همایون خیری، روزنامهنگار، در این یادداشت به انگیزه احتمالی رایدادن محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم پرداخته و آن را زیر سوال برده است.
از زاویه شخصی که به موضوع انتخاب خاتمی نگاه کنیم ممکن است موضوعی مثل حصر خانگیاش پیش چشم او بوده و وادارش کرده تا در انتخابات شرکت کند. این اتفاق همین حالا برای میرحسین، رهنورد و کروبی افتاده و از قضا مشروعیت آنها را بالاتر برده. بنابراین هر اتفاقی از این دست برای خاتمی هم میتوانست، و میتواند، به نزدیکتر شدنش به معترضان بینجامد. نکته قابل توجه هم این است که وقتی درباره معترضان حرف میزنیم در واقع درباره همه آنهایی حرف میزنیم که در یک نکته مشترکند و آن هم نتیجه انتخابات است. حتی براندازان هم در مورد نتیجه انتخابات و خشونتورزی حکومت با اصلاحطلبان همزبانند و تا وقتی حکومت درهای خشونت عریان را باز نکرد سطح مطالبات معترضان از نتیجه انتخابات به کلیت حکومت بالاتر نرفته بود.
بنابراین، بدترین اتفاق در اثر رای ندادن خاتمی این بود که او را به سرنوشت میرحسین، رهنورد و کروبی دچار میکرد. منتها دو تا نکته مهم وجود دارد که به نظرم توجه بهشان ضروریست.
آن کسی که در حکومت هنوز قدرت چانهزنی دارد رفسنجانیست، نه خاتمی. چرا؟ چون بخش بزرگی از نیروهای فعال سیاسی در جناحهای معارض هم با او همبستگی دارند. نمونهاش حزب موتلفه است که دستکم از حیث اقتصادی رقیب جدی سپاه بشمار میروند. موضوع دانشگاه آزاد و ریاست جاسبی هم بهترین نمونه اخیر برای این همداستانیست. بنابراین اگر کسی در میانه حکومت و معترضان بتواند بندبازی سیاسی کند آن کس رفسنجانیست. بچههایش هم هنوز وسط میدان هستند و دارند بازی میکنند. بعید است یادتان رفته باشد فحاشی به فائزه چقدر برای طرفداران خامنهای گران تمام شد. و بعید است هنوز اعتراضی اثرگذارتر از خطبههای نماز جمعه رفسنجانی بشود مثال آورد.
نتیجه اینکه در نقطه تماس حکومت و معترضان، و در پیشروی و عقبنشینی سیاسی، یک نفر هست و دارد خوب بازی میکند. ورود خاتمی به این نقطه نه تنها سودمند نبوده و نیست بلکه به ایجاد شکافهایی منجر میشود که همین الان بعد از رای دادنش داریم میبینیم.
خوب پس محل حرکتهای خاتمی کجاست؟ به نظر من، محل حرکت خاتمی درست در نقطهٔ تماس رفسنجانی با مردم است. یعنی خاتمی میبایست به عنوان برگ برندهٔ رفسنجانی در شکل دادن افکار عمومی بازی کند. رای دادن خاتمی این برگ برنده را سوزاند. هیچ دلیل موجهی هم نمیشود برای این رای دادن پیدا کرد چون همین الان بدترین اتفاق که همان حصر خانگی باشد اتفاق افتاده و بعید است مثلن خاتمی را بابت رای ندادن اعدام کنند.
این نکته اول.
نکته دوم این است که حالا که خاتمی رای داده تکلیف آن شکاف میان معترضان چه میشود؟
بلاشک این شکاف منجر به گرایش معترضان به طرف نیروهای خارج از ایران خواهد شد. در واقع ناامیدی از پیشبینی حرکتهای خاتمی، که مهدی خلجی به درستی به آن اشاره کرد، منجر به حرکت معترضان به نیروهایی میشود که سالهاست دارند برای تغییرات بنیادین در حکومت تبلیغ میکنند. بعبارت بهتر، خاتمی با رای دادنش نه تنها موضوع چانهزنی رفسنجانی با تندروها را بلاموضوع کرد، بلکه منجر به جدا شدن بخش بزرگی از نیروهای داخلی و الحاقشان به خارجنشینهای بیبرنامه اما قابل پیشبینی شد.
حالا اگر صحنه را بازسازی کنیم فقط دو گروه قابل پیشبینی در حوزه سیاسی ایران میبینیم که عبارتند از رادیکالهای داخلی و براندازان خارجی. این بدترین شکل از مواجهه سیاسی در ایران است و جامعه را آماده برخوردهایی خواهد کرد که حتی در شکل حمله خارجی هم تا حدود قابل توجهی از خود مساعدت نشان خواهند داد. در واقع حالا دیگر نیروهای میانی وجود ندارد و خاتمی همه را مجبور کرده تا طرفی را برای خودشان انتخاب کنند.
بگذارید این را هم اضافه کنم که اگر نگرانی خاتمی برای رای دادن، عبارت بوده است از نشانههای قدرت گرفتن نیروهای خارج از ایران، این رای منجر به واگذاری میدان سیاست به همانها شد.
حالا سوال این است که نقطه تماس جامعه معترض با حکومت در کجاست؟ جواب این است: در زندان اوین و زندانهای خانگی. منتها حکومت چگونه ممکن است حاضر به آزاد کردن زندانیان سیاسی یا رهبران معترضانی بشود که خود آنها را به عنوان رهبران براندازی میشناسد؟ جواب این است: در صورتی که کنترل زندانها و حصرها از دست حکومت خارج بشود. حکومت پهلوی وقتی کنترل زندانها را از دست داد که انقلاب ۵۷ رخ داد.