«اگر باورتان نمیشود بروید از آنهایی که دو سه خشتک از من و شما بیشتر جر دادهاند بپرسید. گیرم که دورهٔ برو بیای توپ مرواری را ندیده باشند. حتما از پیر و پاتالهای خودشان شنیدهاند. این دیگر چیزی نیست که من بخواهم از تو لنگم در بیاورم.»
این جملات، جملات آغازین داستان «توپ مرواری» است که باعث شده علی موسوی گرمارودی به این کتاب و نویسندهاش حمله کند.
روز شنبه، ۲۷ آبانماه، در مراسم رونمایی از یک کتاب، علی موسوی گرمارودی، از شاعران نزدیک به حکومت جمهوری اسلامی، صادق هدایت نویسنده مطرح ایرانی، را نفرین کرد. او گفت: «شرم میکردم از خودم اگر بر صادق هدایت لعنت نمیفرستادم. خداوندا صادق هدایت را لعنت کن.»
این شاعر که هر سال در مراسم شب شعر رهبر جمهوری اسلامی حضور دارد، به خاطر آنچه «توهین زشت» از سوی صادق هدایت به امام سوم شیعیان خوانده، گفته است: «وظیفه هر قلم به دستِ اهل قبله میدانم که حداقل به جوانان این کشور بفهماند که چه بیشرفهایی در این کشور قلم زدند که از امویان هم بدتر بودند؛ اسمشان هم صادق بود و هدایت مردم را بر عهده داشتند.»
اما مگر «توپ مرواری» چیست؟ صادق هدایت این کتاب را در سال ۱۳۲۶ نوشت اما هیچگاه در زمان زندگیاش منتشر نشد و طی دهههای اخیر نیز همواره به صورت زیرزمینی انتشار یافته است. این کتاب در واقع انتقاد تند و تیز صادق هدایت است از خرافات رایج میان مردم مسلمان ایران.
همین انتقادهاست که خشم امثال موسوی گرمارودی و پیشتر محمدرضا سرشار را برانگیخته است.
این نویسندگان بارها علیه صادق هدایت و برخی دیگر از نویسندگان پیشروی ایرانی سخن گفتهاند؛ سخنانی که پشتوانه سالها سانسور دولتی آثار ادبی شده است.
محمدرضا سرشار به نشریه «فرهنگ عمومی» گفته است که «صادق هدایت بی سواد بود و حتی به عنوان یک فارسی زبان عامی هم نمیتواند درست بنویسد.» سرشار در کتاب خود با اسم «راز شهرت صادق هدایت» از بی.بی.سی و حزب توده به عنوان کسانی نام میبرد که در شهرت صادق هدایت نقش داشتهاند.
واکنش برخی از اهالی ادبیات به موسوی گرمارودی
اما برخلاف این شاعران و نویسندگان نزدیک به جمهوری اسلامی، برخی معتقدند که نگاه کسانی چون موسوی گرمارودی به هدایت دقیق و خالی از حب و بغض نیست.
به عنوان نمونه، نصرالله پورجوادی، استاد دانشگاه و رؤیس سابق مرکز نشر دانشگاهی، در این باره میگوید: «من زمانی شیفتۀ صادق هدایت بودم. بعدا نه. اکنون هم فکر میکنم که او یکی از بزرگترین نویسندگان ما بوده و نویسندگان و شعرای ما باید اندیشمندانه و بدون حب و بغض دربارۀ او و کارهایش داوری کنند.»
حسین نوشآذر، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی نیز میگوید: «لعن و نفرینی که موسوی گرمارودی نثار صادق هدایت کرد، بسیار خندهدار است و با اینحال نشاندهنده این واقعیت است که محور اصلی سیاستهای فرهنگی حکومت از همان آغاز تا امروز، هر چند با وقفهها و مکثهایی بازگشت به دوران پیش از مشروطه بوده است. اینکار بدون حذف نیما از شعر فارسی و صادق هدایت از داستاننویسی معاصر ایران امکانپذیر نیست.»
وی میافزاید: «در آثار صادق هدایت برای نخستین بار در ادبیات فارسی ما از «حکایتهای پندآمیز» یا داستانهای عاشقانه اشکانگیز و رشکانگیز فاصله میگیریم. در آثار هدایت نگاه فرد به هستی نمود پیدا میکند. به این جهت لعن و نفرین به صادق هدایت، لعن و نفرین به جهان دگرگونشدهایست که در آن انسان سخن میگوید و نه رعیت.»
همچنین علیرضا بهنام، شاعر و منتقد ادبی، معتقد است که به احتمال زیاد موسوی گرمارودی رمان هدایت را نخوانده و تنها به نقل قولی از «یکی از بولتنهای محافل خاص» بسنده میکند.
به گفته این منتقد ادبی، بخشهای مورد اشاره گرمارودی، دیالوگ یکی از شخصیتهای داستان است و بین این موضوع با اظهار نظررسمی نویسنده فرق است.
بهنام تأکید میکند که درباره هدایت «رسم جوانمردی» رعایت نشده، زیرا با سانسور نام و آثار هدایت عملا امکان تحقیق هم از مخاطب گرفته میشود.
مظاهر شهامت، شاعر و منتقد ادبی هم از اینکه یک نویسنده به یک نویسنده دیگر میتازد انتقاد میکند و میگوید: «وقتی موسوی گرمارودی از جایگاه قلم به قلم میتازد و کینهای تاریخی را بر شعور انسان نویسنده و متفکر جاری میکند، نشان میدهد که هنوز یکی از مخاطبان صادق هدایت است زمانی که بر علیه عقبماندگی نوعی از ذهن ایرانی شوریده است.»
محمود معتقدی، شاعر، نیز به سکوت گرمارودی در این باره طی سالهای اخیر اشاره میکند و اظهار میدارد: «چه شد ایشان پس از چنددهه سکوت، درباره بزرگترین نویسنده این مرز و بوم به چنین باوری رسیدهاند. چرا پیش از این، این حرفها نزدند؟ متأسفم برای ایشان که در حوزه ادبیات از مدعیان این روزگار هستند و اینگونه شمشیر میکشند»
اسدالله امرایی، مترجم، هم در مطلبی که در صفحه فیسبوکش، به موسوی گرمارودی حرفهایی را که خودش قبل از انقلاب درباره آزادی میزده، یادآوری کرده است.
اما طی این سالها که آثار هدایت در داخل ایران با ممنوعیت مواجه بوده، ناشرانی چون انتشارات خانه فرهنگ و هنر به مدیریت ناصر زراعتی در سوئد، آثار این نویسنده به ویژه توپ مرواری، البعثه الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه، و بوفِ کور را از روی نسخ خطی منتشر کردهاند.
ناصر زراعتی، نویسنده و ناشر، در واکنش به لعن و نفرین هدایت از سوی گرمارودی، به سوابق این شاعر نزدیک به جمهوری اسلامی اشاره میکند و میگوید که آخرین گفتوگوی وی با گرمارودی مربوط به دوران کشتار در کردستان در اوایل عمر جمهوری اسلامی است که گرمارودی آن را انکار میکرد.
حسن زرهی، سردبیر نشریه شهروند کانادا، نیز بر مصائب «توپ مرواری» در هر دو دوره پهلوی و جمهوری اسلامی اشاره میکند و مینویسد: «توپ مرواری، که از آثار مهم ادبی هدایت هم نیست، تنها به دلیل مهم غیبت دمکراسی در فرهنگ ما، در دو حکومت از تیغ سانسور جان به در نبرده است.»
او همچنین به طعنه، به وسعت هدایت در «سخن تنگمایه» گرمارودی اشاره میکند، این عبارت اشاره به شعری از خود گرمارودی است که با نام «در سایهسار نخل ولایت» سروده است: «وسعت ترا چگونه در سخن تنگمایهام بگنجانم؟».
اما در این میان، برخی نیز به طنز پاسخ لعن و نفرین موسوی گرمارودی را دادهاند.
مسعود کدخدایی، منتقد ادبی، میگوید: «مگر این آقای سیّد علی موسوی گرمارودی چه گفته است که این همه به او حمله میشود؟ بیچاره یک لعنتی فرستاده به کسی که به نظرش بیشرف بوده است. همین! یعنی آن کس که صادق هدایت باشد، مثل خود ایشان نبوده که بتواند هم در دوران شاه، و هم بنیصدر، و هم حالا پُست و سِمَت داشته باشد.»
همچنین محمود حسینیزاد، نویسنده و مترجم، میگوید: «من هنوز امیدوارم این خبر یک شوخی و دروغ باشد.»
این مترجم به دیگر نویسندگان و حاضرانی که در آن جلسه رونمایی کتاب حضور داشتهاند اشاره میکند و میگوید: «چرا توی خبرها نیامده که حداقل بلقیس سلیمانی توی آن جلسه نزد زیر خنده.»
اما با تمام این اظهارنظرهای گوناگون، برخی مثل شهرام رحیمیان، نویسنده، معتقدند که هدایت در کتابهایش نظرش را بیان کرده و «گرمارودی هم حق دارد بنا به درایت مذهبی و تربیت خانوادگی خود هدایت را نفرین کند.»
«تا وقتی دهان را با لولهٔ تفنگ عوضی نگیریم، چه اشکالی دارد نظرمان را به آزادی، بیان کنیم؟»