محمد درویش، کارشناس محیط زیست، در یادداشت این هفته نگاهی دارد به عوارض وخیم «نا مدریتی» در خصوص محیط زیستی تالاب انزلی
هفته گذشته و همزمان با برپایی آیینهای نکوداشت روز جهانی تالابها در ایران، خبری بر روی درگاه مجازی اغلب رسانههای داخلی کشور از قول دکتر محمدباقر صدوق – معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور – منتشر شد که نگرانی دوچندان فعالان و علاقهمندان به طبیعت ایران را برانگیخت. دکتر صدوق اعلام داشت که عمق تالاب انزلی که روزگاری به ۱۴ متر میرسید، اینک به یک متر کاهش یافته است و در حقیقت گامی بیشتر تا مرگ و خاموشی ابدی شور حیات در مهمترین و مشهورترین تالاب ایران باقی نمانده است! تالابی که به تنهایی پذیرای بیش از نیمی از مجموع ۱۴۵ گونه پرنده مهاجر در ایران بود و هر بینندهای از تماشای پرواز شکوهمند ۷۰۰ هزار بالی آنان در آسمان انزلی، صومعه سرا و رشت مسحور میشد.
نگارنده که خود در سال جاری از این تالاب رو به احتضار دیدن کرده است، میکوشد تا در این یادداشت به تشریح بحرانی که انزلی با آن دست به گریبان شده است، بپردازد.
گمان برم اگر بخواهیم مشهورترین و پربازدید شدهترین تالاب ایران را معرفی کنیم، همه اتفاق نظر دارند که آن تالاب، بیشک انزلی است. تالابی ۲۰ هزار هکتاری که اغلب ایرانیان آن را میشناسند و میلیونها سال است۶ در سواحل جنوب باختری بزرگترین دریاچه جهان، جایی که ۲۴ متر از سطح آبهای آزاد هم پایینتر است، آرام گرفته و زیستمندان بیشمارش را هم با خود به آرامش فراخوانده است؛ زیستمندانی که حیاتشان مرهون آبی است که از ۱۱ رودخانه اصلی و ۳۰ رود فرعی به همراه جریانهای سطحی حوضه آبخیز ۳۶۰ هزار هکتاریاش (شش برابر مساحت کشور بحرین یا سنگاپور) تأمین میشود. آن هم در منطقهای که از متوسط سالانه ۱۵۰۰ الی دو هزار میلیمتر ریزشهای آسمانی برخوردار است.
ویژگی ناهمتایی که سبب شده هیچیک از تالابهای ایران از نظر میزان برخورداری از آب و رطوبت، قابل رقابت با انزلی نباشند۷. با این وجود هرچه به جلوتر رفته و زمان پیش میرود از میزان آرامشی که وصف شد، کاسته شده و تنشهای روزافزونی بر محیط یگانه و بهشتگونهی تالاب انزلی تحمیل میشود؛ به نحوی که این روزها کمتر میتوان در وجود این نگین بیبدیل گیلان و زیستمندانش آرامشی درخور و نشاطی سزاوارانه را سراغ گرفت. واقعیت تلخی که میشود با بررسی اجمالی برکهها و زیستگاههای اقماریاش چون سلکه، سیاه کشیم و سرخانکل هم صحت آن را به خوبی دریافت و یا در نهنگ روگاه، هند خاله، سیاه درویشان، لاکسار، نرگستان، چومثقال گاوکده، مزارع شمال چکوور، رودخانه صوفیانده و... شناسههای کاهنده کاراییاش را رهگیری کرد.
وضعیت چنان نگرانکننده است که نه تنها چندین سال است که نام تالاب انزلی در سیاههٔ سرخ تالابهای در خطر نابودی (معروف به فهرست مونترو) قرار گرفته است، بلکه بیم آن میرود، این تالاب به زودی از سیاههٔ ۱۰ تالاب ممتاز کنوانسیون جهانی رامسر هم خارج شود. در تأیید این مدعا، کافی است به یاد آوریم که در طول ۱۰ سال گذشته دستکم سه مورد از مرگ دستهجمعی ماهیان تالابی در این زیستگاه بیبدیل گزارش شده است۸؛ رخدادی که آشکارا شدت کاهش توان زیستپالایی و خودترمیمی بومسازگان (اکوسیستم) تالاب را نشان میدهد.
به اختصار شاید بتوان پنج شناسهٔ اصلی تهدیدکنندهٔ توان زیستپالایی تالاب انزلی را افزایش رسوب واردشده به تالاب، افزایش پسابها و پسماندهای تخلیه شده در تالاب۹، تغییر کاربری اراضی و تبدیل بخشی از اراضی حاشیه تالاب به زمینهای کشاورزی، جادهسازی و درنهایت رشد بیرویه گیاهان آبزی و غیر بومی همانند آزولاAzolla filiculodes دانست.
با این وجود، عوامل مخرب دیگری هم وجود دارند که پیوسته به مکیدن شیرهٔ جان تالاب انزلی مشغول هستند که البته اغلب ریشهای انسانی دارند. این مؤلفهها عبارتند از:
تردد زیاد قایقهای موتوری و ایجاد ناامنی و تنش در زیستگاه تالاب، صید و شکار فزاینده پرندگان آبزی، برداشت تخم پرندگان توسط افراد محلی، افزایش میزان فلزات سنگین و بخصوص سرب در آب و رسوبات تالاب، پمپاژ آب به بالا دست تالاب به منظور آبیاری اراضی کشاورزی، احـــداث کــومههای شکار، تجمع مقادیر زیادی از زبالههای غیر قابل تجزیه در تالاب که عمدتاً از طریق رودخانههای منتهی به تالاب و بازدیدکنندگان از تالاب وارد آن میشود، احداث استخر پرورش ماهی در اطراف تالاب و تغییر خصوصیات فیزیکی و شیمیایی آب در نتیجه تاثیر بر روی تخمریزی و تکثیر ماهیان به خصوص ماهیان تجاری؛ عدم توجه به ظرفیت تالاب در پذیرش گردشگر همزمان از آن و درنهایت، ضعف قدرت اجرایی اداره کل محیط زیست استان گیلان در چیدمان اولویتهای دیگر نهادهای اجرایی استان و رتبهبندی آنها در جایگاهی پس از ملاحظات محیط زیستی.
و البته نتیجه و حاصل این ضعف محسوس ملاحظات محیط زیستی در استان گیلان، بروز فاجعهای غمبار به نام مرگ تالاب انزلی و تبدیل تدریجی آن به زمین فوتبال نمدار است!
درحقیقت، چنین فشار مرگباری در شرایطی بر تالاب تحمیل میشود که این اکوتون بینظیر کشور به تنهایی سبب تهنشینی تقریبا ۱۳ درصد ذرات معلقی میشود که سالانه وارد آن میگردد. همچنین در تصفیه و کاهش بار آلودگی آبهای وارده به آن نقش حیاتی دارد، به طوری که سالانه ۳۸ درصد عناصر غذایی در تالاب رسوب میکند. دست آخر آنکه تالاب انزلی در مهار سیلاب و جلوگیری از فرسایش سواحل دریای خزر و همچنین پایداری اقلیمی و حفظ ظرفیت گرمایی ویژه نواحی مجاور خود نقش انکارناپذیر و مثبت دارد. این درحالی است که هنوز به مزیتهای اقتصادی بیشمار آن از جمله استفاده از منابع گیاهی، بهرهوری از رسوبات بستر به عنوان کود، وجود تیتانیوم در رسوبات بستر، صید ماهی و شکارپرندگان و تقویت صنعت اکوتوریسم اشاره نشده است.
جمعبست:
وضعیت اسفبار تالاب انزلی، آن هم در یکی از معدود مناطق بسیار مستعد کشور از نظر اقلیمی، حجم بالای اندوختههای آبی و استعداد بیرقیب توان رطوبتی مطلوب، گواهی آشکار بر لکنتهای روزافزون حاکم بر مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ایران و درحاشیه ماندن اصل ۵۰ قانون اساسی است؛ اصلی که به تصریح آشکار در آن، میبایست دولت از هر نوع فعالیتی که منجر به آلوده ساختن و تخریب محیط زیست بیانجامد، جلوگیری کند. درصورتی که عملاً تمامی محیطهای آبی کشور و رودخانههای اصلی ایران تبدیل به محلی برای انباشت پساب و پسماند و فاضلاب شده است.
حرفم این است که: وقتی سرنوشت مهمترین و زیباترین تالاب ما در بهترین منطقه رویشی و اقلیمی کشور با بیشترین مواهب طبیعی اینگونه است، دیگر چه انتظاری میتوان از بهبود شرایط زیست در بختگان، پریشان، گاوخونی، هامون، مهارلو، ارژن، جازموریان، مسیله، میقان و... داشت؟
به نظر میرسد سازمان حفاظت محیط زیست باید هرچه سریعتر با طراحی تلههای رسوبگیر و اقدام به لایروبی بستر تالاب از بار اضافی آن در کوتاهترین زمان ممکن کاسته و آنگاه با توانمندسازی جوامع محلی و ملزم کردن واحدهای صنعتی، شهری و کشاورزی به تصفیه سامانه فاضلاب و پساب و پسماند خود گامی مؤثر برای بازگشت حیات به انزلی بردارد. همچنین، ارتقای عملیات آبخیزداری در بالادست حوضههای آبخیز و جلوگیری از قطع بیرویه درختان جنگلی میتواند به کاهش معنیدار نرخ فرسایش آبی و ورود رسوب به تالاب کمک کند.
کلام آخر آنکه تالاب انزلی و هر سرمایه طبیعی دیگری چون او، تنها هنگامی میتواند به صورت پایدار حراست شود که مردم ساکن در حاشیه آن بخواهند تا حفظ شود و این خواستن نیاز به تزریق دانایی و فرهنگسازی و مشارکت دادن واقعی مردم در تصمیمگیریها دارد.