در این مجموعه از مطالب، مردمک سعی دارد به آن چه - ظاهرا - در حاشیه انقلاب سال ۵۷ رخ داد بپردازد؛ حاشیهای که رفتهرفته خاطره تاریخی مردم از آن را شکل داد و گاه از حاشیه به خود متن آمد.
۱۰ بهمن ۱۳۵۷
ستون حرفهای مردم
کدام محمد؟
من فرناز رضوی هستم. نوشته بودید یکی از شعارهای طرفداران قانون اساسی این بود: «این است شعار ملت / خدا، قرآن، محمد». از یکی از آنها شنیدم که مقصود از «محمد» همان محمدرضا پهلوی است.
تکلیفمان چیست؟
لطفا به خاطر تامین امنیتم نام مرا با حروف ع، ر چاپ کنید. من یک بازرگانام و از اصفهان تلفن میزنم. اکنون در مزنلام پنجاه نفر از همکارانام که بازاری هستند، جمع هستند و همه یک حرف داریم و آن این است که چهار ماه از بستهبودن مغازههایمان بنا به دعوت مراجعتقلید این شهر سپری میشود و حقیقتا نمیدانیم که تکلیف و چارهمان چیست.
اعتماد به درک بختیار
اسم من هرسینی است. واقعا ناراحت شدم که شخصی همچون دکتر بختیار از شهدای راه آزادی به نام تلفشدگان یاد میکند، در حالی که من به فهم و درک دکتر بختیار اعتماد داشتم.
شرم از دوست دروغگو
آقا، نژادیان هستم. من از طرز رفتار و حرکت یکی از دوستانم که مکانیک است بسیار شرمنده هستم. زیرا این دوستم درحالی که من در کنارش بودم با چند روزنامه ازجمله آیندگان تماس گرفت و خودش را یک ارتشی معرفی کرد و مطالبی را که عاری از حقیقت و انسانیت و بر ضد ارتش بود، گفت. من به عنوان یک ایرانی از عمل این دوستم پوزش میخواهم و ایمدوارم که شماها بیشتر دقیق باشید.
پیام کمیته اعتصاب کارساز بود
من یک زن کارمند وزارت پست و تلگراف و تلفن هستم و فامیلم حقیقی است. نخستوزیر نباید هرگز فراموش کند که کارکنان این وزارتخانه تنها از سوی او و یا وزیر این وزارتخانه صورت نگرفته بلکه این پیامهای کمیته اعتصاب بود که ما را بر ان داشت به سر کار خود بازگردیم.
متاثرم ولی شهید چرا؟
اسم من موسوی است. در روزنامه خود نوشته بودید که «یکی از کارکنان روزنامه اطلاعات بر اثرصدای گلوله سکته کرد» و شما در روزنامهتان این شخص را شهید خطاب کردهاید. البته من به خاطر این اتفاق ناگوار بسیار متاثر هستم اما شما بیش از حد غلو کردهاید. زیرا کسی که نه در تظاهرات شرکت داشته و نه گلولهای به او اصابت کرده است را میتوان شهید نامید؟ پس در این صورت شما باید روزانه اسامی بیشماری را که بر اثر اتفاقات و مرضهای گوناگون فوت میکنند، به عنوان «شهدا» چاپ کنید.
همهاش ترجمه
اسم من ایوب است. میدانم که در کادر تحریریه کنونی آیندگان افراد نخبه و باتجربهای وجود دارند ولی چرا نویسندگانتان از دید خودشان اوضاع اقتصادی و سیاسی مملکت را مورد بررسی قرار نمیدهند و تمام سعی و کوششتان بر این است که از مجلات خارجی سود ببرید.
پیشنهاد برای موزه
من هوشنگی هستم. پیشنهاد من به ملت این است که «موزه وسط میدان آزادی» به نام قبلی باقی بماند با این تفاوت که در قسمت سمعی آن صداهایی از تظاهرات، شکنجه و شلاق زدنها پخش شود و در قسمت بصری آن اسلایدها و فیلمهای تظاهرات، جسدها و نوعشکنجهها نمایش داده شود.
خرید عقیده با نهار
من منیر فیروزمند هستم. درخبرها خواندم که کارکنان سازمان صنایع نظامی گفتهاند « به ما یک نهار استثنایی دادند تا در تظاهرات طرفداران قانون اساسی شرکت کنیم»، از قول من خظاب به کارکنان این سازمان بنویسید، اگر واقعا نمیخواستید که در تظاهرات شرکت کنید استعفا میدادید، حال آنکه شرکت شما در تظاهرات نشان میدهد که عقیده یا گفتار این کارکنان را میتوان با یک نهار خرید.
شکستن شیشه
عطارنژاد هستم. گروهی از مدافعین قانون اساسی که تظاهراتی روز پنجشنبه برپا کرده بودند، شیشههای شرکت مرا که در چهار راه کالج است تنها به این خاطر که عکس امام خمینی را بر روی آن نصب کرده بودم، شکستند.
[از روز ۱۰ بهمن، روزنامه کیهان هم ستون «کیهان و شما» را برای تماسهای تلفنی مردم قرار داد.]
توهین به شهدا
ابولفضل رئوفی، یکی از زندانیان سیاسی است که در اثر شکنجههای رژیم دو پای خود را از دست داده است. بعد از آزادی نیز از حقوق اجتماعی، نظیر داشتن کار محروم بوده است. وی در نامهای به کیهان خطاب به شاپور بختیار، نخستوزیر، با اعتراض به اینکه خون شهیدان ایران خریدنی نیست، مینویسد: آقای بختیار در ماده 6 و 7 برنامه فوریتان به جای اجرا گذاشتن مبارزات قهرمانانه و شجاعانه این آب و خاک که در راه آزادی و استقلال، جان خود را فدا کردهاند، خون آنها را قیمتگذاری کردهاید و به قول خودتان میخواهید به بازماندگان شهدا و شکنجهشدگان غرامت بدهید. آقای بختیار شما با این کارتان به مردم سیاهپوش ایران توهین کردهاید و ملت ایران شما را نخواهد بخشید. زهی بیانصافی. (امضا محفوظ)
خشک و تر را با هم نسوزانید
یکی از اقوام من در خرمآباد سکونت دارد. او استوار ارتش است و انسان بسیار متدینی است، کارش هم فنی است یعنی اسلحه به دست نمیگیرد. اما چند روز پیش مردم تهدید کرده بودند که خانه ارتشیها را آتش میزنند، او خانوادهاش را تهران فرستاد و خود به پادگان رفت. دیروز خبر آوردند که مردم خانه او را آتش زدهاند. از مردم خواهش میکنم خشک و تر را با هم نسوزانید. (امضا محفوظ)
تهدید و اخاذی
محمد سادات هندی- دیروز آقایی به در خانه ما در عباسآباد مراجعه کرد و گفت اگر به من پول ندهی همهجا شایع میکنم که ساواکی هستی و گروهی از مردم را با خودم به اینجا میآورم و خانه و زندگیات را آتش میزنم. برای مقابله با این افراد چه باید کرد و دست به دامن چه مرجعی و مقامی باید شد؟
زبان کارگران
در سالهای اخیر، عدهای از سرمایهداران با تبانی با هیئتحاکمه و استفاده از نیروی کار کارگران به ثروت عظیمی دستیافتند. این سرمایهداران بلافاصله با روبهروشدن با رکود اقتصادی در چند ماهه اخیر عده زیادی از کارگران خود را اخراج کردند و از پرداخت غرامتی که طبق قانون به آنها تعلق میگرفت سر باز زدند. اکنون که این افراد به دادگاههای وزارت کار مراجعه میکنند که شکایت خود را مطرح کنند با درهای بسته روبهرو می شوند زیرا این دادگاهها در حال اعتصاباند.
اعتصاب سیاسی باید هدفاش این باشد که هیئتحاکمه را برای رسیدن به اهداف سیاسی تحت فشار بگذارد. اما اعتصاب کارکنان دادگاههای وزارت کار، کارگران اخراجی را تحت فشار گذاشته و موجب شده تا کارفرمایان از پرداخت حقوق قانونی کارگران خودداری کنند. (امضا محفوظ)
خطر موهوم مرزها
ماشالله قاسمی - اینروزها مسئولین مملکت ادعا میکنند که مملکت در خطر است و مرزها ممکن است مورد هجوم بیگانگان قرار گیرد. از مقامات بخواهید که ارتشیها را از خیابانها جمع کنند و به مرزها بفرستند و اگر واقعا نمیتوانند از مرزها پاسداری کنند از مردم دراین مهم کمک بخواهند.
پدرش چه بدی کرده بود؟
عباس، م - شاه بد کرد، قبول. پدرش چه بدی به این ملت کرده بود که مجسمهاش را پائین آوردند؟
به من کمک کنید
خانم نجمی - آقا یه خدا 20 روزاست که من هر روز میروم در صف نفت و بعد از چند ساعت دست خالی برمیگردم. تا حالا هر جور بود سر کردم ولی دیگر نمیدانم چه کنم. تا به حال هم کسی نیامده کارت پخش نفت به من بدهد. از کمیتههای امداد و جوانانی که نفت به در خانهها میبرند تقاضا دارم به من که زن هستم کمک کنند. آدرسام این است: خیابان روزولت، جنب سینما دیاموند، کوچه طوس، پلاک 54
در اندوه گذشته
نسرین عزیزی - بدون ترس بگویم که من شاهدوستم. ما در 15 سال گذشته به هیچوجه در خفقان نبودیم بلکه در منتهای راحتی و آزادی زندگی میکردیم. حالا در خفقان هستیم که نمیتوانیم بگوئیم جاوید شاه، زیرا مردم میریزند و زندگیمان را آتش میزنند.
خانه گوینده تلویزیون، انوشیروان کنگرلو را آتش زدند
به گزارش روزنامه کیهان، «در تهران منزل یک سرهنگ و یک گوینده تلویزیون به آتش کشیده شد. ساعت چهار بعدازظهر دیروز، دو ساختمان سهطبقه در دو طرف کوچه امیر اسماعیل سامانی واقع در خیابان آیزنهاور، حنب فروشگاه بزرگ پارس به آتش کشیده شد. اهالی آن منطقه به خبرنگار کیهان گفتند که این منازل متعلق به سرهنگ وحدانی و انوشیروان کنگرلو، گوینده تلویزیون است. این منازل از یکماه قبل تخلیه و اثاث ان به نقطه دیگری منتقل شده است». آقای کنگرلو در حال حاضر از گویندگان بخش خبری تلویزیون فارسی صدای آمریکا است.