نسخه آرشیو شده

قیمت نفت بازار را آتش می‌زند
از میان متن

  • حمله نظامی به ایران بازی در زمین شطرنجی است که از سوی کسانی چون بن‌لادن، الظواهری و همفکران آن‌ها کنترل و اداره می‌شود
احمد سیف
پنج‌شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۲:۴۳ | کد خبر: 55156

احمد سیف استاد اقتصاد در لندن، در یادداشتی که برای وبسایت مردمک نوشته است، یکی از مهم‌ترین پیامدهای حمله احتمالی به ایران را افزایش قیمت نفت می‌داند.

صدور قطعنامه چهارم و به دنبال آن تحریم‌های ویژه اتحادیه اروپا علیه ایران، ما را درشرایط خاصی قرار داده است.

اگرچه مسئولان حکومتی ایران از چپ و راست شعار می‌دهند که این تحریم‌ها اثری نخواهد داشت و آن را «جوک» و «لطیفه» خوانده‌اند، اما خود آن‌ها قبل از هر کس دیگری می‌دانند که با مردم ایران رو راست و سرراست سخن نمی‌گویند.

برخلاف ادعای دولت‌مردان جمهوری اسلامی، این تحریم‌ها بسیار جدی و برای اقتصاد نحیف ایران مخرب هستند. به اعتقاد من، از بررسی پیامدهای کمرشکن این تحریم‌ها نباید غفلت کرد و به همین روال، برای مقابله با این پیامدها باید با دوراندیشی درصدد چاره‌جویی برآمد.

برای نمونه، از هم اکنون، خبر داریم که نه فقط فروش نفت ایران به چین، بلکه حتی واردات بنزین از ونزوئلا نیز کاهش یافته است.

این که آرزوی تحریم کنیم تا «خودکفا» شویم، بدترین نوع مردم‌ فریبی و عوام‌ فریبی است. اگر ریگی به کفش ندارید، قبل از این که چماق تحریم را بیش از این بر سر مردم فرود بیاید، دراین راستا قدم بردارید.

از سوی دیگر، اگر وضع آن گونه است که دولت‌مردان جمهوری اسلامی ادعا می‌کنند، پس چه شد و چه پیش آمد که به گفته آقای سلطانیه، ایران آماده است بدون قید و شرط وارد مذاکره شود. حتی آقای احمدی‌نژاد در تازه‌ترین گفت‌وگوی تلویزیونی خود با پرس تی‌وی، آشکارا از غربی‌ها شکایت کرد که ما برای مذاکره حاضریم، ولی آنان طفره می‌روند.

از سوی دیگر رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، خبر می‌دهد که اگر سوخت ایران تامین شود، دست کم برای چند سال غنی‌سازی متوقف خواهد شد. این موضع‌گیری‌های بدیع، در مقایسه با آنچه قرار است موضع رسمی جمهوری اسلامی باشد، به گمان من، بیانگر این واقعیت است که با شکننده‌تر شدن اقتصاد ایران، پیامدهای تحریم بسیار جدی‌تر می‌شود و مقامات مسئول با همه ژست‌های بچگانه‌ای که می‌گیرند و آشکارا برای مصرف داخلی بیانیه‌های غرا صادر می‌کنند، خود بهتر از هر کسی از این پیامدهای مخرب با خبر هستند.

تحول دیگری که اندکی نگران کننده است این است که بر طبل جنگ هم کوبیده می‌شود و حتی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام غرب متهم شده است که به دنبال بستن راه‌های تفاهم است. درعین حال، نماینده ایران در سازمان ملل تهدید می‌کند، «اگر رژیم صهیونیستی کوچک‌ترین تعرضی به خاک ایران بکند، تمام جبهه جنگ و تل‌آویو را به آتش می‌کشیم».

به اعتقاد من، هر دو سوی این تقابل نفس‌گیر و بسیار خطرناک منافع ویژه خود را دراین درگیری می‌جویند. بعید نیست دست کم بخش‌هایی از رژیم جمهوری اسلامی بر این توهم باشند که می‌توانند با استفاده از «حمله خارجی» به قول خودشان «ریشه فتنه» را بخشکانند و بحران سیاسی موجود را چاره نمایند.

از سوی دیگر، واقعیت این است که هر روز که می‌گذرد رسوایی اشغال عراق و بن‌بست افغانستان بیشتر می‌شود و با توجه به فجایع غزه و جنایات اسرائیل درفلسطین اشغالی کل سیاست خاورمیانه‌ای غرب بیشتر به دست‌انداز می‌افتد و «مطلوب» است تا با حمله به ایران و ایجاد بحرانی عظیم در منطقه افکار عمومی را از این افتضاحات منحرف کرد و به همین دلیل هم هست که بر طبل جنگ کوبیده می‌شود.

از سویی، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد احتمال حمله به تاسیسات اتمی ایران افزایش یافته است. خبرداریم که 12 ناو جنگی آمریکایی و اسرائیلی برای رسیدن به خلیج فارس از کانال سوئز عبور کردند.

کمتر از یک ماه پیش گزارش شد که 11 فروند شناور جنگی (ناو) آمریکا و یک زیردریایی اسرائیلی مجهز به موشک‌های هسته‌ای کانال سوئز را به مقصد خلیج فارس ترک کرده‌اند. عبور این ناوها، با حضور چشمگیر نظامیان مصری و برقراری وضعیت ویژه در کانال سوئز همراه بود.

پیش از این خبرهایی درباره حرکت زیردریایی اسرائیلی دلفین به طرف خلیج فارس منتشر شده بود. بر اساس گزارش شاهدان عینی می‌دانیم که ناوگان آمریکایی شامل چند ناو هواپیمابر و ناوهای حامل خودروها و تجهیزات زرهی از دریای مدیترانه و کانال سوئز به طرف دریای سرخ حرکت کردند. مقصد این ناوگان نیز خلیج فارس اعلام شده است.

از سوی دیگر، بنیاد مطالعاتی کارنگی در تحلیلی به دلایل عدم حمله آمریكا به ایران اشاره کرد و در گزارشی این گونه نوشت: حمله به ایران اقتصاد آسیب‌پذیر جهان را به سوی بحران سوق خواهد داد. به نفع آمریکا نیست که به ایران حمله کند زیرا منافع این کشور و جهان به خطر خواهد افتاد.

گفته می‌شود هرگونه حمله به ایران به طرز چشمگیری منجر به افزایش قیمت نفت می‌شود و این خطر که اقتصاد آسیب‌پذیر جهان را به سوی بحران مالی سوق دهد افزایش پیدا می‌کند.

اگر قیمت نفت به بشکه‌ای 150 دلار برسد، همان‌طور که در تابستان 2008 به این مقدار رسیده بود، هزینه صورت‌حساب‌های گاز با افزایش ناگهانی روبه‌رو می‌شود و قیمت بنزین در آمریکا یک بار دیگر به بیش از هر گالن چهار دلار خواهد رسید و تأثیر آن بر هزینه‌های مصرف‌ کننده نیز شدید خواهد بود.

بر اساس میانگین مصرف نفت ملی و قیمت‌های سال 2009، افزایش قیمتی که شش ماه به طول انجامید، معادل مالیاتی بیش از سه هزار دلار برای یک خانواده چهار نفره بود.

در کنار پیامدهای جهانی، یکی از پیامدهای دیگر این خواهد بود که نرخ بیمه برای حمل و نقل در منطقه خلیج فارس به سرعت افزایش ‌یابد و این افزایش پیامدهای تورمی به دنبال خواهد داشت.

این حس بلاتکلیفی درباره منابع آینده [نفت] منجر به آشفته کردن بازارها و همچنین افزایش بسیار زیاد قیمت نفت می‌شود، در نتیجه بزرگ‌ترین طرف‌های ذی نفع حمله به ایران، تنها تولیدكنندگان نفت -به ویژه اگر از درگیری‌ها به دور مانده باشند- خواهند بود. این هم بعید نیست که ایران از هم پیمانان خود در لبنان و فلسطین بخواهد که به نیابت از  ایران وارد جنگ شوند و به اسرائیل حمله کنند.

برژینسکی، که مشاورامنیت ملی جیمی کارتر بود، معتقد است جنگ با ایران به خاطر برنامه هسته‌ای همان قدر فاجعه‌آمیز خواهد بود که دستیابی این کشور به بمب اتمی. به نظر می‌رسد که او با شماری از دولتمردان آمریکایی بگو مگو می‌کند که معتقد هستند پیامدهای ناگوار حمله به ایران از پیامدهای دست‌یابی ایران به سلاح اتمی کمتر خواهد بود.

او معتقد است اگر اسرائیل دست به چنین حمله‌ای بزند، آن‌گاه بعید نیست ایران به مراکز نظامی آمریکا در عراق و افغانستان حمله کند که طبیعتا موجب پیچیدگی بیشتر گره کور سیاست آمریکا در خاورمیانه خواهد شد.

در داخل ایران هم سر و صدای زیادی دراین‌باره به پا شده است. آقای کروبی بخشی از حاکمیت را برای آغاز جنگ به خاطر دست‌یابی به منافع گروهی متهم می‌کند. نماینده اقلیت مجلس رئیس جمهوری را خواهان برپایی جنگ می‌داند.

این هم واقعیت دارد که با وجود فروکش کردن نمود بیرونی بحران، بحران سیاسی که از انتخابات کذایی سال قبل دامن‌گیر رژیم شده است، همچنان ادامه دارد و بعید نیست که بخش‌هایی از رژیم حمله بیرونی را وسیله مناسبی برای تشدید سرکوب و مهار کامل بحران بدانند.

از سوی دیگر، همین چند روز پیش بود که رئیس سابق سازمان سیا اعلام کرد احتمال حمله نظامی به ایران از هر زمان دیگر بیشتر شده است. در داخل آمریکا هم شماری از نمایندگان با صدور بیانیه‌ای از حمله احتمالی اسرائیل به ایران حمایت کرده‌اند.

شماری از کشورهای عربی نیز در پوشش‌های مختلف خواهان حمله نظامی به ایران شده‌اند و در یک موضع‌گیری صریح، سفیر امارات در آمریکا رسما و آشکارا خواهان حمله نظامی به ایران شد.

از سوی دیگر، معاون وزیر خارجه امارات نشریات آمریکایی را به تحریف نظر سفیر خود متهم کرد و گفت: با به کارگیری زور برای حل بحران هسته‌ای ایران مخالف است.

با توجه به آن‌چه گفته شد، درباره این که احتمال حمله نظامی به ایران به چه میزان است نمی‌توان با قاطعیت نظر داد، ولی تردیدی نیست که چنین احتمالی وجود دارد و بسته به بهبود یا وخامتی که در مناسبات ایران با آمریکا و اتحادیه اروپا پیش آید می‌تواند کم و زیاد شود.

از یک سو، صدور قطع نامه چهارم و به کارگیری تحریم‌های گسترده، که با تحریم‌های جداگانه اتحادیه اروپا و کانادا و شماری کشورهای دیگر تشدید شده و درعین حال مورد موافقت چین و روسیه هم قرار گرفته است، احتمال حمله نظامی را کاهش داده است.

در عین حال، پی‌آمدهای تحریم -دشوارترشدن واردات بنزین و در عین حال صادرات نفت- می‌تواند به شکل و صورت‌های مختلفی به بحران اقتصادی و سیاسی درون ایران دامن بزند و جمهوری اسلامی خود را در موقعیتی ببیند که برای تخفیف یا کنترل این بحران درعرصه سیاست خارجی دست به ماجراجویی بزند. در آن صورت، تردیدی نیست که احتمال حمله نظامی به ایران افزایش خواهد یافت.

جدا از پیامدهای بین‌المللی حمله نظامی به ایران -برای نمونه افزایش بهای نفت- تردیدی وجود ندارد که اقتصاد وجامعه ایران بزرگ‌ترین بازنده این ماجراجویی نظامی خواهد بود. از یک سو، با تداوم مصیبت اشغال عراق و افغانستان، بعید است آمریکا  یا انگلیس بخواهند یا حتی بتوانند دست به اشغال نظامی ایران بزنند.

با توجه به فاجعه اشغال عراق و افغانستان روشن است که در جوامع غربی تمایلی به تکرار همان فاجعه وجود ندارد. آن‌چه می‌ماند حمله کوتاه مدت به تاسیسات اتمی و احتمالا نظامی ایران است که به آسانی می‌تواند به یک جنگ تمام عیار تبدیل شود. اگر چنین بشود، تردیدی نیست که نتیجه آن انهدام گسترده زیر ساخت‌های اقتصادی درایران خواهد بود.

درصورت حمله نظامی به ایران، جریان صدور نفت ایران اگر کاملا متوقف نشود، بدون شک به شدت خسارت‌ می‌بیند.

با توجه به افزایش وابستگی اقتصاد ایران به واردات در این سال‌ها و در نتیجه وابستگی به صدور نفت، قطع صدور نفت، که به صورت توقف سیر ورود دلارهای نفتی درخواهد آمد، حتی بدون توسل به تحریم، واردات به ایران را محدود می‌کند و در کنار کمبودی که ایجاد می‌کند به رشد تورم دامن خواهد زد.

همچنین، توقف و حتی کاهش واردات، به خصوص واردات مواد اولیه و مواد واسطه‌ای، موجب تشدید بحران بخش تولید یا دست کم همان چیزی خواهد شد که از تولیدات صنایع ایران باقی مانده است که نتیجه‌اش بیشتر شدن نرخ بیکاری دراقتصاد خواهد بود.

افزایش تورم و بیکاری به سهولت می‌تواند به صورت یک بحران عمیق‌تر اجتماعی و سیاسی در بیاید. بدون شک، فقر و نداری هم افزایش پیدا خواهد کرد.

البته امیدوارم آقای اوباما و مشاورانش مرتکب چنین حماقتی نشوند، چون غیر از انهدام زیر ساخت‌های اقتصادی ایران و فشار بسیار بیشتر روی مردم، با حمله نظامی به ایران به هیچ یک از اهداف ادعایی خود نخواهد رسید و به همین دلیل، به گمان من، اقدامی است جنایتکارانه که باید با قاطعیت محکوم شود.

نه تنها مسابقه تسلیحاتی اتمی در منطقه و حتی در جهان شدت خواهد گرفت، بلکه در ایران و دیگر جوامع، اقتدارگرایان بنیادگرا با استفاده و سوء استفاده از این حمله، قدرت سیاسی را در انحصار کامل خود خواهند گرفت. نهادهای مدنی، که پیش از این تحولات هم، توان زیادی نداشتند به طور کامل از بین خواهند رفت.

به بیان دیگر، حمله نظامی به ایران، گذشته ازعدم وجاهت حقوقی و قانونی و تناقض و تضاد با همه موازین بین‌المللی، به واقع بازی در زمین شطرنجی است که از سوی کسانی چون بن‌لادن، الظواهری و همفکران آن‌ها کنترل و اداره می‌شود.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی