در این مجموعه از مطالب، مردمک سعی دارد به آن چه - ظاهرا - در حاشیه انقلاب سال ۵۷ رخ داد بپردازد؛ حاشیهای که رفتهرفته خاطره تاریخی مردم از آن را شکل داد و گاه از حاشیه به خود متن آمد.
21 دی 1357
ستون حرفهای مردم
روزنامه آیندگان درباره این ستون نوشت: حرفهای شما در این ستون سانسور نمیشود. همانطور که مطالب دیگر در صفحات دیگر. برای همین این حق را برای خود محفوظ میداریم که اعلام کنیم مطالب این ستون صرفا نظر خوانندگانی است که با ما تماس میگیرند. تاکید میکنیم که کمال دقت را به کار خواهیم برد که این ستون محل برخورد عقاید مغرضانه و احتمالا توهینآمیز به هیچ شخص و گروه اجتماعی نشود.
حالا دیگر شد شاه...
من رفیعه بصیری هستم. آقا حالا که از دام سانسوربا پیروزی در آمدید، حق مطلب را ادا کنید و از هیچ گروهی نهراسید و حقایق را بگویید. آقا اگر مطبوعات این رویه عوامفریبانه را ادامه دهند ما آنها را تحریم میکنیم. حالا دیگر اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر شدهاند، شاه و لیکن آیتالله خمینی شدند حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی. من از حضرات آیت عظام میپرسم؛ مگر ما جز 12 امام، امام دیگری هم داریم؟ نکته دیگر اینکه چرا آیتالله خمینی به ایران بازنمیگردند؟ من هم یک مسلمان شیعه هستم اگر ایشان بازگشتند میروم پای رکاب ایشان و شربت شهادت مینوشم. و کلام آخر اینکه، آقا تو را به خدا از بختیار حمایت کنید، او یک وطنپرست است. چرا مردم شجاعتشان را در بیان عقاید خود از دست دادهاند؟
به ارتشیان احترام میگذاریم
آقا من مجید ش هستم و از قزوین تلفن میکنم. خبری داشتید از قول یک ارتشی که گفته بود مردم قزوین یک زن ارتشی و یک فرزند استوار را کشته و سوزاندهاند. باید اعلام کنم که این خبر به هیچوجه حقیقت ندارد و اصولا مردم این شهرستان از اینکه خانوادههای ارتشیان مدتی است در پادگان قزوین زندگی میکنند، سخت ناراحتند. زیرا احساس میکنند زندگی در پادگان برای زن و فرزندان ارتشیان دشوار و نگرانکننده است. از قول من بنویسید که مردم به برادران ارتشی خود شدیدا احترام میگذارند.
از مدت خاموشی بکاهید
من میرنادر ص هستم. از همکارانم چه در برق منطقهای و چه در نیروگاه ها تقاضا دارم به خاطر شرایط دشوار زمستان میزان خاموشی برق را فقط به زمان پخش اخبار تلویزیون محدود کنند.
دوباره بت نسازید
آقا اسم من حمید ح است و یک کارگر هستم. زمانی که حزب رستاخیز به وجود آمد، در یکی از کانونهای این حزب درباره «فرد پرستی» مطالبی مطرح کردم که نتیجه آن 12 ماه زندان بود و امروز اعلام میکنم که دارند بتپرستی را در اجتماع شکل میدهند.
مشکل دانشجویان در خارج از کشور
من تنباکوئی هستم و فرزندانم خارج از کشور تحصیل میکنند. مدتی است که هر وقت خواستهام هزینه زندگی آنها را حواله کنم، با مشکلات متعدد روبهرو شدهام و اخیر که موفق شدم در نوبت قرار گیرم در بانک به من گفتند که ما قبول میکنیم ولی تلکس چون در اختیار ما نیست، برای ما امکان آن نیست که فورا کارها را روبهراه کنیم و ممکن است این حواله تا دو ماه به طول بیانجامد. لطفا بنویسید جوانهای مردم در کشورهای خارج (البته آنها که زندگیشان بسته به 200 دلار است) چه باید بکنند و آیا بهتر نیست ترتیبی داده شود که این جوانان از نگرانی فزایندهای که دارند بیرون ایند.
حالا هم آزادیبیان نداریم
آقا من یک ایرانی مسلمان هستم. توقع نداشته باشید یه خاطر وحشتی که توسط گروهی ایجاد شده نام خود را بگویم. جان کلام این است که یک روزی بود که جرات حرفزدن درباره مقامهای دولتی و علیرتبه را نداشتیم و امروز هم کمکم دارد همان وضع بهصورتی دیگر پیش میآید. زیرا حالا جرات نداریم درباره گفتههای فلان روحانی یا فلان شخصیت ملی اظهارنظر کنیم.
خرید مواد مخدر آسانتر شده است
من راضیه ک هستم. این روزها در روزنامهها همهگونه مطالب چاپ میشود جز درباره معتادان. همه مردم قبول دارند که معتادان هیچ عامل موثری در انقلاب کنونی نیستند، با این حال این روزها تهیه مواد مخدر حتی از خرید آسپرین هم آسانتر است و حاضر قسم بخورم که مامورین اداره مبارزه مواد مخدر با فروشندگان همکاری دارند.
سرنوشت مملکت کجا تعیین میشود؟
من یک استاد دانشگاه هستم. آقای کریم سنجابی ( از بینانگذاران جبههملی) در مصاحبه خود گفته است که سرنوشت کشور نباید در واشنگتن و نه لندن و نه مسکو تعیین گردد. ظاهرا ایشان فراموش کرده که سرنوشت کشور اکنون در پاریس تعیین میشود.
این شعار با دموکراسی منافات دارد
من یک افسر خلبان نیروی هوایی هستم. برای انجام ماموریتی به همدان رفته بودم که تظاهرکنندگان آنجا شعار میدادند «حرب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله». این یک شعار غیردموکراتیک است، زیرا در یک کشور دموکراسی باید چند حزب باشد و نه یک حزب.
چرا برچسب به مردم میزنند؟
من کامیار هستم و در خیابان خاوران زندگی میکنم. در این منطقه عدهای کولی زندگی میکنند. چند جنایتکار به این بهانه که در میان این کولیها ساواکی وجود دارد، چادرهای آنها را آتش زده و اموالشان را به غارت بردند. خواهش میکنم بنویسید که بدون جهت برچسب ساواک را به هر کسی نزنند و اینطور زندگی مردم را متلاشی نکنند.
روزنامه نیویورکتایمز: شاه یکی از سه ثروتمند بزرگ خاومیانه است
روزنامه نیویورکتایمز نوشت ثروت شاه ایران در خاورمیانه تنها با داراییهای سعودیهای عربستان و خانواده الصباح در کویت قابل مقایسه است. این روزنامه نوشت که بخش قابل ملاحظهای از دو تا چهار میلیارد دلاری که از ایران در دو سال گذشته به آمریکا انتقال یافته است، متعلق به خانواده سلطنتی است.
روزنامه آمریکایی افزود که جمعآوری این مبلغ عظیم از طریق درهم و برهم کردنهای صندوقهای حکومتی و سلطنتی در ایران میسر شده است. در 1958 شاه بنیاد پهلوی را تاسیس کرد و 90 درصد دارائیهای خود را در اختیار آن گذاشت. شاه اخیرا از سایر اعضای خانواده خود درخواست کرده که اموال خود را در اختیار این بنیاد قراردهند.
نیویورکتایمز افزود بیشتر ثروت شاه به علت وجود همین بنیاد است که در واقع به شخص وی تعلق دارد. دارائیهای بنیاد را سه میلیارد دلار تخمین میزنند. صرفنظر از فعالیتهای رفاهی، بنیاد از سه طریق مورد استفاده قرار میگیرد؛ منبع مالی برای خانواده سلطنتی، راه کنترل بر اقتصاد کشور از طریق وجود اموال بنیاد در بخشهای کلیدی و موسسهای برای پاداش دادن به هواداران حکومت.
گزارش هفتهنامه تایم از دشواری زندگی آمریکاییها در ایران
سیهزار آمریکایی که هنوز در ایران ماندهاند طی هفتههای اخیر روزهای بدی را گذراندهاند . در این مدت برای بسیاری از این جماعت – کارکنان دولت، مشاوران نظامی، بازرگانان، تکنیسینها، معلمان- زندگی در فضائی آکنده از بحران و تنش فزاینده خلاصه میشده است.
این به دلیل است که لحن تظاهرکنندگان ضد شاه هر روز ضد آمریکاییتر میشود. بسیاری از آمریکاییها این وضع را با نگرانی اما صبورانه تحمل کردهاند. یکی از مدیران آمریکایی نفت که در منطقه نفتی جنوب سرگرم کار است میگوید: «بسیاری از ماها خانوادههای خود را از ایران خارج کردهایم و خودمان نیز تا اندازهای آماده رفتن شدیم. غیر از این کار دیگری نیست که بکنیم».
اگر شاه از ایران برود و بهویژه اگر دولت جدید، دولتی ضدخارجی از آب دربیاید، میتوان در انتظار یک مهاجرت دستهجمعی از سوی خارجیان بود. در حال حاضر آمریکاییهای باقیمانده در ایران میکوشند در خیابانها ظاهر نشوند و از آسیب تظاهرکنندگان در امان بمانند.
بسیاری از آمریکاییهای ساکن ایران نامههایی تهدیدآمیز دریافت کردهاند که از زیر در به داخل منازل آنان انداخته میشود و یا به شیشه اتومبیلشان چسبانده میشود. اکنون در ایران وسائل ارتباطی غیرقابل اعتماد هستند و از این رو سراسر کشور به یک کارخانه شایعهسازی تبدیل شده است.
معلم یک مدرسه آمریکایی در شاهینشهر اصفهان میگوید: ـما میان وحشت و بیزاری زیاد در نوسان هستیم. بعضی روزها یک کار درست و حسابی نیز نمیتوانیم انجام دهیم». یک کدبانوی آمریکایی میگوید: «کار به جایی رسیده است که مزهمزه کردن یک فنجان قهوه و گوشدادن به بیبیسی حادثه اجتماعی بزرگی به حساب میآید».
سفارت آمریکا برای رویارویی با شایعههای که به سرعت پراکنده میشوند یک نظام ارتباطی به صورت هرم به وجود آورده است. این نظام 450 شرکت آمریکایی را که در ایران کار میکنند، دربرمیگیرد. کارکنان بلندپایه سفارت مامور هستند که اخبار را به مدیران شرکتها برسانند و آنها نیز اخبار را به آگاهی سایر آمریکاییان میرسانند.
یک آمریکایی میگوید: « ایرانیها میخواهند بدانند چرا آمریکاییها نتوانستند در کشور آنها ریشه بدوانند. باید گفت که یک عدم اعتماد کامل بین ایرانیان و آمریکاییها وجود دارد».
با تمام گرفتاریها بسیاری از سوداگران آمریکایی با توجه به سرمایهگذاریهای سنگین خود در ایران میل دارند محکم سرجای خود بنشینند و همچنان امیدوار باشند. یکی از مدیران«جنرال الکتریک» میگوید: «ما به قدری تعهدات در ایران داریم که باور کردن یک دگرگونی بنیادی و تغییر ناگهانی در ایران برایمان مشکل است».