محمود کیانارثی، کارشناس مسايل خاورمیانه، به رویکرد دوگانه ایران در خصوص خیزشهای مردمی در جهان عرب میپردازد.
از هنگام آغاز بهار انقلابهای عربی و گسترش سریع آن به کشورهای مختلف منطقه، نوعی شوک و سردرگمی در میان سیاستمداران و ناظران در سراسر جهان به چشم میخورد.
گویی صفحه شطرنجی که آنها برای سالها به آن خو کرده و پایههای آن را در چارچوبهای سنتی ذهن خود تحلیل و تفسیر میکردند، به ناگاه به هم ریخته و پدیدهای سراسر متفاوت ظهور کرده است. این سردرگمی و حیرت از آمریکا و اروپا تا ترکیه و عربستان به اشکال مختلف بروز کرده که البته ایران نیز که نقش مستقیم و غیر مستقیمی در کشورهای عربی دارد، از آن مستثنی نبوده است.
در رویارویی با تحولات بسیار سریع جهان عرب، برخی از حکومتها مانند ایران و عربستان عمدتا تلاش کردهاند که تحولات عربی را در ادامه رقابتهای منطقهای خود و تقسیم بندیهایی که سال هاست بر معادلات منطقه حاکم است، تفسیر و ارزیابی کنند و بر مبنای آن موضعگیری نمایند. بر همین مبنا ایران از برخی انقلابها در منطقه به مانند مصر و تونس و قیامهای مردمی در لیبی و بحرین حمایت کرده است و در مقابل عربستان سعی داشته با استفاده از ابزار مالی و دیپلماتیک و حتی نظامی خود، وضع موجود را حفظ نموده و مانع از سرنگونی متحدان محافظه کار عربش در این کشورها شود.
آمریکا نیز هر چند کم و بیش به چارچوبهای سنتی و پیشین خود در رابطه با رژیمهای دوست و دشمنش در خاورمیانه پایبند مانده است، با نگاهی عملگرایانه درصدد برخورد با وضع جاری در منطقه بر آمده است. به این ترتیب، همانگونه که سخنرانی مهم باراک اوباما درباره سیاست خاورمیانهای دولت آمریکا نشان داد، واشنگتن تا حد امکان از متحدان عرب خود دفاع خواهد کرد؛ اما همانکونه که مورد تونس و مصر نشان داد، این پشتیبانی به معنای آن نخواهد بود که در هر شرایطی و تا آخرین لحظه در کنار این رژیمها باقی بماند.
در این میان، حکومت اسلامگرایان در ترکیه که در ابتدا مواضعش در برابر تحولات در لیبی و سوریه دچار نوسان بود، دست به برخی چرخشهای بنیادین در سیاست خاورمیانهای خود زده است؛ بطوریکه رهبران این کشور اعلام کردهاند که در اوضاع آشفته کنونی منطقه تنها در کنار مردم و خواستههای آنها قرار خواهند داشت.
به نظر میرسد آنکارا در این سیاست خود چنان جدی بوده است که باعث رنجاندن یکی از متحدان کلیدی عربش یعنی سوریه شده باشد که ترکیه را متهم به پشتیبانی از مخالفان رژیم این کشور میکند.
رویکرد ایران
جمهوری اسلامی در آغاز خیزشهای مردمی در تونس و به دنبال آن مصر، لیبی و بحرین سیاست روشنی در برابر این تحولات داشت. سرنگونی رژیمهایی که متحدان غرب و دشمنان دیرینه تهران به شمار میرفتند، تکلیف را به راحتی روشن کرده و در واقع دلیلی وجود نداشت که مقامات ایرانی خرسندی خود را از قیام مردمی در این کشورها پنهان نمایند. این موضوع تا به آنجا پیش رفت که چند روز پیش از کناره گیری حسنی مبارک، رهبر ایران در سخنان نماز جمعهاش که به عربی ایراد شد، به طور علنی از قیام مردم مصر پشتیبانی کرده و به شدت به رژیم حسنی مبارک و وابستگی آن به آمریکا و اسرائیل تاخت.
هنگامی که بن علی و مبارک سقوط کردند، همه ایران را یکی از طرفهای برنده این تحولات میدیدند.اما این تحلیل چندان تداوم نیافت.
رسیدن امواج انقلابهای عربی به سوریه و گسترش اعتراض و راهپیمایی به شهرهای مختلف این کشور، صحنه را برای ایران تغییر داد.
حکومت سوریه متحد مهم و راهبردی جمهوری اسلامی به شمار میرفت و سقوط آن مساوی با ضربهای دردناک به نفوذ تهران در منطقه عربی است.
هر چند مقامات ایرانی در مجموع با سکوت و برخی تعابیر کلی درباره ضرورت اصلاح نظام سوریه با تحولات این کشور روبرو شدهاند، اما به مرور در طی چند ماهی که از آغاز اولین شرارههای اعتراض در سوریه میگذرد، آشکار گشت که تهران به هیچ عنوان حاضر به پذیرش سقوط رژیم بشار اسد نخواهد بود.
تناقض بزرگ
شکی نیست که رخدادهای سوریه، جمهوری اسلامی را در وضعیتی دشوار و پر تناقض قرار داده است. از یکسو، پشتیبانی همه جانبه رهبران جمهوری اسلامی از مردم کشورهای تونس، مصر و بحرین و از دیگر سو اغتشاش نامیدن اعتراضها در سوریه، نشان داد که مواضع ایران همیشه مترقی و مردمی نبوده و در پس آن حسابهای دیگری نهفته است. طبیعی بود که این تناقض هم واکنشهای منفی در افکار عمومی عربی به دنبال داشته باشد و هم خوراک مناسبی برای رسانههای عربی فراهم کند که به مواضع ضد ایرانی آن شناخته میشوند.
از چند هفته پیش به این سو، رهبران ایران باید با سیلی از انتقادها و اتهامها درباره سیاست منافقانه یا حتی دست داشتن در سرکوب مردم سوریه دست و پنجه نرم میکردهاند.
در این میان، مقامات آمریکایی نیز بیکار ننشستند و برای بیاعتبار ساختن تهران در میان اعراب، به همکاری ایران با رژیم بشار اسد و بیان ادعاهایی درباره حضور نیروهای نظامی ایرانی در شهرهای سوریه دست زدند.
این ادعاها که اغلب در حد کلام باقی ماند، توانست به موج واکنشهای منفی علیه جمهوری اسلامی در میان اعراب دامن بزند.
تقسیم بندی انقلابهای عربی
شاید در برابر این حملات و انتقادات فزاینده به رویکرد یک بام و دو هوای ایران باشد، که رهبر جمهوری اسلامی اخیرا به بیان تقسیم بندی تازهای از تحولات مردمی در جهان عرب دست زده است.
آیت الله علی خامنهای در سخنانی که به مناسبت در گذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایراد کرد، یک نکته را بر همگان روشن ساخت: ایران از حرکتهایی که آمریکا به آن دامن زده باشد پشتیبانی نخواهد کرد.
رهبر ایران همچنین چند شاخص کلیدی را برای توضیح مواضع کنونی جمهوری اسلامی در ارتباط با رخ دادهای منطقه بیان کرد و گفت که مواضع ما هنگامی که این حرکتها مردمی، اسلامی و ضد آمریکایی و صهیونیستی هستند، کاملا روشن است.
سخنان رهبر جمهوری اسلامی را میتوان تلاشی برای توجیه مواضعی دانست که ایران در مقابل تحولات سوریه گرفته و بر خلاف سایر حکومتهای منطقه که با اعتراضهای عمومی روبرو هستند، از رژیم بشار اسد به عنوان یکی از جبهههای ضد اسرائیلی حمایت میکند.
شکی نیست که به دلیل نگاه منفی افکار عمومی عرب نسبت به سیاستهای آمریکا و جایگاه نامشروع اسرائیل، میزان دوری و نزدیکی حکومتهای عرب به واشنگتن یا تل آویو بر جایگاه عمومی آنها تاثیر گذار بوده است.
روابط ویژه حسنی مبارک و بن علی، رئیس جمهور مخلوع تونس با اسرائیل و آمریکا، بیش از آنکه در جریانات اخیر به ثبات آنها کمک کند مایه دردسر و خشم مردم بود.
از این منظر حکومت سوریه به دلیل پشتیبانی آن از گروه حماس و حزب الله لبنان کم و بیش در داخل و خارج این کشور محبوب بوده است.
به همین منوال، جمهوری اسلامی که در صف دشمنان اسرائیل و آمریکا قرار دارد، بخشی از نفوذ نرم خود را در منطقه مدیون مواضع ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی خود است.
اما هر چند این عامل یک ویژگی مهم در قضاوت افکار عمومی عربی درباره حکامشان بوده است، به نظر نمیرسد در این مرحله، تقسیم بندی انقلابها و خیزشهای مردمی جهان عرب به آمریکایی و ضد آمریکایی، آنگونه که خوانش مقامات ایران است، بتواند توجیه مقبولی برای رویکرد جمهوری اسلامی باشد.
اگر نگوییم که جوهر انقلابهای منطقه، دموکراسی خواهی است نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که درخواست برای آزادیهای سیاسی و احترام به حقوق شهروندان از خواستههای بنیادین مردم معترض بوده است. این همان حلقه اشتراکی است که مردم معترض در بحرین یا صنعا را به مردم درعای سوریه وصل میکند. بسیاری از اعراب اتفاقات سوریه را از همین دریچه میبینند و تمایزی میان معترضان سوری با مردم بحرین یا مصر قائل نیستند. سیاست ایران نیز برای آنها از این زاویه دیده میشود.
با توجه به تحولات عمیق پنج ماه گذشته که سطح مطالبات و آگاهی مردم عرب را بسیار بالا برده است، رویکرد کنونی ایران به این تحولات به هیچ وجه با مرحله کنونی این سازگار نیست و تداوم آن تنها به خدشه دار شدن هر چه بیشتر جایگاه آن در میان اعراب میانجامد.