محمود کیانارثی، کارشناس مسايل خاورمیانه، معتقد است که تحولات خاورمیانه و سقوط دیکتاتورهای این منطقه نشانگر موج تازهای از بیداری در بین مردم این منطقه است که دیگر قابل سرکوب نیست.
انقلابهای مردمی در شمال آفریقا و خاورمیانه تمام مراکز تصمیم گیری و سیاست گذاری از شرق تا غرب عالم را به صرافت انداخته تا ریشههای این تغییرات را بررسی کرده و تحلیلی از آینده پیش روی منطقه و دنیا ارائه دهند.
در این میان، نکته قالب توجه رویکرد حکومتها و جریانهای سیاسی گوناگون به این تحولات بوده که همگی تحلیل و تفسیر خاص خود را از آن ارائه میکنند.
این تحلیلها و ارزیابیها که عموما در جهت بهره برداری تبلیغاتی و سوار شدن بر امواج کوبنده اعتراضهای مردمی است، در مواردی کاملا متضاد و متناقض با یکدیگر هستند.
به طور نمونه، رهبران جمهوری اسلامی بعد ضد آمریکایی این تغییرات را برجسته دیده و اینگونه استدلال میکنند که عصر رژیمهای غربگرایی که بیش از سی سال در راستای منافع آمریکا و اسرائیل گام بر داشتهاند سر آمده و مردم کشورهای عربی علیه سیاستهای آمریکا محور این حکومتها برخاستهاند.
نتیجه آنکه، با سقوط این رژیمها و متزلزل شدن ثبات سایر حکومتهای محافظه کار منطقه، مانند عربستان یا بحرین، نظم تازهای در خاورمیانه در حال به وجود آمدن است که جمهوری اسلامی برنده آن خواهد بود.
در نقطه مقابل، مقامات آمریکایی میگویند اتفاقات رخ داده در منطقه در نهایت به ضرر ایران تمام شده و از سوی دیگر به تضعیف سازمان القاعده انجامید است که از قافله تحولات پر شتاب اخیر کاملا جا مانده است.
به باور آنها، خیزش سراسری مردم عرب علیه حکومتهایشان بر جنبش تحول خواه و حرکت دموکراتیک مردمی در ایران تاثیر خواهد گذارد و باعث خواهد شد که ایرانیها با الهام از همسایگان عرب خود، بر شدت اعتراض علیه حکومت بیافزایند.
در همه این تحلیلها، رگههایی از واقعیت وجود دارد که بر اساس آن هر طرف سعی دارد خیزش عمومی کنونی را در چارچوب منافع راهبری خود ترسیم نماید.
اما در عین حال، در خوانش همه این اطراف مدعی و تفاسیر آنها از تحولات جاری، نوعی تقلیل گرایی نیز به چشم میخورد.
به همان اندازه که رهبران جمهوری اسلامی از دیدن ماهیت دموکراسی خواه و ضد استبدادی انقلابهای خاورمیانه ناتوان بودهاند، مقامات آمریکایی از اذعان به نقش ایالات متحده در طولانی ساختن عمر رژیمهای قبیلهای و سرکوبگر از منطقه خلیج فارس تا شاخ آفریقا خودداری میکنند.
مقامات جمهوری اسلامی نمیخواهند سیاست سانسور رسانهای، قتل و زندانی کردن روشنفکران و مخالفان و ممنوعیت فعالیت تشکلهای مدنی را که نهایتا به شورش مردم علیه حکومتهایشان در مصر، تونس و لیبی انجامید، ببینند و در مقابل مقامات آمریکایی سعی دارند با موضعگیریهای دیر هنگام خود، دوباره دل مردم عرب را به دست آورده تا آنها شراکت و همکاری تنگاتنگ واشنگتن با حسنی مبارک، بن علی و معمر قذافی در جهت حفظ ثبات اسرائیل و مبارزه علیه «تروریسم» را که به قیمت پایمالی حقوق اساسی شهروندان این کشورها تمام شد، فراموش کنند.
حسنی مبارک به همان اندازه که در گرسنگی مردم غزه و محاصره آنها ملامت میشود، از دید مصریها مسول فساد اقتصادی و استبداد سیاسی است که در سی سال گذشته مانع از فعالیت آزاد احزاب، روشنفکران و روحانیون شده بود.
برای مردم لیبی و تونس، رهبران این دو کشور مسببان فجایعی هستند که تحت عنوان مبارزه با تروریسم رخ داده و هم نماد سرکوب سیاسی و فرهنگی برای تک صدایی کردن جامعه آنها؛ یکی تحت لوای سکولاریسم با رنگ و لعاب فرانسوی و دیگری با شعار سوسیالیسم پان عربیستی که تلاش داشت کتاب سبز خود را جایگزین همه فرهنگ و تاریخ لیبی کند.
در واقع نکته در اینجاست که هیچ کدام از سیاسیون از تهران تا واشنگتن نمیخواهد به این واقعیت اعتراف کنند که سطح درک و شعور مردم و مطالبات آنها دیگر به مانند گذشته محدود و تحدید پذیر نیست که با تغییراتی ظاهری و بدور از چشم مردم و رسانهها بتوان صدای آنها را خفه کرد.
فجایعی چون زندان کهریزک یا قتل عام صدها تن در زندان ابو سلیم لیبی موضوعاتی نیستند که از چشمها پنهان بماند و بتوان با صرف شعارهایی علیه آمریکا و استکبار و تحت عنوان مبارزه با تروریسم آن را از حافظه جمعی پاک نمود.
در عین حال، سرعت حرکتهای مردمی و نیروی آن بسیار فراتر از طرحها و پیشبینیهای حکومتها بوده است.
چه کسی پیش بینی میکرد رژیم سی و چند ساله مبارک فقط در عرض ۱۸ روز به پایین کشیده شود و به دنبال آن حتی باثباتترین حکومتها مانند سلطان نشین عمان نیز از آن در امان نمانند؟
تا همین دیروز، محمود احمدینژاد برای برقراری روابط با قاهره التماس میکرد و میگفت اگر مبارک بخواهد، فورا سفیر مبادله میکنیم و باراک اوباما تا چند روز پیش از سقوط بن علی و مبارک از اهمیت ثبات این حکومتها و نقش راهبردی آنها سخن میگفت.
تحولات تاریخی منطقه هم سریع و هم غیر قابل پیشبینی است و این درسی است برای حاکمیتهای استبدادی، چه آمریکایی یا ضد آمریکایی و چه دینی یا سکولار، که نه محاسبات سرکوبگرایانه و نه تکیه به آمریکا و نه هیچ یک از تبلیغات داخلی و خارجی آنها در برابر حرکت تاریخ و آگاهی مردم توان ایستادن نخواهد داشت
حالا کاملا واضح شد که ان رسانه که مدیریت اش در دست توده ایهای ساوامایی است خودنویس است نه کلمه .
اما چرا توده ای ساوامایی ها که موسوی را در مقابل لیبرال های اصلاح طلبان مثل خاتمی و نوری و کروبی به زور چپانده بودند به جنبش ، حالا علیه موسوی و کلمه جار و جنجال میکنند ؟
جواب ساده است :
-خود آنها از روز اول گفتند که موسوی بهانه است
-بعد گفتند تاکتیکی باید از موسوی حمایت کرد تا احمدی نژاد موفق نشود ( منظورشان در نزدیک کردن ج ا به امریکا بود وگر نه اینها با قذافی هم مشکلی ندارند که دیروز شهرها را با توپ و تانک و بمباران به تل زعتر دیگری تبدیل کرد با سوه استفاده از توجه جهان به زلزله ژاپن ).
-بعد دیدند موسوی به چائوشسکو و استالین دو تا انتقاد کرد اخمشون رفت تو هم . اما وقتی کلمه به دیکتاتور حامی چریک های تروریست مزدور مارکسیست در جهان ( از اورتگا تا فدایی ها) حمله کرد دیگر نمی توانستند این عبور از خط قرمز فراماسونری مارکسیست های روسی را بپذیرند .
aaghaaye eteraaf beh haghighat,doodoolebokhoram,aakheh maa to raa dashtim o fekr mikardim tahlilgareh siaasi nadarim?aakheh eslaah talabe amricaei har chi choob tu koone to va in mallat rafteh amricaeihaa kardehand,to hanuz porteghaal forush raa peidaa nakardehei?khaak bar saret! goosfand bidaar sho!a
اما آمریکایی ها در تمام برنامه ها در cnn به حمایت شان از این رژیم های دیکتاتوری یا مماشات شان با دیکتاتوری مثل قذافی به خاطر ترس از القاعده و اسلام رادیکال و خطری که اسرائیل را تهدید میکند بدون هیچ پرده پوشی اعتراف میکنند . و بسیاری از آنها از این امر اظهار شرمندگی میکنند . از آنطرف حتا هنوز افرادی در جناح جمهوری خواه هستند که معتقدند همین دیکتاتورها را اوباما و همکاران او دارند نسنجیده به سرنگونی نزدیک میکنند و این امر نهایتا موجب تقویت رادیکال های اسلامی خواهد شد ، چه ج ا ، چه القاعده و اخوان المسلمین . اسرائیل صریحا و بارها گفته که دموکراسی فقط یک پروسه نیست . باید ارزشهای دموکراتیک هم در رژیم های جایگزین مورد پذیرش باشد . نه اینکه با رای گیری حماس و حزب الله سر کار بیایند .
اما آیا چپ های ایران ، کاسترو ، اورتگا ، چاوز ، دیلما روسف ، لوچنکو ، .... از اینکه از جنایتکارانی مثل قذافی حتا هنوز حمایت میکنند شرمده هستند ؟ البته که نه ، بعضی از خود اینها مثل قذافی جنایت کار هستند . مقاله زیر را بخوانید :
لیبی دانشگاهی برای دیکتاتورها
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/27370/