علیداد مافینظام، رئیس شورای خاور غربی و از بنیانگذاران موسسه فرهنگی اجتماعی موزاییک در تورنتو، از چهرههای ایرانی مقیم کاناداست. او در این یادداشت که ترجمهاش را میخوانید، به وضعیت ایرانیان مهاجر در آمریکای شمالی پرداخته است.
تنشهای میان دولتهای ایران و آمریکا، ایرانیان آمریکای شمالی را در جایگاه متزلزلی قرار میدهد.
همانند بسیاری از گروههای مهاجر دیگری که آمریکا و کانادا را خانه خود مینامند، ایرانیان در آمریکای شمالی نیز با خود امید و نیت زندگی توام با آزادی و کرامت انسانی، فارغ از هر گونه تبعیضی را آوردهاند، تا اینکه بتوانند به خودشکوفایی و آرمانهای خود برسند. آنان خواهان این هستند که ضمن نگه داشتن فرهنگ ایرانی خود- که یکی از غنیترین و قدیمیترین تمدنهای جهان به شمار میرود- در آمریکای شمالی با آنها به عنوان شهروند درجه یک برخورد شود.
اما با این حال ایرانیان واقع در آمریکای شمالی چالشها و فرصتهایی را تجربه میکنند که منحصر به آنان است. مهمترین این چالشها وجود روابطی خصمانه میان رهبری کنونی جمهوری اسلامی و غرب، به ویژه در مقابل آمریکا و نزدیکترین متحدان آن است.
هیچ گروه مهاجری نباید با آرزوی «مرگ» خانه مهاجریش توسط نهادهای رسمی کشور اصلیاش کنار بیاید. «مرگ بر آمریکا» شعاری است که بیش از سه دهه است در نماز جمعههای سراسر ایران به صدا درآورده میشود، و شعار رسمی جمهوری اسلامی به شمار میرود. از این رو هیچ نمونه مشابهی با مهاجرین ایرانی در آمریکا نمیتوان یافت- حتی در میان کشورهایی که آمریکا با آنان روابط دشمنانه دارد مانند کوبا، کور شمالی، ونزوئلا و غیره.
حتی هنگام اوج ایدئولوژی کمونیسم در چین، اتحاد جماهیر شوروی و حتی ویتنام- که آمریکا با آن یک جنگ خونین و ویران بار داشت- هیچ کدام از این کشورها موضع ضّد آمریکایی را همانند جمهوری اسلامی ایران در ایدئولوژی رسمی نظام نگنجاندند. متقابلا، و از حیث عکس العملی به اقدامات افراطی جمهوری اسلامی و زیر پا گذاشتن هنجارهای دیپلماتیک، هیچ سرزمین دیگری به اندازه ایران توسط مقامات بلندپایه آمریکایی به عنوان «کشور تروریست» یا «ملت قانون شکن» معرفی نشده.
این شرایط ایرانیان در آمریکای شمالی را در شرایطی سخت و متزلزل قرار داده: کشمکش میان دو قسمت هویت آنها به شکل خاصی مخرب است. آنها چطور میتوانند فرهنگ و تمدن خود را نگاه دارند و در عین حال از سخنان تندی که قابل درک، و گاهی اوقات به طور موجه، در قبال کشور مادریشان زده میشود رهایی پیدا کنند؟
تنش میان دولتهای ایران و آمریکا در یک سال اخیر به دنبال اعمال سرسختترین تحریمها از جانب آمریکا، کانادا و متحدان اروپایی آنها نسبت به ایران، به اوج خود رسیده. بر اثر این تحریمهای بی سابقه، پول ملی ایران بیش از نیمی از ارزش خود را از دسامبر ۲۰۱۱ از دست داده است. این شرایط منجر به تورم سرسام آوری شده که زندگی ایرانیان عادی را بسیار دشوار کرده و قدرت خرید آنها را به شدت کاهش داده.
تحریمها همچنین باعث شدند که انجام معاملات مالی میان مهاجرین ایرانی و ایرانیان ساکن این کشور، اگر غیر ممکن نه، به شکل امکان ناپذیری سخت شده باشند. فرستادن پول به خویشاوندان، گردشگری فرهنگی و یا سفرهای علمی، در چند سال اخیر که نهادهای مالی و صنعت انرژی ایران توسط تمامی کشورهای غربی تحریم شدهاند، تقریبا غیر ممکن شده است.
وسعت این محدودیتها در میانههای ماه اوت و به دنبال وقوع زلزلهای در استان آذربایجان شرقی که منجر به کشته شدن صدها نفر و بی خانمان شدن هزاران دیگر شد، بار دیگر نمایان شد. به منظور رساندن کمک مالی و امدادی به ایران، باراک اوباما یک مجوز ۴۵ روزه صادر کرد، اما با این حال اکثر نهادهای مالی آمریکایی از جانب احتیاط از فرستادن پول به ایران، حتی برای اقدامات بشر دوستانه پرهیز داشتند.
از آن رو که انزوای ایران احتمالاً تا مدتی ادامه خواهد داشت، مهاجرین ایرانی باید راهی برای نگه داشتن هویت فرهنگی خود از یک طرف، و ایفای نقشی مفید برای ترویج تفاهم، صلح و توسعه از طرفی دیگر اتخاذ کنند.
افراد با اصلیت ایرانی یکی از تحصیل کردهترین و موفقترین گروههای مهاجر در آمریکا را تشکیل میدهند. برای یافتن دلیل این واقعیت باید به چند دهه پیش رجوع کنیم. پیامدهای انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، و اتخاذ سیاستهای تبعیضی توسط جمهوری اسلامی، باعث مهاجرت میلیونها ایرانی تحصیل کرده و کارامد به خارج از کشور شد. بخش قابل توجهی از این مهاجرین به آمریکای شمالی آمدند.
بسیاری از افراد بزرگسال مهاجر نسل اول، راه دشواری برای آموختن یک زبان جدید و تطابق با یک فرهنگ و جامعه جدید دارند. هنگامی که آنان صاحب فرزند میشوند، این فرزندان نسل دوم مهاجر، اغلب ارتباط و آگاهی اندکی از کشور مادریشان دارند. آشنایی زیادی با زبان کشور مادریشان ندارند، و فرهنگ کشوری مادریشان برای آنها پدیدهای دوردست و غیر آشنا به نظر میرسد، چرا که در تمام طول زندگیشان به جز در دایره خانواده، آمریکایی یا کانادایی بودهاند.
بین این دو نسل و تمایزات فرهنگی که آنها را از هم جدا میسازد، یک نسل ۱،۵ وجود دارد- آنانی که در سنین نوجوانی مهاجرت میکنند و آشنایی کامل با دو زبان و فرهنگ دارند، و در نتیجه هر دو کشور را خانه خود تلقی میکنند. اعضا این نسل هستند که دارای احتمالی قوی، هر چند گذرا، برای داشتن هویت ایرانی و آمریکای شمالی به طور همزمان هستند.
به طور طبیعی اعضا این نسل هستند که بیشترین تمایل و قابلیت برای ایفای نقش پل ارتباطی میان دو کشور را دارند. آنها در جایگاه ایدهآلی برای ایفای نقش به عنوان نماینده اقتصادی و تفاهم فرهگنی میان دو بخش هویت خود قرار دارند، و انگیزه چنین اقدامی را نیز دارند. اما در صورتی که افراد عضو نسل ۱،۵، قابلیتهای زبانی و فرهنگی خود را به فرزندان خود انتقال ندهند، این خزانه فرهنگی گران قیمت از بین خواهد رفت.
امکان وقوع چنین حادثهای در مورد مهاجرین ایرانی در آمریکای شمالی که اغلب اینها متعلق به نسل ۱.۵ هستند زیاد است: صدها هزار ایرانی نوجوان در ده ۸۰ و ۹۰ به آمریکا و کانادا مهاجرت کردند. با توجه به این مساله است که تدریس زبان فارسی و بر پایی موسسههای ایران شناسی از اهمیت بسزائی برخوردار میشود. با توجه به سطح تحصیل و درامد بالای ایرانیان مهاجر آمریکای شمالی، این گروه توانایی فرهنگی و مالی این را دارد که فرهنگ و تمدن خود را حفظ کند.
از راه اندازی شرکتهای فناوری گرفته تا فعالیت در علوم تجربی، و از املاک و مستغلات گرفته تا کارهای رسانهای و خبرنگاری، ایرانیان مقیم آمریکای شمالی از موفقیت خارق العادهای برخوردار بودهاند.
این گروه مهاجرین که جمعیتش به بیش از نیم میلیون میرسد، میلیاردها دلار دارایی در آمریکای شمالی دارد، و سالانه دهها میلیارد دلار درامد دارد. حتی قسمت اندکی از این سرمایه فرهنگی و مالی عظیم، میتواند تأثیری بالقوه و مثبت بر آمریکا و روابطش با ایران، و دیگر کشورهای در منطقه داشته باشد.