نسخه آرشیو شده

کسی برایم دعوت‌نامه نفرستاده بود
بهروز صمدبیگی در ترکیه
از میان متن

  • ترکیه برای من دعوت‌نامه نفرستاده بود؛ این را کارمند دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در مقابل اولین اعتراضاتم نسبت به وضعیت موجود خیلی صریح عنوان کرد و خواست تا این را همیشه به یاد داشته باشم
بهروز صمدبیگی، روزنامه‌نگار و پناهجو در ترکیه
شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۱ - ۰۶:۱۵ | کد خبر: 72001

پیش از شروع - همه تجربه من از زندگی در خارج از کشور منحصر به ۱۶ ماه اخیر است. دقیق‌ترش می‌شود ۴۷۸ روز و این روزشماری هم از خصوصیات زندگی در دوران تعلیق است؛ زندگی در دوران پناهجویی.

پیش از شروع - همه تجربه من از زندگی در خارج از کشور منحصر به ۱۶ ماه اخیر است. دقیق‌ترش می‌شود ۴۷۸ روز و این روزشماری هم از خصوصیات زندگی در دوران تعلیق است؛ زندگی در دوران پناهجویی.

زندگی پناهجویی اگرچه شاخه‌ای از زندگی در مهاجرت است اما مختصاتی دارد که خود را به زندگی فرد مهاجر تحمیل می‌کند. بنابراین زندگی یک پناهجو دقیقا همانی نیست که اگر به انتخاب خود همین کشور را به عنوان مقصد مهاجرت انتخاب می‌کرد، تجربه می‌کرد. شاید در همینجا چند خطی را که از این پس می‌نویسم از شمول تجربه زندگی یک مهاجر خارج کرده باشم اما بهرحال این روایت من از ۴۷۸ روز زندگی در خارج از مرزهای ایران، جایی نه خیلی دور، در کشور ترکیه است.

یک سوال اساسی

ترکیه برای من دعوت‌نامه نفرستاده بود؛ این را کارمند دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در مقابل اولین اعتراضاتم نسبت به وضعیت موجود خیلی صریح عنوان کرد و خواست تا این را همیشه به یاد داشته باشم. به دور از عصبانیت و سرخوردگی ناشی از شنیدن این جمله، گاهی خودم تا حد زیادی با این نگاه همراه شده‌ام. کشوری که به آن تعلق داشتم در ‌‌نهایت مرا به سوی مهاجرت سوق داد. پس چرا باید از کشوری که چند صباحی میزبان من است و بعد به سوی مقصد دیگری رهسپار خواهم شد، متوقع باشم؟ آیا حتی حقوق اولیه شهروندی من در کشور خودم رعایت می‌شد که حالا در همسایگی‌‌ همان مرز و بوم مدعی و شاکی باشم؟


وقتی حقی نداری

پناهجو در ترکیه اجازه کار ندارد؛ حق انتخاب شهر محل زندگیش را ندارد؛ پلیس محل زندگیش را تعیین کرده و مجبور است در طول هفته یک یا دو بار خود را به پلیس شهر محل اسکانش معرفی کند؛ اجازه خروج از شهر محل اسکان تنها توسط پلیس و در موارد محدود و معدودی صادر می‌شود؛ اجازه تحصیل به پناهجو داده نمی‌شود؛ خدمات درمانی تنها به موارد اورژانسی محدود می‌شود و از هر پناهجو سالانه مبلغی به عنوان «حق خاک» دریافت می‌شود.

مشکل بزرگ

اولین و بزرگ‌ترین ترس من جدا ماندن از جریان روزنامه‌نگاری بود؛ اصرار بر ادامه این حرفه و علاقه بود که مرا وادار به ترک وطن کرد و اگر هم امکان فعالیت روزنامه‌نگاری و هم سکونت در ایران را توامان از دست می‌دادم، باخت بزرگی نصیبم می‌شد. حضور موقت در ترکیه بدون مشخص بودن مدت زمان حضور و حتی مقصد نهایی، امکان مشارکت بلندمدت در پروژه‌های رسانه‌ای را منتفی می‌کرد. همکاری‌های کوتاه‌مدت و مقطعی در شرایطی عموما یک طرفه، با ایده‌آل هر روزنامه‌نگاری متفاوت است اگرچه این بار محدودیت‌های رسانه‌ای حاصل از شرایط ویژه ایران وجود نداشت. همین شرایط ویژه وضعیت مالی فرد را هم به مخاطره شدید می‌اندازد که بار روانی ناشی از آن فرساینده و مهلک است.


مجازی شدن

علاقه به ایران و پیگیری اخبار آن در کنار ملاحظات و اقتضائات کاری، به نوعی دوگانگی ذهنی منجر می‌شود. در کشوری دیگر زندگی می‌کنی اما در اخبار کشور خود محاصره شده‌ای، بیشتر و بیشتر علاقه‌مند به حضور در فضای مجازی می‌شوی و معمولا بیشتر وقت خود را با دوستان و اطرافیان مجازی می‌گذرانی.

در مشاهده غیرعلمی و موردی من، این آسیبی است که عموم مهاجران ایرانی را تهدید می‌کند. فراوان افرادی از ملیت‌های دیگر در ترکیه دیده‌ام که حتی در دوران پناهجویی زبان ترکی را آموخته‌اند و در اجتماع جدید خود زیست می‌کنند. آن‌ها پیوندهای ذهنی خود را با جامعه‌ای که پشت‌سر گذاشته‌اند، هرچه بیشتر سست کرده و خود را برای ایفای نقش در جامعه جدید آماده می‌کنند.

اگر منصف باشم

مردم ترکیه به معنای واقعی کلمه مهمان‌نوازند و به خصوص به ایرانیان علاقه زیادی دارند. اگرچه شاید علاقه شدیدشان به محمود احمدی‌نژاد به دلیل شناخت ناقص و ناکافی و مبتنی بر اخبار رسمی جمهوری اسلامی کمی برای مهاجران ایرانی ناخوشایند باشد و حتی شاید کار به مشاجره هم بکشد اما جز این ندیدم و نشنیدم که آزار و اذیتی سازمان یافته و رایج علیه مهاجران و به خصوص ایرانیان وجود داشته باشد.

آخر – شاید برای ۴۷۸ روز همین چند خط هم زیادی باشد اما در ‌‌نهایت باید بگویم که خوشحالم ترکیه نخستین تجربه من از زندگی در مهاجرت بود و هست. کشوری با فرهنگ و اجتماعی مشابه با ایران که می‌شود در آن مهاجرت را تمرین کرد و سختی‌های آن را راحت‌تر تحمل کرد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی