای برانداختن جمهوری اسلامی و پروژه (Regim Change)، که در دوران بوش بحث اش بالا گرفته بود، بخواهند به ایران حمله و جمهوری اسلامی را سرنگون کنند.
اصولاً مختصات فرهنگی و بافت اجتماعی ایران به هبچوجه با کشورهای افغانستان و عراق قابل مقایسه نیست. ارتش متحد آمریکا و اروپا، پیش از حمله به افغانستان و عراق، سالها مشغول مطالعه در مورد این کشورها بود و نسبت به واکنش هایی که از این کشورها میگرفت کاملاً آگاه بود.
مسئله ایران به لحاظ فرهنگی و بافت اجتماعی بسیار پیچیده است و از این نظر حمله نظامی آمریکا به ایران دور از ذهن است. دموکراسی صادرکردنی نیست. من با سیاست ارتشی و جنگ همیشه مخالف بودهام و هستم، هر چند که برای اظهارنظر در خصوص چنین مقولهای نباید مسأله را ساده و احساسی دید، بلکه باید واقعیت موجود را درک کرد.
سیاستهای یک حکومت، آن هم حکومت بسیار مهمی در منطقه و عرصه بینالملل مثل جمهوری اسلامی، سیاستهای فیالبداههای نیستند. نباید جمهوری اسلامی و کارشناسان عالیرتبه آن را، که در جریان مسائل بینالمللی روز هستند و نبض جهان را میسنجند، ساده فرض کرد. جمهوری اسلامی در خصوص وقوع احتمالی جنگ حتماً پیش بینیهای لازم را کرده است.
اگر در پنتاگون گرفته تصمیم شده باشد که حمله به ایران صورت بگیرد، در آن صورت این تصمیم اجرایی خواهد شد. اما اگر رأی نهایی کارشناسان داخل پنتاگون حمله نظامی نباشد، زنده نگاهداشتن و ادامه دادن جنبشی که الان در ایران وجود دارد، کاری است که مردم میتوانند انجام دهند.
درواقع، اگر مردم ایران این جنبش را که در آن خواستههای خود را مطرح میکنند تداوم ببخشند و سعی کنند صدای خود را هر چه بیشتر به دنیای بیرون برسانند، به نوعی پرچم استقلال در مبارزه را بلند کردهاند و میگویند که «ما» برای مبارزه علیه یک حکومت دیکتاتوری و تمامیتخواه روی پای خود ایستادهایم و «ما» هستیم که لیاقت دموکراسی داریم و «ما» هستیم که میخواهیم فردایی برای ایران بسازیم.
در این صورت دست دنیای غرب در شروع حمله نظامی بسته میشود. این مسأله شدیداً به رفتارجامعه ایران بستگی دارد، چرا که غرب و آمریکا تحولات داخل ایران و تحولات تودهای را بسیار بیشتر از روزنامهنگاران ایرانی پیگیری میکند.
نکته دیگری که باید به آن اشاره شود این است که که وقتی در یکی از رسانههای آمریکایی مسئله طرح حمله نظامی از زبان یکی از نظامیان بلندپایه آمریکایی مطرح میشود، این بهانهای میشود در دست نظام حاکم که با توسل به چنین اخبار یا شبه اخباری سرکوب خود را توجیه کنند.
موضوع جنگ را میشود به دو قسمت تقسیم کرد. زمانی که شایعهای مطرح میشود ابزار سرکوب توجیه پیدا میکند و صدا و سیما خیلی راحتتر میتواند بمباران تبلیغاتی خود را ادامه دهد. مورد دیگر، که اوج فاجعه خواهد بود، زمانی است که گلولهای به سمت خاک ایران شلیک شود و جدای از مسائل میهندوستانه و غیره، اگر واقعبینانه به ماجرا نگاه کنیم، زمان استیصال و سرگشتگی محض اپوزیسیون، مخالفان و معترضان داخل و خارج از ایران از راه خواهد رسید، یعنی زمانی که مخالفان نظام جمهوری اسلامی یا مخالفان بخشی از این نظام نمیدانند باید کنار جمهوری اسلامی بایستند، به این دلیل که نیروی «بیگانه» وارد ایران شده است یا این که سکوت کنند و موافق حمله نظامی باشند. اوج فاجعه آن زمان خواهد بود.