نسخه آرشیو شده

غدیر قم یا تاجگذاری اسلامی
از میان متن

  • سفر قم حقیقتا سفری است برای به رخ کشیدن قدرت. صحنه قدرت در مقابل ولایت عهد دیگر منازع و رقیبی ندارد
مهدی جامی
جمعه ۰۷ آبان ۱۳۸۹ - ۰۱:۰۶ | کد خبر: 57532

مهدی جامی در یادداشتی که برای مردمک نوشته، به معانی غدیرخم خواندن دیدار آیت‌الله خامنه‌ای با مردم قم اشاره می‌کند.

تصویر صفحه اول روزنامه وطن امروز

در میان انبوه تبلیغات مربوط به سفر رهبر نظام ولائی به قم، یک تیتر کلیدی وجود داشت که در روزنامه وطن امروز از رسانه‌های شاخص هوادار دولت احمدی‌نژاد آمد: غدیر قم.

خیلی فکر کردم که معنای این تعبیر چیست. آیا بحث جانشینی مطرح بوده است؟ مثلا قرار بوده مجتبی خامنه‌ای جانشین پدر معرفی شود؟ آقای خامنه‌ای در یکی از سخنرانی‌هایش در قم - که همه آنها دارای اهمیت‌اند – به تعارف گفت که دوره او سپری شده است، اما بحثی از جانشینی نبود، اگر هم بود طبعا غدیر به جانشین خامنه‌ای باید بر می گشت نه به خود او.

در «غدیر قم» چنانکه همه خوانندگان روزنامه درک می‌کنند، اشاره و کنایه‌ای به ولایت علی خامنه‌ای وجود دارد؛ یعنی میان آن علی که در غدیر بود و این علی در قم مشابهتی برقرار شده است. این روشن است، اما باز هم مسئله غدیر بودن اجتماع قم، که خامنه‌ای آن را «حماسه» خواند، محل تامل است.

غدیر در تاریخ شیعه آغاز ولایت‌عهدی امام علی است. اما این علی که ولی نظام جمهوری است، 20 سال و بیشتر از عمر ولایت‌عهدی‌اش می‌گذرد. پس معنای آن را نه آغاز که اوج باید گرفت؟

سفر قم آقای خامنه‌ای با خدم و حشم فراوان و سر و صدای بسیار همراه بود و از اتفاق، کسی جز خود اهل حکومت در تولید این سر و صدا نقش نداشت یا دست‌کم نقش اصلی را همان‌ها داشتند، چرا که وزن خاصی به این سفر داده بودند و در تبلیغات‌شان هم آن را عریان کردند. همین بود که سفر را «مسئله» کرده بود. مسئله این سفر چه بود؟

ولی‌عهد و ولی‌عصر

موضوع «ولایت‌عهدی» موضوع در خور تاملی است. سابقه این اصطلاح، نشانی است از اینکه سیستم ولایی کنونی به نحوی در سیستم‌های سیاسی پیشین ایران هم وجود داشته است و گرنه موضوع از طریق «ولایت» در اصطلاح «ولایت‌عهد» ادامه نمی‌یافت.

در ادبیات سیاسی معاصر ولایت‌عهدی اصطلاحی شناخته شده است، اما در ادبیات سیاسی شیعه، ولایت‌عهدی معمولا در باره امام رضا مطرح می‌شود. بنابرین خیلی عجیب نیست که آقای خامنه‌ای خود را در مقام ولایت‌عهدی ببیند. میان «ولی‌عهد» و «ولی‌عصر» هم رابطه ای برقرار است که می‌توان به‌سادگی مشاهده کرد؛ ولی‌عهد نایب ولی‌عصر یا امام زمان است.

من هر چه در آداب سلطنت و خلافت جست‌وجو کردم، چیزی را هم‌سنگ اهمیتی که به این سفر به‌مثابه فصلی تازه از رهبری آقای خامنه‌ای دادند، نیافتم مگر ولایت‌عهدی، که رمزگشای آن همان غدیر است. اما اگر ما با اصل جانشینی روبه‌رو نیستیم و ولی‌عهد ما سال‌ها است که در قدرت است، چه چیز دیگری می‌تواند او را وارد مرحله‌ای تازه از قدرت کند؟ یعنی نه اصل‌اش که تشدید و تشییذ و تحکیم آن. پاسخ من با توجه به سنت سلطانی و خلافت در ایران یک چیز است؛ ماجرا بر سر تاجگذاری نایب ولی عصر بود.

تاراندن تاجبخش‌ها

تاریخ تاجگذاری در ایران، تاریخ پرعبرتی است که مرور آن از بحث من بیرون است، اما یک نکته در آن هست که خیلی مرکزی است. در همه تاریخ ایران دو گونه تاجگذاری وجود داشته است؛ یکی که پهلوان یا موبد (و یا فقیه در دوره صفوی مثلا) تاج بر سر شاه می نهاده است و برای همین مثلا رستم به تاجبخش مشهور بوده چون این وظیفه را او بر عهده داشته و شاهان بسیار را خدمت کرده و تاج بر سر ایشان نهاده است؛ و دیگری رسمی که در آن شخص شاه/سلطان خود تاج بر سر خویش می‌گذاشته است. پیدا ست که معنای سیاسی این دو با هم متفاوت بوده و دو نوع نظام سیاسی را نمایندگی می کرده است.

آخرین شاه ایران چنان که در فیلم‌ها و عکس‌های زمان تاجگذاری او دیده می‌شود، شاهی است که خود بر سر خویش تاج نهاده است. منت تاج‌بخشی از کسی نپذیرفته و نظام سیاسی‌اش نیز مطلقه بوده و  وامدار کسی نبوده است. ادعای او این بوده که من خود به شاهی رسیدم و کسی را نمی‌رسد که در حق من گزافه‌گویی کند که به سلطنت برکشیدیم‌اش. اما هیچ نظام سیاسی از برکشندگان و برکشیدگان خالی نیست و تنها برکشیده برکشنده را هضم و حذف می‌کند.

دهه سوم، دهه قدرت بلامنازع

تاریخ تاجگذاری شاه 1346 در همین ماه آبان است. در آن زمان او در دهه سوم سلطنت خود بود. از آنجا که سنت سیاسی ما در ایران با رهبری مادام‌العمر – حال به هر اسمی – شناخته می‌شود، شاید بهتر باشد این سوال را نادیده نگیریم که «آیا بین گذشت دو دهه از رهبری مادام العمر و احساس قدرت بلامنازع و مطلقه رابطه‌ای هست؟»

ظاهرا جواب مثبت است. کسی که دو دهه در قدرت است، به طور طبیعی به خود حق می‌دهد که به تدریج واقعا قدرتی لایزال در خود حس کند. شاه نه تنها شورش سال 1342 را مهار کرده بود، که جنبش بزرگ ملی شدن نفت را هم در سال 1332 سرکوب کرده و پشت سر گذاشته بود.

آقای خامنه‌ای هم نه تنها جنبش اعتراضی سال گذشته را سرکوب کرده، بلکه طومار جنبش اصلاحات را هم به باد داده است. تعبیر شخص او در سخنرانی های قم این است که برنامه‌ای برضد او وجود داشته که به طور مشخص در حوادث سال 1378 و در اعتراض‌های سال 1388 خود را نشان داد.

اتفاقات پنج‌ ساله اخیر در دوره کارگزاری احمدی‌نژاد برای ولایت‌عهد نظام از این منظر معنادار است. آقای خامنه‌ای که سرانجام توانسته دولتی مطیع خود روی کار آورد، اصلا پنهان نمی‌کند که این دوره پنج‌ساله را از همه دوره‌های قبلی در نظام جمهوری بالاتر می‌بیند: «در اين دولت كارهاى بزرگى انجام گرفته است. در دولت نهم و دهم كارهاى باارزشى انجام گرفته است؛ چندين برابر كارهایى كه قبلاً انجام گرفته بود.» و این را در قم مکرر گفت و به نمونه خدمات عالی این دولت کارگزار درباره خود قم هم: «بعد از انقلاب اقبال خاصى به قم شد؛ ليكن حقاً و انصافاً - همان طورى كه گزارش كردند و بنده هم اين گزارش را تصديق ميكنم - از پنج سال پيش به اين طرف، حركت براى عمران قم و كمك به آبادانى اين شهر بيشتر شد، سريعتر شد، يك رشد چشمگيرى پيدا كرد.»

غایبان غدیر قم

به نظرم تا اینجا می‌توان با درصد احتمال خوبی گفت که در تعبیر «غدیر قم» استعاره‌ای از تاجگذاری هست. تاجگذاری شاه در دوره اوج تثبیت حکومت‌اش صورت گرفت و تاجگذاری ولایتعهد زمان ما هم قرار است نموداری از تثبیت حکومت‌اش باشد. آقای خامنه‌ای پیش از سفر تاجگذاری/تثبیت قدرت یک کار دیگر را هم تمام می‌کند؛ کسی را که تاجبخش او بوده است به طور کلی از صحنه نفوذ سیاسی و حتی فقهی کنار می‌گذارد. (فرمان او برای ابطال وقف دانشگاه آزاد هم جنبه سیاسی دارد و هم جنبه فقهی) روشن کردن حساب هاشمی رفسنجانی یک خصلت دیگر در نظام سیاسی ولایت‌مدار کنونی را برملا می‌کند. دستگاه سیاسی ولائی، همه کسانی را که به او منتی داشتند کنار گذاشته است و به‌ویژه رفسنجانی را که بدون او ممکن نبود ولی عهد ما به ولایت برسد. در واقع سفر قم جشن پیروزی آقای خامنه‌ای برای تغییر نظام سیاسی از نوعی مشارکت با خودی‌ها به مطلقه عام است.

به این معنا سفر قم به حقیقت سفری است برای به رخ کشیدن قدرت؛ صحنه قدرت در مقابل ولایت عهد دیگر منازع و رقیبی ندارد. او تاج کرامت بر سر می گذارد. دیگران نقشی در قدرت او ندارند. هر که به دیدار او آمد هم نقشی جز تائید قدرت او نداشت. آنها به او قدرت نبخشیدند. اوست که به همه آنها جایگاه و قدرت و ثروت بخشیده است. طبعا کسانی که تائید کننده قدرت او نبودند یا از او قدرت نگرفته بودند به دیدارش هم نرفتند و در غدیر قم غایب بودند.

تشکیلات سلطنتی و تشریفات میلیاردی

تنها در این قالب رمزی است که می توان جشن و سفر پرخرج آقای خامنه‌ای را درک کرد و توجیه سیاسی آن را دریافت. وگرنه، اگر در چارچوب فقهی و مرتاضانه‌اش نگاه کنیم باید به دیدگاه آیت‌الله منتظری نزدیک شویم که در سخنرانی تاریخی خود در 13 رجب سال 1376 به صراحت گفته بود که ولی فقیه این‌همه دم و دستگاه خدم و حشم نمی‌خواهد: «ولايت فقيه آن طور نيست كه يك تشكيلات سلطنتی و مسافرت‌های تشريفاتی ميلياردی و اينجور چيزها داشته باشد؛ اين‌ها با ولايت فقيه سازگار نيست.» و این تازه زمانی بود که چشم عمومی هنوز به طول و عرض دستگاه سلطانی رهبر آشنا نبود و ما در ابتدای دوره اصلاحات بودیم.

در واقع باید فرض کرد که دستگاه ولایت‌عهدی، سفری سلطنتی تدارک دیده است. منتهی در همان چارچوب‌های تعریف شده جمهوری اسلامی. یعنی شاید کالسکه زرین در میان نباشد اما همان ابهت و عظمت را که ولایت‌عهد به آن قائل است، دارا ست. در گفتار آقای خامنه‌ای تعبیر عظمت و عظیم بسیار پربسامد است. او اصولا عظمت‌طلب است، یعنی کسی را بالاتر از خود و بیگانه از خود نمی‌خواهد و تمام قدرت را هم می‌خواهد. آنکه با او نیست، بیگانه است و از اسلام او و شهرخدای او بیرون است. به طبع باید انتظار داشت که در سخنان او در قم هم همین را ببینیم، که می بینیم.

شاید خاک سرزمین ماست که دماغ رهبران ارشد سیاسی را تغییر می‌دهد، اگر از تاریخ آخرین شاه ایران مدد بگیریم، این سفر در طول و عرض و تشریفات و مخارج به جشن‌های 2500 ساله بی شباهت نبود.

نمایش تسلط و بیداری

اگر تاجگذاری معنایی از تثبیت دارد، جشن‌های 2500 ساله معنای دیگری هم با خود حمل می‌کند. درست از یکی، دو سال قبل از 1350 که جشن در آن برگزار می‌شد، نبردهای چریکی شروع شده بود. جنبش سیاهکل به عنوان اوج این نبردها درست در سال قبل اتفاق افتاده و سرکوب شده بود. پس جشن‌های 2500 ساله این معنا را هم داشت که کشتی ایران در امن و امان است. کشتی‌بان می‌توانست خطاب به کورش بگوید: تو آسوده بخواب که ما بیداریم.

خامنه‌ای در گفتاری در قم گویی همان سخنان را تکرار می‌کند، اما به صورتی دیگر. او بیدار است. به ما می‌گوید آسوده باشید که به برکت بصیرت و بسیج فتنه خوابیده است. اما لازم است ماهم بیدار باشیم و از راهی که او به عنوان صاحب بصیرت نشان می‌دهد، برویم: «شما براى اينكه ايران اسلامى را بسازيد، يعنى هم ملت و ميهن عزيز و تاريخ‌تان را سربلند كنيد، هم وظيفه‌ خودتان را در مقابل اسلامِ باعظمت انجام دهيد بايد بيدار باشيد، بايد هوشيار باشيد، بايد در صحنه باشيد، بايد بصيرت را محور كار خودتان قرار دهيد. مواظب باشيد دچار بى‌بصيرتى نشويد.»

شاه در مقابل سران جهان از بیداری خود حرف می‌زد، خامنه‌ای در غیاب ایشان و در حالی که دنیا پشت به او کرده است، ناچار باید از بیداری مخاطبان‌اش هم نگران باشد و آن را تقاضا کند. اما در عظمت‌طلبی، سخن هر دوی آنها شباهت‌های بسیار دارد. ضمن اینکه در سخن خامنه‌ای نوعی ادبیات سوسیالیستی هم دیده می شود که تفاوت حکومت او با حکومت شاه است. او نه تنها از «تاریخ» در معنایی وام گرفته از ادبیات سوسیالیستی دم می‌زند که در سخنانش تعبیرهای دیگر آن ادبیات هم به روشنی دیده می‌شود. فکر می‌کند که دشمن می‌خواهد قم را به «آنتی‌تز انقلاب» تبدیل کند.

شاه و خامنه‌ای هر دو در یک امر دیگر نیز مشترک‌اند؛ آنها وقتی به جشن بزرگ خود رسیدند که به چشم‌انداز جامعه کمال مطلوب خود هم دست پیدا کرده بودند. شاه تصوری از آینده داشت که می‌خواست در آن مسیر حرکت کند و خود را در اوج توفیق در آن مسیر می‌دید. خامنه‌ای هم چندسالی است که آینده را طراحی می‌کند که من آن را «شهرخدای خامنه‌ای» می‌خوانم که آرمانشهر او است و طرح آن را در نوشتاری دیگر نشان خواهم داد.

در بازبینی ساده داستان ما با جشن پیروزی قدرت مطلقه روبرو هستیم و سخنان شاه و خامنه‌ای هر دو حاکی از تسلط ایشان بر اوضاع است. اما در بازخوانی وارونه وقایع، شاه و خامنه‌ای هر دو در یک امر مشترک‌اند؛ استیصال در غلبه. آرزوی شاه این بود که شاه شاهان باشد و بر مردمش و همسایگانش تسلط و تفوق سیاسی و نظامی داشته باشد. آرزوی خامنه‌ای هم همین است. اما هژمونی سیاسی با سیستم سیاسی ایشان ناسازگار است مگر با هزینه‌های بسیار و نتایج ناپایدار.

مسئله خطیر القاب

در ذهن و زبان آقای خامنه‌ای بازتولید نظام‌های گذشته شاخص است. او آنقدر به این موضوع علاقه دارد که حتی به صورت غلط هم آن را به کار می‌برد و مثلا می‌خواهد به «بازتولید معارف والای اسلامی» بپردازد، اما بازتولید، همان تولید یا تداوم تولید نیست. تداوم نهان‌آشکار سنتی سمج و دیرپا در فرم‌ها و قالب‌های دیگر است که به چشم ظاهربین دیده نمی‌شود. مثلا در بخشی دیگر از «بازتولید مراسم سلطنتی» در دستگاه سیاسی و تبلیغی ولائی یک نکته دیگر هم چشمگیر است و آن اعطای القاب بزرگ و دهن پرکن است. شاه پیش از تاجگذاری لقب پرطمطراق «آریامهر» یا خورشید سرزمین‌های آریایی را گرفته بود. اما اگر آن لقب را مجلس شورا در یک مصوبه رسمی به او اعطا کرده بود، شیوه اعطای لقب به ولایت‌عهد نظام جمهوری متفاوت است و غیررسمی‌تر و در خور نظام توده-محوری که ساخته است.

در آستانه سفر تاجگذاری به قم دستگاه‌های وابسته به حکومت یکصدا از «امام» شدن رهبر سخن می‌گفتند. دیگرانی هم برای رساله او کمپین راه می انداختند تا مقام آیت‌الله‌العظمایی و مرجعیت را به طور رسمی برای او جا بیندازند. روزنامه اعتدال که ظاهرا مذهبی‌ترین روزنامه کشور و ناشر معارف قرآنی است، او را یک‌جا با هر دو لقب یاد کرده است و البته پیشوا را هم که طنین خاصی در ادبیات سیاسی ایران دارد به آن افزوده است.

آقای خامنه‌ای سال‌ها ست که «ولی امر مسلمین جهان» هم هست. لقبی که بازتولید «شاه شاهان» یا «شاهنشاه» است. این لقب برای شاه ایران که در ایران هم تسلط کافی نداشت و با جنبش‌های مردمی (به نمونه نفت و مصدق) و مذهبی (به نمونه جریان آیت‌الله خمینی) و چریکی (به نمونه سیاهکل) روبه‌رو بود، همانقدر بی‌معنا بود که برای رهبر کنونی که در طول 13 سال اخیر مرتب با جنبش‌های مردمی و اعتراض‌های خیابانی و دانشجویی روبه‌رو بوده است؛ چه در دوره اصلاحات که مردم با انتخاب خاتمی نامزد آقا را طرد کردند و چه در انتخابات سال قبل که به کارگزار او «نه» گفتند و چه دوره ای که 18 تیر شاخص آن بود و نیز البته اعتراض‌های تابستان و پاییز 88 که اوج نارضایتی مردم از او و سیستم ولائی‌اش را نشان داد.

اعطای القاب به ظاهر نوعی نمایش قدرت و تائید و تصدیق «ابد مدت» بودن سلطنت و ولایت است. اما اینکه شاه درست چند سال بعد از آنکه ایران را جزیره ثبات می‌دید و با همسایگان و دیگران درشت درشت سخن می‌گفت و به نیروی نظامی درجه یک خود می‌نازید، سقوط کرد، معلوم می‌کند که این بازی‌های تشریفاتی و لشکر تبلیغاتی و عظمت‌طلبی‌های سلطنتی در مقابل واقعیت‌های سهمگین، که نادیده گرفته می‌شود، چون حبابی در معرض توفان است.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

amir reza

in haghyghate kalm bood ba in ghofteha yany emame dajal khamaneey ham toye zobale dan tarykh hame omydvarym ke be zooodddyyy dor nyst nazdyke

amir reza | ۱۹ آبان ۱۳۸۹ - ۰۲:۳۶
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی