فیلم سینمایی «برای یک لحظه آزادی» محصول مشترک اتریش و فرانسه به کارگردانی آرش ریاحی ماه گذشته در سینماهای فرانسه به نمایش درآمد و مورد توجه منتقدان سینمایی قرار گرفت.
فیلم سینمایی «برای یک لحظه آزادی» محصول مشترک اتریش و فرانسه به کارگردانی آرش ریاحی ماه گذشته در سینماهای فرانسه به نمایش درآمد و مورد توجه منتقدان سینمایی قرار گرفت.
«برای یک لحظه آزادی» داستان علی و دوستش مهرداد را روایت میکند که تلاش میکنند تا با دختر خاله هفت ساله و پسرخاله پنج ساله علی از ایران فرار کنند و آنها را از طریق ترکیه به پدر و مادرشان در اتریش برسانند.
آنها در ترکیه با پناهجویان ایرانی دیگری که در کمال استیصال منتظر رسیدن به اروپا، سرزمین آزادیها هستند، آشنا میشوند.
زن و شوهر نیز به همراه پسر کوچک خود به دنبال اثبات آن هستند که به دلایل سیاسی در ایران مورد اذیت و آزار قرار میگیرند. مردی که مدتی است در انتظار گرفتن ویزا به اروپا بهسر میبرد و جوانی کرد که با مشکلات روزمره با شوخطبعی باور نکردنیاش کنار میآید، شخصیتهای اصلی فیلم را تشکیل میدهند.
نوید اخوان، پوریا مهیاری، کامران راد، پیام مجلسی، بهی جنتیعطایی، الیکا بزرگی، سینا صبا، سعید اویسی، طوفان منوچهری و سوسن آذرین بازیگرانی هستند که در این فیلم ایفای نقش کردهاند.
«یک لحظه برای آزادی» تا کنون جوایزی چون جایزه بهترین فیلم فستیوال وین، جایزه بهترین کارگردان فستیوال بینالمللی کارگردانان جوان سن جان دو لوز چیسترا، جایزه چشم طلایی بهترین فیلم فستیوال زوریخ، جایزه تماشاچیان دهمین فستیوال سینمای اروپا سال 2008 در اسون و جایزه طلایی بهترین فیلم اول بلند داستانی فستیوال فیلمهای جهان مونترال را در فستیوالهای جهانی به دست آورده است.
درامی حقیقتگرا و پر احساس
بسیاری از منتقدان این فیلم را درامی حقیقتگرا، با دقت و پراحساس بدون اغراق یا تاکید بر موقعیتهای برگرفته از تجربههای واقعی ارزیابی کردهاند.
الیز دومِنَش در پوزیتیو این فیلم را یک گالری از عکسهایی رنگارنگ به مانند فیلمهای کوستوریکا تعریف کرده و اَلن کَوَل در مریان، آن را جزو معدود فیلمهای واجب برای تصحیح نگاه ما نسبت به دنیا دانسته است.
منتقد روزنامه اومانیته درباره کارگردانی این فیلم چنین نوشته است: آرش ریاحی به دنبال فیلمی با زبان فارسی بود، حتی اگر امکان پخش فیلم در ایران وجود نداشت. اما با این حال این مستندساز که برای بار اول سراغ سینمای داستانی میرود توانسته خودش را از منابعش دور کند. او مستقیما قلب بیننده را مخاطب قرار میدهد.
اما پاسکال مرینیو با نگاه دیگری در نوول ابزرواتور مطرح میکند که داستان شخصیتها تاثیرگذار است و تاثیرگذارتر هم میشد، اگر کارگردان بیشتر به بازیگرانش و به بیننده اطمینان میکرد و بر سرشان خروارها احساسات رقیق و پررنگ شده با موزیکی کاملا غیرقابل تحمل نمیریخت.
ادای دین به آنها که برای یک لحظه آزادی مردهاند
آرش ریاحی در سال 1972 در ایران به دنیا آمده و از سال 1982 در وین زندگی میکند.
او در نه سالگی به امید پذیرفته شدن به عنوان پناهنده سیاسی در اروپا با پدر و مادر خود از کشور خارج شد و خواهران و برادرانش که برای سفر کردن با آنها خیلی کوچک بودند، پس از یک سال به کمک پسر خاله و یکی از دوستانش به خانواده خود ملحق میشوند.
وی توضیح میدهد که در ساخت این فیلم بهدنبال تعریف کردن قصه زندگیاش نبوده و موضوع جالب برای او نشان دادن این مساله بوده که شخصیتهای جوان و گاهی نه چندان جوان با چنین موقعیت سختی روبهرو میشوند.
این کارگردان همچنین قصد داشته تا با ساخت این فیلم به تمام آنهایی که این چنین زجری را تحمل کردهاند و کسانی که شاید برای یک لحظه آزادی مرده باشند، ادای احترام کند.
ریاحی با وجود آن که کار خود را با ساخت مستند آغاز کرده اما رئالیسم شاعرانه همیشه برایش جذاب بوده و معتقد است که فیلمی داستانی امکان رسیدن به حقیقتی عمیقتر را فراهم میکند، زیرا میشود رادیکالتر بود و از سبکهای بصری و تکنیکهای دیگری استفاده کرد.
او برای تولید این فیلم در جستجوی هنرپیشههایی بود که فارسی را بدون لهجه صحبت کنند و خوب هم بازی کنند. ریاحی در این باره میگوید: جدای از اینها، هنرپیشهها باید آگاه میبودند که در فیلمی بازی خواهند کرد که از حکومت ایران انتقاد میکند.
به این ترتیب آنهایی که میخواستند به ایران بازگردند، حذف شده و در نهایت مجموعهای از بازیگران حرفهای و تازه کار برای بازی در این فیلم انتخاب شدهاند.
وی عنوان میکند که سختترین قسمت کار او با بازیگران، هدایت آنها به گونهای بوده است که گوناگونی زندگی گذشته و خاستگاهشان محسوس نباشد.
ریاحی در رشته هنر و سینما تحصیل کرده و از سال 1995 به عنوان خبرنگار بدون مرز برای شرکت پخش ملی اتریش و همچنین فیلمنامهنویس و کارگردان در قسمت جوانان و فرهنگ کار میکند.
ریاحی کمپانی «گلدن گرل» را در سال 1998 پایهگذاری کرد و فیلمهای کوتاه مستند و انیمیشن، آگهیهای تبلیغاتی و ویدئو کلیپهای بسیاری را نوشته و کارگردانی کرده است.
«همگی ما باید حق زندگی داشته باشیم»
ریاحی بر آن بوده است تا با ساخت فیلمی جهانی از انسانهایی بگوید که به دنبال زندگی بهتر و به دلایل سیاسی یا انسانی دور از خانه خود هستند و به عقیده وی این قصه میتواند در هر کشوری اتفاق بیافتد.
او میگوید: من فکر میکنم که همگی ما باید حق زندگی داشته باشیم، در هر جایی که به نظرمان خوب میآید. از طرف دیگر، در شرایط عادی کسی از کشورش که خانوادهاش در آن زندگی میکند نمیرود، مگر آن که چاره دیگری برایش نمانده باشد.
با وجود آنکه سازمان ملل متحد در این فیلم به نظر ناتوان و منفعل میرسد، اما ریاحی بر این باور است که سازمان ملل ناتوان نیست حتی اگر به اندازه کافی و آن قدر که باید قوی به نظر نیاید.
وی در عین حال میافزاید: در نهایت، قدرت این سازمان وابسته به حکومتهاست و آنها نیز تعداد فزایندهای قانون و حکم برای پناهندگان تصویب میکنند و سازمان ملل نمیتواند در هیچ موردی از قوانین سرپیچی کند.
این کارگردان درباره شخصیتهای پلیس مخفی فیلم که یکی از بازیگران اصلی را شکنجه میدهند نیز تحقیق کرده و آن را بر اساس گفتوگو با پناهجویانی که در ترکیه توسط پلیس مخفی دستگیر و حبس شدهاند به تصویر کشیده است.
وی میگوید: . آنها برایم تعریف کردند که از خانههایشان خارج نمیشوند برای آن که از پلیس مخفی ایران و ترکیه میترسند و مثالهای زیادی وجود دارد از آدمهایی که مورد بد رفتاری قرارگرفتهاند یا گم شدهاند و دیگر هرگز پیدا نشدهاند.
رسیدن به پدر و مادر نیاز به مدرک شناسایی دارد؟
یکی از موضوعات اصلی فیلم سوالی است که یکی از بچهها مطرح کرده و میپرسد چرا آدمها برای رسیدن به پدر و مادرشان نیاز به مدرک شناسایی دارند؟
این کارگردان که در صحنهای از فیلم خود بر اساس خاطرهای حقیقی، مردی را به تصویر میکشد که خودش را جلوی ساختمان سازمان ملل به آتش میکشد درباره طرح این سوال در فیلم میگوید: متاسفانه کاغذبازی بهترین راه حل بسیاری از مشکلات جامعه به حساب میآید.
او میافزاید: وقتی که متوجه میشویم که یک مهاجر خودش را کشته برای آن که نمیخواسته به کشورش باز پس فرستاده شود، باید در عمق به تصورمان از کاغذبازی فکر کنیم. آن فرد باید واقعا مستاصل بوده باشد که در نهایت کار را به اینجا بکشاند.
سئوال این جاست من هم هنرمندم و فیلم و گذارش دارم اما چون زندگی ای طرف مرز رو نشان میده برای خارجی ها صرف نداره حمایت کنند این جنگ روانی مسیحیان با ایران است که دروغ می گویند و سانسور می کنند
سر به نیست شدن بیش از 65 زن
سر به نیست شدن بیش از 65 زن و دستگیری فردی که پس از سال ها درخواست مردم از پلیس برای پیدا کردن قاتل و فرد قاتل که مزرعه نگهداری و شغل قصابی خوک ا داشته زن های خیابانی و تن فروش را به مزرعه خود برده آنها را قطعه قطعه می کرده است .فرد قاتل گناه کار شناخه نشده است و قانون کانادا از تخمی ترین قوانین دنیاست که مجازات اعدام ندارد و دزدی و تجاوز و قتل شده یک امر عای است . خانوا ده های مقتولین در خواست مجازات این قاتل ا دارند اما دولت کانادا بی توجه است . تا به حال چند فقره پای زن و قطعات بدن انسان ها ی گویا دوباره پیدا شده و دولت بی خیال آن هاست فقط در فکر چپاول و گران کردن اجناس و تبلیغ دروغ و گرفتن مالیات است ..فردی که در اتوبوس به یک جوان حمله کرد وسراورا بریده بود در حال حاظر بی گناه و روانی شناخته شد . جریان حمله پلیس فرودگاه ونکور و کشتن یک جوان مهاجر از راه رسیده هم بی نتیجه مانده است . عدالت در سر زمین غربی ها انگلیسی ها ای گونه است ارزش انسا نها
از زندگی یک سگ هم کمتر است . من کتاب ها و دوره پلیس را خواندم تا جواز نگهبانی را بگیرم در کانادا دزدیدن زیر 5 هزار دلار زندان ندارد یعنی برو تو خونه مردم هر چی که زیر 5 هزار دلار بود رو ببر نوش جانت ..