نسخه آرشیو شده

من ایرانی و جنبش عربی مصر
عکس از AFP/Getty Images
از میان متن

  • منازعات فکری در جهان اهل سنت- اگر نگویم در جهان مسلمانان غیر ایرانی- بسیار پیش‌رفته‌تر از آن چیزی است که در ایران جریان دارد
شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۸:۱۴ | کد خبر: 59954

نویسنده وبلاگ بی‌گاه‌ها عقیده دارد که انقلاب اسلامی در نزد اهل سنت و متجددین دینی آن‌ها معنایی متفاوت با انقلاب اسلامی در نزد شیعه ایرانی دارد

من قصد نوشتن درباره مصر را نداشتم و فکر می‌کردم ایرانی‌هایی که می‌توانند حرف‌هایی درباره مصر بزنند که یامفت نباشد و ارزش خواندن داشته باشد یا باید روابط بین‌الملل‌دان باشند، یا عالم سیاست یا جامعه‌شناس و یا دست کم اهل مطالعات در کلام جدید اسلامی. به عنوان یک حقوق‌خوانده چند خطی را درباره شیوه انتقال قانونی قدرت در مصر برای فرارو نوشتم و به نظرم رسید انتقال قانونی قدرت و اصلاح در مصر این قدر‌ها کار ساده‌ای نیست. اما در موضوعات پیش‌گفته چون ندیدم در حلقه اجتماعی دور و بر خودم کسی بنویسد (الا از سر احساسات) تاملات خطاپذیر خودم را می‌نویسم.

امروز به فاصله چند ساعت از نماز جمعه تهران که خطیب آن درگیری‌های موجود در مصر را «انقلاب اسلامی مصر» خوانده بود، اخوان المسلمین، این یار مسلمانان انقلابی ایران در انتهای دهه هفتاد میلادی، واکنش نشان داد و گفت آنچه جریان دارد نه انقلاب اسلامی مصر، که انقلاب مردمی مصر است. من نمی‌دانم این حرف‌های آقای امام جمعه برای مصرف داخلی بوده یا از سر بی‌اطلاعی؛ اما پیش از این توضیحی درباره بنیادگرایی و اصول‌گرایی نوشته بودم و هنوز هم معتقدم که یکی انگاشتن این دو اشتباه است.

من مطالعه‌ای درباره سید قطب که موثر‌ترین متفکر بنیادگرایی مصری بوده، نداشته‌ام، اما مطالعه محدودی درباره مودودی متوجهم کرد که انقلاب اسلامی در نزد اهل سنت و متجددین دینی آن‌ها معنایی متفاوت با انقلاب اسلامی در نزد شیعه ایرانی دارد. از نظر آن‌ها انقلاب اسلامی فرآیندی فرهنگی-و نه سیاسی- است که به تحول در مناسبات جامعه می‌انجامد و جامعه را از شکل غیرتوحیدی، به شکل اسلامی (که توحید مهم‌ترین شاخصه آن است) در می‌آورد. در حالی که از نظر ایرانی‌ها انقلاب اسلامی منتهی به حکومت اسلامی می‌شود که می‌خواهد جامعه اسلامی ایجاد کند. در ایران است که به سادگی مبانی نظری برای حکومتی تمامت‌خواه فراهم می‌آید که مجری دین را نه اجتماع و عامل موجه‌ساز احکام آن را نه رضای شهروندان که حکومت و اجبار فیزیکی و‌گاه غیر فیزیکی می‌داند. این گونه حجاب برای کفار هم ضروری می‌شود و این مضحکه و مسخ شدن تا آن‌جا پیش می‌رود که زنانِ خائن به شوهر نیز باید در جلسه دادگاه خود چادر به سر کنند: هر چیزی به ضد خود بدل می‌شود.

البته من اطمینانی صد در صدی به اینکه در پس شورش‌های مصر حکومتی توتالیتر بر سر کار نیاید، ندارم. نمی‌دانم چرا این حرف تونی بلر برای دموکراسی‌خواهان ایرانی گران تمام شد که خطاب به مصری‌ها گفته بود شما یک جنبش دموکراسی‌خواه دارید، اما یک جنبش اسلام‌گرا هم دارید که مشخص نیست سرانجام انقلابتان را چگونه رقم خواهد زد.

اما بر من مسلم است که منازعات فکری در جهان اهل سنت- اگر نگویم در جهان مسلمانان غیر ایرانی- بسیار پیش‌رفته‌تر از آن چیزی است که در ایران جریان دارد. به عنوان مثال جدال بین مشروعیت دینی حکومت و مشروعیت ملی حکومت زمانی در مصر مطرح شد که الگوی اصلی حکومت‌ها در کشورهای اسلامی در حال گذار از امپراتوری‌ها به دولت‌های ملی بود. چیزی حدود دهه ۱۹۲۰ میلادی در مصر و ترکیه. اما مباحثی که علی عبدالرازق در آن زمان طرح می‌کند با تاخیری هشتاد ساله در ایران ترجمه می‌شود، یا دست کم با تاخیری هفتاد ساله به مغز متفکرین ایرانی، نظیر مهدی بازرگان-با اندکی تکامل- خطور می‌کند.

چندی پیش مقاله‌ای به زبان انگلیسی درباره نظرات مسلمانان پیرامون حقوق بشر به دستم رسید، فرصت خواندن نداشتم، اما در آن مقاله حتی یک ارجاع هم به نویسندگان ایرانی وجود نداشت؛ بماند که تبخ‌تر و تفرعن جاهلانه‌مان چشممان را کور کرده است و گمان می‌کنیم قوم بر‌تر عالمیم. می‌ترسم از اینکه روزی موج بنیادگرایی با جذابیت‌های فراوانش به ایران برسد و ما از چاه اصول‌گرایی در نیامده، به چاه بنیادگرایی بیافتیم. پناه بر خدا از اتفاقات بد. 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی