تریتا پارسی و رضا مرعشی در مقالهای به نبرد ژئوپلیتیکی پرداختهاند که به نظر آنها برای اعمال نفوذ در منطقه خاورمیانه در سه قطب آمریکا- اسرائیل- عربستان، ترکیه و ایران در جریان است.
خلاصهای از این نوشته را که در مجله دانشکده امور جهانی و سیاستهای عمومی دانشگاه آمریکا در قاهره «بررسیهای قاهره درباره امور جهانی» منتشر شده در پی میخوانید:
خاورمیانه در پویاترین دوره تغییر خود از هنگام جنگ جهانی دوم قرار دارد که در آن حکومت حسنی مبارک در مصر و بن علی در تونس سرنگون شدهاند و در یمن، سوریه، لیبی و بحرین نیز کشمکشی در جریان است که کشورهای منطقه یا درگیر در منطقه را وادار به بازبینی سیاستها و ائتلافهای خود کرده است.
این تحولات قالبهای پایدار معرف کشورها در خاورمیانه را نیز درهم شکسته است. کشمکش کنونی نه بین «میانه روها» و «تندروها» و نه میان نیروهای اسلامی و غیردینی است.
تحولات اخیر نه تنها دستگاههای سیاسی موجود را دچار شوک کرده بلکه رقابت فزایندهای برای اعمال نفوذ بین اسرائیل، عربستان سعودی و آمریکا از یک طرف، ایران از طرف دیگر و نیز ترکیه به عنوان قطب سوم یک مثلت در حال ظهور بوجود آورده است.
این شوک، چالشها و فرصتهایی را نیز برای همه رقبا فراهم کرده ضمن این که ناآرامیهای منطقه نیز توانایی خود برای ایفای نقش در آینده منطقه را نشان داده است.
خط گسل جدید در منطقه به منظور پرکردن جای خالی نفوذ قطب آمریکا- اسرائیل- عربستان، رقابت رشدیابندهای را بین این قطب و دو قطب ایران و ترکیه شدت خواهد داد که در هر دو عرصه نرم و سخت قدرت به طور فزایندهای اهمیت مییابد.
پرسش پیش روی ایران این است که اگر راه دستیابی این کشور به رهبری منطقه ناشی از قدرت نرم آن در میان مردم منطقه بوده ـ حاصل موضعگیری ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی این کشور و حمایت سیاسی و مالی از گروههای مختلف سیاسی - آیا تغییرات جدید، باعث پیروزی ایران در این رقابت قدرت خواهد شد یا نفوذ آن را کاهش داده و نفوذ رقبا را افزایش میدهد؟
در این جا نکته اساسی، نحوه درک ایران از قطب آمریکا- اسرائیل- عربستان در این کشمکش کنونی است. تهران مدتهاست که نفوذ این قطب در منطقه را در حال کاهش میبیند بنابراین حاضر نیست به دلیل ارتباط با آمریکا نفوذ خود در میان مردم منطقه را از دست دهد.
ایران گمان میکند مردم عرب در نهایت دیکتاتورهای طرفدار آمریکا و اسرائیل را در منطقه سرنگون خواهند کرد و بنابراین امنیت منطقهای درازمدت آن ایجاب میکند که به دفاع از آنها برخیزد و هرگونه رابطه با واشنگتن را رد کند.
مقامات تصمیمگیرنده در تهران براین باورند که دولتهای اسرائیل و عربستان با چالشهای استراتژیک شدیدی روبرو هستند و این امر حتی انعطافپذیری آمریکا در برابر قیامهای منطقه را محدود میسازد. در طی دو سال گذشته اسرائیل مهمترین دوستان منطقهای خود یعنی ترکیه و مصر را از دست داده است.
عربستان پس از اعتراض به حمایت آمریکا از قیامهای تونس و مصر و ترس از «خیانت» احتمالی آمریکا به این کشور با اشغال بحرین و سرکوب بیرحمانه قیام مردم، دست آمریکا را بست و تلاشهای این کشور برای مذاکره صلحآمیز به منظور اصلاحات در بحرین را رد کرد.
تنش بین آمریکا و متحدانش ناشی از منافع واگرا
در حال حاضر با توجه به چالشهای مختلف، دورهای غیر معمول در تنش بین واشنگتن و متحدانش در تلآویو و ریاض پیش آمده است که ناشی از منافع واگرای آنهاست. در حالی که آمریکا وضعیت کنونی منطقه و کشمکشهای آن را نوعی ایجاد تعادل بین ارزشهای دموکراسی خواهانه خود بدون آسیب به منافع استراتژیکش ارزیابی میکند، اسرائیل و عربستان نگرش متفاوتی دارند.
اسرائیل تحلیل آمریکا در باره وضعیت ناپایدار منطقه (پیش از قیامها) را زیر سوال میبرد و یکی از محافظهکاران اسرائیل در ماه فوریه گفته بود که این کشور طرفدار وضعیت خاورمیانه به شکل گذشته است چرا که فکر میکند وضعیت پایداری است و وظیفه آمریکا را نیز حفظ این پایداری میداند. حالت بدبینی و مخالفت با سیاست آمریکا در ریاض هم آشکار است به طوری که پادشاه عربستان به رییس جمهور آمریکا گفته است که هرگز اجازه نمیدهد شیعیان در بحرین قدرت را بدست گیرند.
نگرش ایران به ضلع آمریکا- اسرائیل- عربستان به عنوان یک قدرت در حال زوال در منطقه، باعث شده نتواند در توزیع جدید قدرت تغییری ایجاد کند. اگرچه فشار تحریمها برایران این کشور را در جهان منزویتر کرده اما انعکاس آن در منطقه کمتر است. این موضع ایران به خصوص به علت سقوط دیکتاتورهای طرفدار آمریکا در مصر و تونس و نوسانات منطقه که سایر کشورها را بیثبات کرده تقویت شده است. این امر گروهای سیاسی طرفدار ایران در عراق و لبنان و نیز نقش غیرقابل انکار ایران در حل درازمدت مسائل منطقه را قوت بخشیده است.
ایران تغییر تاکتیکی آمریکا را نمیخواهد
از زمان روی کار آمدن اوباما مقامات ایران بارها تصریح کردهاند که تغییر تاکتیکی در آمریکا برای تغییر روابط ایران با این کشور کافی نیست بلکه تغییر استراتژیک موردنیاز است، که امر سادهای نیست. به این ترتیب ایران احتمالا نزدیکی به آمریکا را رد خواهد کرد، کاری که اصلاحطلبان مشغول آن بودند، و همچنان خواهان شتاب در خروج نظامی آمریکا از منطقه خواهد بود.
به نظر میرسد ایرانیهای تندرو به دنبال «رقابت مدون» هستند، رقابتی که ایران را قادر میسازد تا نفوذ نرم خود در میان مردم عرب را حفظ کند و ضمنا مطمئن باشد که مورد حمله نظامی قرار نمیگیرد. در چنین زمینهای ممکن است تهران به همکاری تاکتیکی با واشنگتن بپردازند به گونهای که به اطاعت از آن کشور و از دست دادن استقلال نیانجامد. اما در صورت عدم تغییر استراتژیک در سیاست آمریکا، ایران با مشاهده قدرت نرم خود در میان مردم عرب، به موضع مخالف قطب آمریکا-اسرائیل- عربستان خود ادامه خواهد داد.
ناآرامیهای منطقه در کوتاهمدت به نفع ایران است
از زاویه ایران ناآرامیهای منطقه (به جز سوریه) در کوتاهمدت به نفع ایران بوده اما توانایی ایران برای سودبردن از سقوط دیکتاتورهای منطقه در درازمدت معلوم نیست. کاهش نفوذ قطب آمریکا- اسرائیل- عربستان از زمان اشغال عراق نوعی خلاء در رهبری منطقه ایجاد کرده که لازم است پر شود. ایران به عنوان تنها کشور با اکثریت شیعه از نظر تاریخی دچار تنهایی استراتژیک بوده و در طی زمان متقاعد شده که باید برای امنیت تنها به خود تکیه کند.
تاریخ معاصر به ایران یاد داده که قدرت سخت به درد رهبری منطقه نمیخورد. حتی شاه این را فهمیده بود و با وجودی که در دهه 1970 قدرت برتر نظامی منطقه بود، اما میدانست که نمیتواند تنها با نیروی نظامی و نفت آن را حفظ کند و نیاز به دوستی اعراب دارد. اما توانایی آن را نداشت که پلی بین سنی- شیعه و عرب- فارس بزند.
اما انقلابیهای ایران که در سال 1979 قدرت را بدست گرفتند این موضوع را فهمیدند و به دنبال ایجاد این ارتباط از طریق ایدئولوژی اسلام سیاسی شدند.
اینک ادعای ایران برای رهبری منطقه براساس برتری نظامی نیست بلکه براساس سرمایهگذاری سیاسی و مالی در جنبش های متفاوت منطقه و توانایی به کارگیری ناکامی اعراب به دلیل بیعدالتیهای موجود – خواه مسئله تعارض اسرائیل و فلسطین و خواه مسائل سیاسی داخلی- است.
ترکیه و ایران دارای هدفی مشترک و شیوهای متفاوت
به این ترتیب بزرگترین چالش ایران پیدایش جهتگیری سیاسی جدید خارجی در منطقه از سوی کشورهایی است که پیشتر دنبالهروی رهبری آمریکا بودهاند.
براین اساس، ظهور ترکیه به عنوان یک قدرت نیرومندتر، قابل پیش بینی و تاثیر آن آشکار است. طیب اردوغان یکی از دو رهبر بزرگ دنیاست که در میان اعراب جایگاهی بالاتر از رییسجمهور ایران دارد. با وجود رشد همکاری اقتصادی و سیاسی ترکیه و ایران، رقابت بر سر رهبری منطقه ممکن است این روابط را محک بزند.
اما اگرچه آنکارا و تهران هدفی مشترک در منطقه دارند اما شیوه آنها در نفوذ از طریق قدرت نرم متفاوت است.
ایران از ناکامی اعراب به علت بیعدالتیها و گسیلکردن کارگزاران سیاسی خود در منطقه استفاده میکند ولی رویکرد ترکیه بکارگیری تجارت و سرمایهگذاری و تاکید مداوم بر دیپلماسی و وحدت بینالمللی است. این رویکرد به وسیله ایجاد بازارهای جدید برای اقتصاد درحال رشد کشور بدون به خطرانداختن تمایلات اسلامی حزب سیاسی حاکم، در خدمت منافع ملی ترکیه نیز هست. این سیاست همچنین به سیاستمداران ترکیه انعطاف لازم را برای دیپلماسی پنهان یا آشکار به منظور حمایت از اعراب و اعمال فشار برای تغییرات دموکراتیک مسالمتآمیز میدهد.
جای شگفتی نیست که مقامات ایران از توانایی آنکارا به «ربودن» جایگاه تهران در این زمینه ناخشنود باشند. علاوه بر سیاست متعادلتر قدرت نرم ترکیه در مقایسه با ایران، انتقادهای آشکار اردوغان از اسرائیل تمجید اعراب را به دنبال داشته است.
ترکیه؛ چالش ایران در رقابت منطقهای
سیاست جامع قدرت نرم ترکیه در منطقه میتواند ایران را با چالشی بزرگ درهر گونه رقابتی در آینده رهبری منطقه روبرو سازد. اگر سیاست خارجی جدید ترکیه قطب آمریکا- اسرائیل- عربستان را نیز به چالش بکشد، جایگاه منطقهای ایران به طور جدی در معرض خطر قرار خواهد گرفت.
اگرچه نوع دموکراسی اسلامی ترکیه و سیاست منطقهای «بدون مشکل» آن یک نمونه جذاب برای اعراب است اما آینده، میزان نفوذ آن را نشان خواهد داد.
در ناآرامیهای منطقه، ترکیه عمدتا روی دیپلماسی و تجارت تکیه کرده است. ترکیه اولین کشوری بود که از مبارک خواست استعفا دهد اما در مقابل، خواستار گفتوگو و خویشتنداری در برابر قذافی شد. اگرچه این موضعگیری از دید ژئوپلیتیک درکشدنی است اما راه برای انتقاد از دورویی ترکیه را باز میکند و معلوم نیست این سیاست یک بام و دو هوا چگونه از سوی اعراب تلقی شود.
با گذشت زمان ترکیه با چالش دشوارتری که همانا تعادل بین منافع و ارزشهاست و ایران نیز با چالشی دشوارتر از آنچه در آغاز پیشبینی میکرد روبرو میشوند. توانایی ایران برای تطبیق با واقعیات جدید در درازمدت به نظر محدود میرسد. ناآرامی منطقه، دشمنان ایران را در کوتاه و میان مدت، در موضع دفاعی قرار میدهد و توانایی ایران در به کارگیری بیثباتی و اختلاف را نشان میدهد.
مثلت رقابت در نفوذ در منطقه بین آمریکا- اسرائیل- عربستان، ایران و ترکیه، سه قطب متمایز را نشان میدهد که هر یک نگرش خاص خود را در باره آینده منطقه دارند.
چیرگی بر منطقه مستلزم طرح قدرت نرمی است که آرمانهای مربوط به آزادی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را توسعه دهد. قطب آمریکا- اسرائیل- عربستان تاکنون فاقد توانایی تطبیق با تغییرات شتابنده بوده است اما هنوز هم قدرت نظامی و اقتصادی کافی برای کندکردن تغییراتی دارد که بسیاری، آنها را اجتنابناپذیر میدانند.
قطب ترکیه نمونه سیاسی و اقتصادی جذابی برای اعراب فراهم کرده اما موقعیت آنکارا، این کشور را به طور فزاینده به طرف تعادل بین منافع و ارزشها میکشاند که در برخی موارد پیچیدهتر، باید دست به انتخاب بزند. موفقیت برای قطب ایران مستلزم وجود ثبات به اندازهای که رقبا میخواهند نیست بنابراین در آینده نزدیک، ایران از ادامه ناآرامیها در میان اعراب بیشترین سود را خواهد برد.