نسخه آرشیو شده

دکترین «جام زهر» جایگزین دکترین «جهاد»
تاسیسات غنی‌سازی در نطنز /Photo by Getty Images
از میان متن

  • تنها کاری که مردم ایران می‌توانند بکنند این است که به‌ گونه‌ای حاکمیت را وادار به پیش‌ گرفتن راهی عقلانی‌تر در سیاست خارجی کنند، یعنی تغییر سیاست تنش‌زایی به سیاست تنش‌زدایی
رضا ولی‌زاده
چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۳:۳۲ | کد خبر: 55124

رضا ولی‌زاده، روزنامه‌نگار مقیم پاریس، معتقد است حکومت ایران در شرایط حاضر با انحراف افکار عمومی و به نوعی تغییر جهت ذائقه و حواس رسانه‌ها فضای تبلیغاتی و افکار عمومی را از موضوع کودتای انتخاباتی به سمت جنگ منحرف می‌کند.

خطر حمله نظامی به ایران چقدر جدی است؟ در پناه چه سیاستی می‌توان از جنگ پیشگیری‌ کرد؟ اینها سوالاتی بود که مردمک از رضا ولی‌زاده، روزنامه‌نگار مقیم پاریس، پرسید. پاسخ وی را در زیر می‌خوانید.

با این که ظاهر قضیه این‌بار بسیار جدی و جنگی‌تر از دفعات قبل به نظر می‌رسد، اما مسئله حمله آمریکا به ایران خیلی جدی نیست.

ممکن است رفتار سیاسی و خط و خطوط تحریم‌ها از جانب کشورهای اتحادیه اروپا، آمریکا یا شرق آسیا مثل ژاپن خط جنگ را به ذهن متبادر کند، اما نکته‌ای در این میان وجود دارد: باید دید این تمایل در طرف مقابل، که جمهوری اسلامی است، وجود دارد یا خیر.

جنگ استراتژی نیست بلکه تاکتیک است و در سیاست خارجی هیچ کشوری به عنوان استراتژی مطرح نیست.

احتمال وقوع جنگ کم است و به همین دلیل است که ایران از تبلیغ یک جنگ احتمالی استقبال می‌کند؛ چرا که برای‌اش مصرف داخلی دارد.

به این شکل که حکومت ایران در شرایط حاضر با انحراف افکار عمومی و به نوعی تغییر جهت ذائقه و حواس رسانه‌ها فضای تبلیغاتی و افکار عمومی را از موضوع «کودتای انتخاباتی» به سمت جنگ منحرف می‌کند و به نوعی مسیر رفتار سیاسی مردم را تغییر می‌دهد تا به این ترتیب شکافی را که درون اردوگاه اصول‌گرایان و حاکمیت ایجاد شده ترمیم کند و بعد در شرایطی که دقیقاً ممکن است جنگ رخ بدهد، عقب‌نشینی خواهد کرد.

سیاست خارجی ایران در باب مذاکرات هسته‌ای طی چند سال گذشته مصداق خوبی برای این تحلیل است.

ایران ابتدا مبادله سوخت هسته‌ای را در خارج از ایران نمی‌پذیرفت، ولی بعد از چندی بذیرفت. درست است که بر سر میزانی که باید تحویل می‌داد و تحویل می‌گرفت اختلاف نظر داشت، اما بعد از مدتی از این موضع هم عقب‌نشینی کرد و چندین معاهده ترکمانچای هسته‌ای به این صورت به ایران تحمیل شد و ایران هم آن ها را پذیرفت.

ایران در تمام این سال‌ها با ایستادگی تمام در مورد مطالبات و حقوق هسته‌ای خود داد سخن می‌داد و اتفاقاً خیلی هم گارد نظامی داشت. یا با دکترین سیاسی «دست‌ِ دراز» یا دکترین تهاجمی سیاست خارجی خود را پیش می‌برد. البته در بزنگاه هایی که ممکن است منجر به درگیری شود دکترین «جام زهر» را جایگزین دکترین «جهاد» می کند.

حکایت جنگ آمریکا و اسراییل با ایران حکایت دو ماشین است که با سرعت به طرف هم در حرکت اند و می خواهند به هم برخورد کنند، ولی یکی از آن‌ها دقیقه نود پایش را روی ترمز می‌گذارد و کسی که این کار را می‌کند ایران است.

از طرفی، از منظر سیاست غرب ما نباید شرایط ایران را با عراق و افغانستان مقایسه کنیم. قطعاً نگاه آن‌ها به ایران به لحاظ فرهنگی و ساختار سیاسی شبیه نگاهی نیست که به عراق دارند. از طرف دیگر، جمهوری اسلامی هم سرنوشت افغانستان و سرنوشت صدام را پیش روی خود دارد و می‌داند که در آن شرایط قطعاً بازنده خواهد بود.

نظم نوین جهانی و طرح خاورمیانه بزرگ سال‌ها برای غرب مطرح بوده است و از این منظر کنترل نفت و خارج کردن کنترل نفت از زیر سیطره کشوری با پهناوری و قدرت ایران، تجزیه ایران و تضعیف یک هم‌پیمان قدرت‌مندِ روسیه در خاورمیانه برای غرب می‌تواند به عنوان استراتژی کلی در درازمدت مطرح باشد.

از طرفی، مسئله ناامنی در عراق و افغانستان مطرح است که با حمله به ایران حل نمی‌شود، به این دلیل که ایران قطعاً برای این شرایط پیش‌بینی‌هایی دارد و به‌طور مثال حزب‌الله لبنان و نیروهای دیگرش را در مواضع مختلف به عملیات تروریستی وادار می‌کند و می‌تواند منافع غرب را به خطر بیندازد و این تنش همچنان ادامه خواهد داشت. در این شرایط آمریکا باید در سه جبهه بجنگد.

نکته‌ این است که اگر ایران تاکتیک مصرف داخلی جنگ برایش به پایان برسد و پای تمامی ترکمانچای‌های هسته‌ای آتی را امضا کند و به تمامی آن مسائل تن بدهد، آن وقت غرب چه مشکلی با ایران خواهد داشت؟

غرب هم دقیقاً می‌خواهد ایران را درست در همین شرایط پشت میز مذاکره بگذارد نه در شرایط قدرتمندش. قطعاً در آن شرایط وقتی جمهوری اسلامی خطر جنگ را خیلی جدی ببیند، همان‌طور که تا به حال دیده‌ایم، پای میز مذاکره خواهد نشست.

از آن سو هم زمانی که مذاکره انجام شود، خطر اپوزیسیون خارجی برای جمهوری اسلامی کاهش پیدا می‌کند، چون غرب پس از مذاکره چندان نیازی ندارد که از طریق اپوزیسیون فشار و تهدید ایران را پیش ببرد.

در حال حاضر، ترکیبی از تهدید به جنگ و تبلیغ برای جنگ همان کارکرد جنگ را ایفا می‌کند. در مورد جمهوری اسلامی بعید است این مسئله به جنگ ختم شود، چون به لحاظ سیاسی در ساختار حاکمیت ایران چنین ظرفیتی وجود ندارد. حاکمیت می‌داند نه در میان مردم مشروعیت دارد و نه در بدنه خودش و امکان یک‌پارچه کردن نیروها مانند دوران هشت‌ساله جنگ با عراق وجود ندارد. همه چیز تغییر کرده است. در نتیجه از طرف ایران ترمز یکی از این دو ماشینی که دیوانه‌وار به سمت هم می‌روند زودتر کشیده می‌شود و ایران قطعاً برای جلوگیری از تصادف با طرف مقابلش مذاکره خواهد کرد.

حکومت ایران برای این که از وقوع حمله نظامی جلوگیری کند باید سیاست کوتاه آمدن در مطالبات هسته‌ای و تسلیم کامل شدن در برابر شورای امنیت را در پیش بگیرد و به قواعدی تن بدهد که آژانس در چند سال گذشته ایران را به تخطی از آن قواعد و قوانین متهم کرده است.

حکومت ایران مجبور است در مقابل تمام چیزهایی کوتاه بیاید که در این چند سال مقابل‌شان ایستاده بود. پیش‌گیری از وقوع حمله نظامی مستقیماً با فعالیت‌های هسته‌ای ایران پیوند می‌خورد، یعنی در ایران تنها جایی که کلید جنگ زده می‌شود یا ماشین جنگ را می‌تواند علیه ایران روشن یا خاموش کند، فعالیت هسته‌ای  ایران است.

تنها کاری که مردم ایران می‌توانند بکنند این است که به‌ گونه‌ای حاکمیت را وادار به پیش‌ گرفتن راهی عقلانی‌تر در سیاست خارجی کنند، یعنی تغییر سیاست تنش‌زایی به سیاست تنش‌زدایی. آن چه ما هشت سال در دوران خاتمی تجربه کردیم سیاست تنش‌زدایی بود که شاید چندان هم خوشایند غرب نبود، چرا‌که در همان هشت سال بیشترین میزان غنی‌سازی اورانیوم اتفاق افتاد.

آقای خاتمی با لبخند دست مذاکره به سوی همه دراز می‌کرد و با همه گفتگو می‌کرد و در داخل غنی‌سازی اورانیوم هم اتفاق می‌افتاد. با آمدن آقای احمدی‌نژاد همان روند شاید  با همان سرعت پیش می‌رود، تنها اتفاقی که در این دوران افتاد این بود که آمریکا توانست سپر دفاع موشکی‌اش را بیخ گوش روسیه و در خاورمیانه مستقر کند و اردوگاه‌های نظامی‌اش را در شرق اروپا تقویت کند. این سیاست و آمدن آقای احمدی‌نژاد برای غرب به لحاظ نظامی شاید از این جهت گزینه خوبی بود که توانست غرب را به آرزوهایش برساند.

تنها کاری که مردم می‌توانند بکنند این است که قطار حاکمیت را، که از ریل منطق و عقلانیت در سیاست خارجی خارج شده، برگردانند به ریلی که مسیر منطقی و عقلانی را در معادلات دیپلماتیک جهان می‌تواند طی کند و به جای جنگ لفظی با جهان به فضای گفتگو برگردد.

مادامی که جنبش سبز یا حرکت اعتراضی مردم ایران از تغییر ساختار فضای سیاسی موجود ناتوان است، قطعاً نمی‌تواند تأثیری در سیاست خارجی‌ حاکمیت بگذارد. تغییر سیاست خارجی جمهوری اسلامی مستلزم این است که مردم بتوانند تحولی در داخل ایجاد کنند. اگر تجربه‌ای مثل تجربه ورود اصلاح‌طلبان به بدنه قدرت دوباره اتفاق بیفتد، با بر سر کار آمدن طیف دیگری از بدنه قدرت، سیاست‌ها از روند افراط و تفریط به روند تعادل تغییر می یابد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

shahram londoner

mashine amrica posht be mashine iran dar hale fasele gereftan ast. iran niazi be tormoz nadarad! agar amrica ya gharb mitavanest hamleh konad ta konoon kardeh bood va montazer nemimand be hamin dalil iran niazi be goftegoo ya afradi mesle khatami nadarad! mamnoon shahram az london- uk

shahram londoner | ۱۹ مهر ۱۳۸۹ - ۱۳:۴۳
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی