نسخه آرشیو شده

تمرین دمکراسی در «جنبش سبز»
نیروی انتظامی در خیابان‌های تهران/ /AFP/Getty Images
از میان متن

  • لوازم دموکراسی يعنی همين چيزها. يعنی پذيرش تفاوت‌های شخصی و سياسی. مرز اين پذيرش هم اين است که حقوق ديگران پايمال نشود منتها حق‌تان است که به هر چيزی که دوست داريد برسيد يا هر مسلکی که داريد از نظر حکومت محترم شمرده بشود
چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۵ | کد خبر: 55791

همایون خیری، نویسنده وبلاگ آزادنویس، به احترام به آرا و عقاید دیگران در «جنبش سبز» اشاره می‌کند.

فرض کنيم همين فردا دار و دسته کودتاچی‌ها بار و بنه‌شان را ببندند و يک جايی در عالم هم پيدا بشود که بهشان امکان زندگی کردن بدهد و در نتيجه از ايران خارج بشوند. بعد از رفتن‌شان هم همه توی خيابان شروع کنند به شيرينی پخش کردن و بزن و برقص.

طبيعی‌ است که آن اوايل کار برای هر دولتی که بر سر کار بيايد هزار جور گرفتاری هست که بايد به سامان‌شان برساند. يعنی از روز دوم که آب‌ها از آسياب افتاد آنوقت تازه بايد خرابی‌های دوران کودتاچی‌ها را آباد کرد. اگر در همين فرضی که داريم مبنا را بر دموکراسی هم بگذاريم طبيعی‌ است که يک عده‌ای،‌ دست کم به اندازه يک ميليون نفر، از اوضاع و دولت ناراضی باشند و به هر دليلی که خودشان می‌دانند از همين دار و دسته کودتاچی‌ها طرفداری کنند. خوب با اين‌ها بايد چه کار کرد؟

دولت در دست اين يک ميليون نفر نيست. سلاح هم ندارند. توی‌شان هم همه جور آدمی، از باسواد و دانشگاهی تا بيسواد، هست. می‌خواهند بيايند توی خيابان‌های شهر و بدون حمل سلاح شعار بدهند و عکس چهار تا از همين کودتاچی‌ها، فرض کنيد احمدی‌نژاد، را بالای دست‌شان بگيرند. اجازه می‌دهيم بهشان؟

اگر همين گروه بخواهند نشريه داشته باشند که افکارشان را منتشر کنند يا تقاضای راه‌اندازی شبکه راديو و تلويزيونی خصوصی داشته باشند. بخواهند از همين کتاب‌های امام زمانی منتشر کنند که توی‌شان درباره مار غاشيه و گرزهای آتشين جهنم نوشته شده. فالگيری اسلامی راه بيندازند برای خانم‌ و آقايان معتقد به اين چيزها. مراسم دعا و نيايش برگزار کنند و زار زار گريه کنند برای موعودشان. زنان‌شان روبنده بپوشند و مردهای‌شان ريش‌های بلند بگذارند. بهشان اجازه می‌دهيم؟

فرض کنيم همين گروهی که ازشان حرف می‌زنم خواننده هم داشته باشند، اسمش هم به جای عليرضا افتخاری مثلن يوسف اسلام يا مثلن مرضيه باشد. همين خواننده هم بخواهد کنسرت برگزار کند وسط شهر. پول هم داشته باشند که بدهند يک جای حسابی را اجاره کنند. باهاشان مماشات می‌کنيم؟

فرض کنيد توی همين جمعيت، فيلمساز هم داشته باشند و بخواهند جشنواره فيلم‌های دينی برگزار کنند و پولش را هم بدهند که يک سينما را اجاره کنند. تبليغات هم داشته باشند که همه شهر را پر کند. جايزه اسکار اسلامی هم بخواهند بدهند مثل يک نهاد خصوصی. مجوز چنين کاری را بهشان می‌دهيم؟

اين‌هايی که نوشتم همين الان در مورد خود ما که با کودتاچی‌ها و اصولن با جمهوری اسلامی موافق نيستيم مصداق دارند.

در دوران شاه هم همين گرفتاری‌ها وجود داشت. يعنی نه می‌شد و نه می‌شود تظاهرات مسالمت آميز داشت. نه نشريه‌ای در کار است و نه دم و دستگاه رسانه‌ای مخالف. نه تحمل دراويش را می‌کنند و نه شاه تحمل مراسم‌ مخالفانش را داشت. خوانندگی هم که همين الان داريم می‌بينيم چه اوضاعی دارد. فيلمسازی و جشنواره و جوايز کتاب هم که نيازی به گفتن ندارند.

توی اين واکنش‌هايی که بعد از حرف‌های عليرضا افتخاری می‌خواندم يکی هم در جواب افتخاری که گفته بود دارم می‌روم فرانسه نوشته بود «هرررری». شاه بعد از داستان حزب رستاخيز و اين که همه بايد عضو حزب بشوند گفته بود هر کسی که نمی‌خواهد عضو بشود برود گذرنامه بگيرد و برود خارج. يعنی همين «هرررری.»

اگر همين بهانه‌ای که سال‌هاست دار و دسته جمهوری اسلامی دارند برای مخالفت با ملی‌گرايان که دکتر مصدق هم نخست‌وزير شاه بوده و دست شاه و فرح را بوسيده، همين را ملاک بگيريم آنوقت فرقی ميان همين احمدی‌نژاد که دست خامنه‌ای را می‌بوسد و دکتر مصدق که دست شاه و فرح را بوسيده بود پيدا نمی‌کنيم.

دو سال پيش دکتر موسی غنی‌نژاد در يک مصاحبه‌ای گفته بود «اگر فضای عمومی به هيجان نمی‌آمد می‌شد در اين باره هم حرف زد که ملی شدن صنعتی نفت آنقدرها هم که حالا معلوم شده اقدام مفيدی نبوده و چه بسا اگر از شرکت‌های خارجی خلع ید نمی‌شد ممکن بود مزايای اقتصادی نفت را بيشتر از اين چيزی که به دست آمد افزايش داد.» خوب اين هم هست.

منظورم از نوشتن اين چيزها اين است که لوازم دموکراسی يعنی همين چيزها. يعنی پذيرش تفاوت‌های شخصی و سياسی. مرز اين پذيرش هم اين است که حقوق ديگران پايمال نشود منتها حق‌تان است که به هر چيزی که دوست داريد برسيد يا هر مسلکی که داريد از نظر حکومت محترم شمرده بشود.

به نظرتان طاقت‌ اين پذيرش را داريم که يک ميليون نفر توی شهر تهران تظاهرات راه بيندازند و ما ماليات بدهيم که پليس از تظاهرات‌شان که کاملن بر خلاف نظر سياسی‌مان است محافظت کند؟ يعنی خودمان نمی‌رويم دست به دامن يک ديکتاتور ديگر نمی‌شويم که بيا و همه مخالفان را ساکت کن که دنيا بشود گلستان؟ بعد تشویقش نمی‌کنيم که هر کسی با ما نیست خيلی محترمانه به او بگويد يا با ما هستی يا «هرررری؟»

اگر تمرين دموکراسی ما از همينجا شروع شده باشد که به اينجور سؤالات جواب بدهيم انصافن به خودمان چه نمره‌ای می‌دهيم؟ ما مجبوريم از اين به بعد مدام به خودمان نمره بدهيم و قبول بشويم. اگر بنا به رد شدن باشد همين دار و دسته کودتاچی‌ها را بايد نگهشان داريم چون خيلی خنده‌دار می‌شود که دوباره سی سال ديگر به همينجايی برسيم که الان رسيده‌ايم.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Mitra

Aghaye aziz domokrasi ba harjo marj o shaboon bie mokh bazie fargh mikonad, adam aghel dobar az jek sorakjh nish nemikhoreh , agar hokomat kootedeta choe ra bekhahim dobareh mydan bedahim pash cher asallan in hame javanan aziz keshevaramen ra shahieed konim.

Mitra | ۳۱ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۸
Wellknown

یک توده ای نقابدار ترمز بریده ذیل مطلبی که برخورد نامناسب سبزها با بازرگان را نکو هیده ( در مورد یک تیتر از سروش اهوازی ) دهان چاک کرده به فروهر ناجوانمردانه حمله برده در حالیکه شاملو و کیانوری که عضو جوانان فاشیست بودند در هیچ وب سایتی به ان حتا اشاره نمیشود . خنده دارتر در لباس یک سردار ج ا از نظامی گری و انبار کردن اسلحه دفاع کرده تا مثلا با پس دادن اف ۱۶ ها توسط بازرگان او ا هم بکوبد . همینها به شاه حمله میکردند که چرا نوکر آمریکاست و ژاندارم منطقه حالا ناشیانه برای ایجاد اختلاف بین سلطنت طلبان  لیبرال ها و ملیون زیر نقاب دفاع از نظامی گری و شاهنشاهی به لیبرال ها حمله میکنند . اما نکته جالب اینکه لو داده که چپ ها همدست آیت الله کاشانی بودند آنهم از قول جزنی ! لازم به یاد آوریست که بختیار جزنی را  از کنگره جبهه ملی انداخته بود بیرون . لابد میدانست که آنها با کاشانی داد و ستد دارند . ورجاوند هم به این ارتباط اشاره کرده بود . جالبتر اینکه در رادیو فردا توده ایها و اکثریت در یک توطعه نخ نما چندی پیش سعی کردند که جنایت شوروی و حزب توده را پاک کنند در سقوط مصدق اما مجبور شدند به سازمان سیا و امریکا و انگلیس کمک کنند آنها هم دامنشان را پاک کنند .

Wellknown | ۱۵ شهریور ۱۳۸۹ - ۲۱:۴۷
sepideh

داشتم فیلم و خبرهای حمله به آقای کروبی را میخواندام، یاد مقاله شما افتادم. به نظر شما آیا این ضدّ دموکراسی نیست که یک عده میخواهند خانه آقای کروبی را با تمام افراد خانواده ش نابود کنند ولی‌ ما میگوییم چرا! و به آنها القابی نزیر وحشی، قتل، آدم کش و.... میدهیم. فکر کنم الان از نظر شما دموکراسی یعنی‌ این که با لبخند قبول کنیم که گروهی آزادند که هر چه از دهانشان در میاید به یک شهروند بگویند و تا آنجا که میتوانند وی را آزار دهند. نظر شما چیست. فکر کنم باز هم شما به ما نمره قبولی ندهید! چون ما میگوییم چرا این گروه در جامعه وجود دارند!!!!!!

sepideh | ۱۲ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۳:۲۰
امیر

آقای خیری، خرابی ها فقط مربوط به دوران کودتاچی‌هاست؟\nعمر جمهوری اسلامی ۳۲ است و نه ۵ سال.\nدر مورد هرری:\nشما خلط مبحث کرده اید. شاه گفت هر کس که نمیخواهد عضو حزب رستاخیز شود، پاسپورتش را بردارد و هرری!\nاما خواننده مردمی!، افتخاری خودش به خودش گفته است هرری!\nنه حکومت و  نه مردم به افتخاری نگفته اند هرری، وقتی افتخاری خودش به خودش گفته هرری، شما میخواهید که مردم جلویش گوسفند بکشند و بگویند نرو، بمان و برو دست و صورت خامنه ای را هم لیس بزن.\nمواظب باشید که از آنطرف پشت بامِ دمگراسی نیفتید.

امیر | ۱۰ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۹:۰۰
sepideh

این یادآوری بسیار مفید و به جا بود. این که هر از چند گاهی خود را در قدرت ببینیم و بیازماییم که تا چه اندازه تحمل آرا مخالف را داریم. اما آقای خیری به نظر من مثل خوبی‌ نیاورده اند. علیرضا افتخاری به عنوان هنرمند وظیفه سنگینی‌ دارد. ایشان قبلان هم طرفداری خود را از دولتی که در جواب اعتراضات مردمی گلوله شلیک می‌کند و به شکنجه و آزار مردم می‌پردازد، نشان داده بود. حالا هم نفع در اینست که شانه‌های جنایت کار را ببوسد. واگر نه به سرنوشت استاد گرفتار خواهد شد. هر وقت مردانه ایستاد و با ذکر دلیل، حمایت خود را مردانه از رئیس جمهور وقت اعلام کرد، تا ابد بیاید و در مدح جنایتکاران بخواند. برای آقای علیرضا افتخاری واقعاً هرری! که از غم زیاد به پاریس میرود. میترسیم رودل کنند ایشان!!!!!!

sepideh | ۱۰ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۶:۵۴
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی