لیلا موری، پژوهشگر در امور خاورمیانه، در خصوص تحولات خاورمیانه عقیده دارد که این اتفاقات نشان داده که تنها دو راه رهایی از دیکتاتوری و استبداد برای مردمان خاورمیانه وجود دارد که یا حضور خارجی است و یا عدم پشتیبانی نیروهای نظامی هر کشور از حاکمان آن و لزوما اراده محض یک ملت تصمیم گیرنده نیست.
درشب سقوط طرابلس ایرانیهای فعال در شبکههای اجتماعی شاید به اندازه مردم لیبی خوشحال بودند و لحظه به لحظه سقوط طرابلس را دنبال میکردند با این آرزوی قلبی که روزی بتوانند چنان شور و شعفی را در کشورشان شاهد باشند.
تاریخ اذعان دارد که در زمان پیروزی انقلاب ایران در سال ۵۷ نیز مردم چنان غرق شادی سقوط یک دیکتاتور بودند که اگر از آنها پرسیده میشد که حالا چه میشود با بیتفاوتی پاسخ میدادند که همینکه شاه سقوط کرده است بهترین اتفاق است و اوضاع از آنچه که بود قرار نیست بدتر شود. سی سال بعد از انقلاب البته حقیقت دیگری را ورق زد.
آنچه باعث پیروزی مخالفان معمر قذافی شد نه تظاهرات مسالمت آمیز و جنبشی بدون خشونت که یک نزاع نظامی و نوعی جنگ داخلی بین روسای قبایل لیبیایی با حکومت لیبی بود که بدون دخالت ناتو و بدون تجهیزات نظامی که توسط نیروهای خارجی تامین شد احتمال پیروزیش بسیار کم بود.
مخالفان دولت در ایران و سوریه که با سرکوب شدید حکومتهای خود پس از اعتراضات آرام خیابانی روبرو شدند، یا همانند مردم لیبی از چنین امکانات نظامی برخوردار نیستند و یا تمایلی به این شیوه مبارزه ندارند. یا شاید مردم ایران هنوز خاطره خشونتهای روزهای انقلاب و سالهای اولیه پس از آن را به یاد داشته باشند و این تجربه مانع سوق دادن مبارزاتشان به سوی خشونت باشد.
البته سرکوبهای دولت بشار اسد و معمر قذافی در سوریه و لیبی و واکنش مخالفان در لیبی اختلاف عمیق و گستردهای دارد با آنچه در انقلاب ۵۷ ایران رخ داد. در این میان گروهی نیز بر این باورند که پیوند دادن انقلاب و خشونت و در نتیجه ترساندن معترضان از اینکه هر نوع انقلابی همراه با خشونت است و یا خشونت در همه اشکال و در هر موقعیت و شرایطی مذموم است را از بر ساختههای اصلاح طلبان میدانند تا هر حرکت به زعم خود رادیکالی را در نطفه خفه کنند و به مخاطبانشان القا کنند که نتیجه چنین حرکتهایی جز ماندگاری خشونت و باز تکرار همین شرایط فعلی نخواهد بود.
این منتقدان بر این باورند که طرفداران این تفکر اصلاحی هر گونه تغییر بنیادی و ساختاری را با منافع خود در تضاد میبیند و در نتیجه به تخطئه حرکتهایی که خواستار بر انداختن نظم موجود است، میپردازد. البته به نظر میرسد که حرکتهای مردمی بعد از انتخابات در ایران تا این لحظه نشان داده است که این گفتمان - شاید به دلیل همان تجربهای که ذکرش رفت- طرفداران بیشتری دارد و به خشونت کشیده نشدن جنبش سبز- آنچنان که سخنگویان و شاهدانش اذعان دارند- به دلیل عدم علاقه پیروان این جنبش به واژگون کردننظام سیاسی فعلی ایران است. شاید عدم رسیدن به هیچگونه دستاورد ملموسی نیز از چنین نگاهی سرچشمه میگیرد.
نگاهی به اتفاقات مصر و تونس اگر چه باعث ایجاد این امید میشود که با حرکتهای مسالمت آمیز بتوان به سقوط یک دیکتاتور رسید ولی در مورد این دو کشور عدم همکاری ارتش با حکومت و پایداری مردم در حضور بیوقفه در خیابان را نمیتوان نادیده گرفت. دو عاملی که در ایران غایب بودند. هر دو رئیس جمهور تونس و مصر نیز آنچنان اصراری در ماندن از خود بروز ندادند که باز هم نه در سوریه و نه در ایران شاهدش بودیم. در نتیجه عدم تغییر در شرایط ایران ترکیبی از یک حکومت سرسخت، ارتش و سپاهی که از آن حمایت میکند و از منافع اقتصادی و سیاسی عظیمی سود میبرد و مخالفانی نه چندان پیگیر و بدون هیچ قدرت مانور نظامی و غیر نظامی دانست. میزان بالای خشونت حکومتی در سوریه و لیبی نیز به دامنهدار شدن مخالفتها و پیگیری تظاهرات توسط مخالفان کمک کرد، عاملی که در ایران با این وسعت وجود نداشت.
این موضوع را نیز نباید از نظر دور داشت که نه در تونس و نه در مصر هنوز تا محقق شدن خواستههای مخالفان راه درازی در پیش است و بدبینیهایی وجود دارد از اینک آنچه بر سر انقلاب ایران افتاد را بار دیگر در این کشورها شاهد باشیم. در مورد مصر حداقل باید منتظر ماند و دید که آیا انتخابات ماه سپتامبر با معیارهای دموکراتیک برگزار خواهد و مردم به منتخبنشان را در فضایی آزاد رای خواهند داد یا خیر.
اما سوالی که از مشاهدات دیشب شبکههای اجتماعی در ذهن نویسنده ایجاد شده است این است که آیا در دنبال کردن رویدادهای خاورمیانه حواسمان هست که پیروزی مردم مصر با آنچه در لیبی اتفاق میفتد فاصله و فرق بسیار دارد و لزوما رفتن هر دیکتاتوری با اراده تنهای یک ملت صورت نمیپذیرد؟
آنچه که امروز شاهدیم در فضای اجتماعی شاید شوقی است در همراهی با مردمانی که از آنچه که نخواستهاند رهایی یافتهاند- که باز هم در مورد لیبی همانطور که گفته شد نمیتوان به صراحت چنین نظری را بیان کرد با توجه به اینکه بسیاری از مخالفان قذافی در جنگ قدرت با حکومت بودند- اما شاید به این مهم توجه نشود که نیروهای مخالفی که با تفنگ و تانک به پیروزی رسیدهاند، لزوما دموکراسی را با خود به همراه نمیآورند.
اگر چه خیلی از ما از هر گونه خشونت و اقدامات و مبارزات مسلحانه و خشونت طلبانه اعلام انزجار میکنیم ولی در عین حال از اینکه یک حکومت استبدادی و دیکتاتوری به هر طریق ممکن از قدرت ساقط شود خرسندیم و آرزو میکنیم که کاش سرنوشت مشابهی برای ما رقم بخورد.
سوال اینجاست که آیا ما حاضریم آن طور که مخالفان لیبیایی حکومت ۴۱ ساله قذافی را به پایین کشیدند برای براندازی حکومتی که به آن علاقه نداریم چنین استراتژی خشونت باری به کار ببندیم و از نیروهای خارجی کمک بگیریم؟ و شاید نا امیدانه این باشد که اتفاقات فعلی در خاورمیانه نشان داده است که تنها دو راه رهایی از دیکتاتوری و استبداد برای مردمان خاورمیانه وجود دارد که یا حضور خارجی است و یا عدم پشتیبانی نیروهای نظامی هر کشور از حاکمان آن و لزوما اراده محض یک ملت تصمیم گیرنده نیست. شاید تغییر احتمالی حکومت در سوریه بتواند خط بطلانی بر این فرضیه بکشد.
چپ روسی و آنها که متأثر از فرهنگ مارکسیستی هستند دائم مثال انقلاب اسلامی را میزنند و میگویند دموکراسی در جهان سوم پیاده کردنی نیست و هر رژیم روسی برود جای آنرا یک رژیم اسلامی میگیرد ! لو لو ی روسی درست کرده اند .
آمریکایی ها هم در سال ۳۲ فکر میکردند مردم ایران و دکتر مصدق قادر نیستند جلوی کمونیست ها بایستند و اگر دیکتاتوری برود جای آنرا کمونیست ها میگیرند . بنا بر این کودتا کردند با کمک همین شوروی و حزب توده .
چه اشتباه ها و خطاهای استراتژیک که به دنبال این ترس موهوم نیامد . اما کشورهای دیگری که از مصدق جنبش استقلال آموختند بدون اینکه به دامن شوروی بیفتند به پیشرفت های شگرف دست یافتند . مثل کره جنوبی ، ترکیه ، مالزی ، ......
اما اینها یک نکته را فراموش میکنند و ان این است که در ۵۷ به دلیل فعالیت شدید همین مارکسیست های روسی بود که انقلاب منحرف شد . چه در مرحله ای که بازرگان و سحابی و بنی صدر میخواستند با استفاده ا زکا ریزمای خمینی در میان ملت استفاده کرده و یک دموکراسی شبیه ترکیه فعلی پیاده کنند ، چه در مرحله بعدی : ایت الله منتظری ، دکتر بهشتی و با هنر که میخواستند یک رژیم با لعاب مذهبی ولی ساز و کارهای دموکراتیک تر از آنچه بعدا خط امام و رفسنجانی رقم زدند ( ولایت فقیه استالینیستی ) ، اینها شکست خوردند و شعار های چپ استالینیستی توسط مجاهد و فدایی و حزب توده و احزاب تجزیه طلب کرد و .... با طرح روسی اشغال سفارت امریکا و کودتا علیه بنیصدر و انفجار حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری راه دیگری را به مردم ایران تحمیل کرد .
اما در مصر و تونس و لیبی و سوریه ، این رژیم های ساخت روسیه خود در قدرت هستند پس با سقوط آنها خطر نفوز دیکتاتوری روسی با نقاب مذهب نیست . خطر بروز یک ج ا استالینیستی هم نیست . چون اینها دیدند در ایران چه شد . اصلا ریشه حرکت های بهار عربی ضد آمریکایی و چپ نیست . به همین دلیل شانس موفقیت نسبی انها زیاد است .
بهترین تحلیل را دکتر ابراهیم یزدی داده در روز .
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/august/23/article/-1d56d8ddf6.html
This is part of the process. You don’t know what you are talking about . all pro-Russian Marxists don’t like any changes just because in Iran we have an even worse dictatorship after the revolution . What you don’t understand is the fact that , these countries do not have pro-Russian Marxists who deviated the Iranian revolution for democracy, to the Russian type dictatorship under the name of Islam. You are trying to save this pro-Russian dictatorship but you will not succeed. If we lost it was because of you pro-Russians . These Arab countries will have a better fortune than what Qaddafi and Assad provided them with.
But Dr. Yazdi has a very good analysis about these movements. Read it and learn
تلاطم در کشورهای عربی؛ سقوط قذافی
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/august/23/article/-1d56d8ddf6.html
وبسایت مردمک متاسفانه با این امکاناتی که دارد با چاپ این قبیل یادداشتهای بی مایه هیچ اعتباری ندارد. من نمی دانم آیا سردبیری بر این بخس نظارت می کند، آخر در همین روزنامه های فارسی ببینید چقدر مقاله های مفید، علمی و با حرف جدید وجود دارد ، آنوقت مردمک از روی رفیق بازی این لاطائلات را چاپ می کند و با گذاشتن اسم یک دانشگاه مطرح فکر می کند می تواند نقص و تهی بودن یادداشت را بپوشاند.