نقد ابراهیم آزاد بر مقاله «اصول اصلاح» محمد قوچانی
محمد قوچانی عزيز؛ مقاله وزين شما با عنوان «اصول اصلاح» نقدهایی را در برداشته است .
دراين مقاله البته نگاه انتقادی به نقطه نظرات شما به صورت خاص نمیباشد بلكه به نقد روش شما وارد است. به عبارت ديگر راقم اين سطور در كليات و در بسياری از جزييات با شما همنظر و همرای مي باشد اما شيوه ارائه مطلب را اساسا نيازمند نقد میداند.
اتكای اصلی نقد به گزارهای تقريبا صحيح و به نظر بديهی در مقاله شماست: «جریان سبز اگر بازتوليد جنبش اصلاحات باشد بيش از آن كه حركتی محتوایی باشد نهضتی در روش است. اصالت روش يعنی مهم نيست كه چه میگویی. مهم اين است كه چگونه میگویی. اگر كسی بخواهد از آزادی، با خشونت پاسداری كند نمیتواند خود را آزادیخواه بخواند و به نظر من نمیتواند خود را سبز بداند.»
پيش از شروع بايد بگويم كه من نيز چون شما وجود ساختار فعلی حاكميت را میپذيرم و در بسياری از باورها با شما هم راستا هستم اما انتقاد از روش شما را برای اصلاح اصلاح طلبی ضروری میدانم.
نقد وارده بر روش شما در اين مقاله براساس يك محور كلی مطرح ميشود: «هيچ اصلی نمیتواند مدعی باشد كه برای تمامی فصول و همه شرايط صحت و كاربرد دارد.» درست همين جاست كه اصلاحات مطرح ميشوند. به عبارت ديگر اصلاحات تغيير در شيوههای پيشين با دريافتهای جديد و تجارب نو و يا لااقل به واسطه تغيير درسلايق و خواسته های جامعه است كه اصولی برای زندگی در آنها وجود دارند.
بديهی است كه فرايند تغيير دارای سه مرحله آماده سازی براي تغيير (ذوب)، انجام تغيير، و نهايتا رسميت دادن به تغييرات جديد و تبديل آنها به قوانين فعلی (انجماد مجدد) برای فاصله زمانی كه نياز به تغيير جديد احساس شود، مي باشد. بنابراين اصول و اصلاح هر دو لازمه یک جامعه پوياست چرا كه بدون تغييرهرگز سازگاری با نيازها و دانش جديد ممكن نمیباشد و بدون تبديل تغييرات به اصول و قوانين.
رسيدن به جامعهای بدون هرج و مرج امكان پذير نمیباشد! در متن شما اما تاكيد بر حقانيت اصوليست كه عدول از آنها يعني خارج بودن از محدوده اصلاح طلبی و يا حتی جنبش سبز، اما با احترام بايد گفت كه دقيقا ويژگی جنبش سبز اين است كه بر مبنای اصول و ايدئولوژی خاصی شكل نگرفته و دقيقا همان گونه كه گفتهايد نهضتی در جنبش است نه (در) مفهوم!
بدين معنا جنبش سبز نه بازتوليد جنبش اصلاحات كه توسعه آن است. در اين رويكرد توسعه يافته جهان بينیها و عقايد مورد توجه قرار نمیگيرد. چه موسوی و رفسنجانی اصولگرا و محافظهكار تبديل به چهرههایی محوری در جنبش اصلاح طلبی میشوند. حال آنكه هر دو هيچ سابقهای به عنوان اصلاح طلب در دوران اصلاحات نداشتهاند و حتی به برخی از رويكردهای آن زمان منتقد بودهاند.
از آن گذشته اين جنبش بر خلاف همگی تلاشهای پيشين (از مشروطه تا خرداد 76) كه همگی بر مبنای پيروی از تفكرات رهبران و نفرات محوری بوده است، اساسا از منويات افراد پيروی نمیكند. (اين نتيجه رويكرد كاريزمازدايی خاتمی در دوران اصلاحات بود كه موجب شد جامعه به اين باور برسد كه نبايد به انتظار كاوهای برای رهایی باشند.)
به عبارت ديگر حضور فعالانه مردم در خيابانها به تحريك و يا در پاسخ به درخواست خاتمی٬ كروبی و يا موسوی نيست، بلكه به نظر میآيد بزرگواران عرصه سياست بزرگوارانه خواستههای مردم را پيروی میكنند و تنها در روش رسيدن به اهداف ارائه نظر میكنند.
از سوی ديگر نمیتوان منكر شد كه بايد بر سر اهداف جنبش و استراتژیهای دستيابی به آنها هماهنگی صورت پذيرد. نامشخص بودن اهداف و يا تعيين اهدافی كه قابليت اندازهگيری ندارند قطعا به شكست در حركت و يا رسيدن به نتيجههای پيش بينینشده منجر میشود. در تعيين اهداف علاوه بر قابليت اندازهگيری دو ويژگی «امكانپذير بودن» و «چالشبرانگيز بودن» ضروری میباشد. اهداف كلان جنبش، يعنی تسلط مردم بر سرنوشت خود و استقرار مردمسالاری، كاملا مشخصند.
در اينجا نياز است تا اين اهداف به شكلی جزییتر و كمیتر بيان شوند و در واقع اهداف ميانی برای آن و برای بدنه جنبش مشخص شود و اين دقيقا كاریاست كه رهبران جنبش پس از بررسیهای كارشناسانه روشنفكران بايد به آن بپردازند. بيانيه هفدهم موسوي در واقع به نوعی تبيينكننده اهداف ميانی جنبش میباشد كه توجه به آنها به حركت جنبش سامان میبخشد.
استراتژیها نيز بايد توسط رهبران و بر مبنای شرايط تعيين شوند، اما اين استراتژیها هرگز اصولی بديهی نيست. مخالفت با رويكردهای مختلف حق همه افراد است و تنها تاريخ در ظرف زمان نشان ميدهد كه كدام استراتژی نتيجه بهتری دارد. بنابراين نه اصول كه درسهای گذشته به ما نشان میدهند كه چرا بايد از شكلی از روشها در اين زمان استفاده كنيم و اساسا تقديس روش همان چيزیست كه جنبش سبز به مقابله با آن ايستاده است.
مقاله شما اگرچه مفهومی درست داشت، يعني تبيين اهداف و استراتژیهایی برای گذار به شرايط جديد، اما در روش يعنی تعريف استراتژیها به عنوان اصول دارای ايراد است. ايرادی كه ميتواند به ايجاد اعوجاج و پراكنش در ميان بدنه جنبش منجر شود.
زمانی كه اين نقد را بر مقاله شما مینوشتم هنوز مجله ايراندخت بود و وجود داشت. امروز اما معاون مطبوعاتی دولت به دليل وجود شما در مجله آن را مستحق لغو امتياز و شما را نالايق از داشتن حقوق شهروندی!
حذف شدن و محروميت از حقوق شهروندی به خاطر ديگرگونه انديشيدن سخت است. تفاوتی نمیكند كه به اصول تعريف شدهای در جامعه اعتقاد داشته باشيد يا نه! فرقی نمیكند كه نظر شما نظر اكثريت جامعه باشد يا نه! هر انسان دارای فرديتی منحصر به فرد است كه در آن دارای ارزشهایی كاملا فردی و اصولیاست كه آنرا برای خود دارای اعتبار میداند!
حذف شدن و به حساب آورده نشدن در معادلات به دليل ديگرگونه فكر كردن رنج بزرگی است و جنبش اصلاحات در درون مردم به اين دليل زنده شد تا ديگر گونه بودن و انديشيدن را حمايت كند و اعتبار ببخشد.
تعريف اصول برای اصلاحات دارای تناقضی ذاتيست و در مقاله وزين شما جايگزين كلمه «اصول» با «استراتژی» و يا «رويكرد» اين تناقض را برطرف مي كند و آنرا به عنوان پيشنهاداتی برای روش رسيدن به اهداف كلان جنبش قابل توجه خواهد کرد. اميدوارم كه اين نقد به دست شما رسيده و توسط شما مطالعه گردد.